مقدمه
کتاب «مولانا و مسائل وجودی انسان» به قلم مهدی کمپانی زارع نخستین بار در سال 1390 و توسط نشر نگاه معاصر به چاپ رسید. این کتاب در سال 1396 نیز مورد تجدید چاپ واقع شد. نویسنده در ابتدای کتاب به انتقاد از سیطرة کلیت و انتزاعیت بر دانشهای بشری -که راه را بر بررسی ویژگیهای روانی-عاطفی انسان بستهاند- پرداخته و راهحل این معضل را پرداختن به ویژگیهای روانی-عاطفی او میداند. مسائلی که از آن با نام مسائل وجودی انسان یاد و در مقدمة همین اثر شمارشان را در حدود 50 مسئله عنوان میکند. در این میان او پنج مسئلة غفلت، تنهایی، شادی، غم، ایمان و دعا را انتخاب و نظرات مولانا دربارة آنها را بررسی کرده است.
معرفی نویسنده
مهدی کمپانی زارع در 25 بهمن 1359 در شیراز متولد شد. وی کارشناسی خود را در رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه شیراز و کارشناسی ارشد خود را در فلسفه و کلام اسلامیاز دانشگاه قم دریافت کرد. او در حال حاضر به تدریس، تألیف و ترجمه مشغول است. آثار وی عبارتند از:
کتابشناسی توصیفی فلسفه دین و کلام جدید، نشر طه، 1386.
شیخ طوسی و تفسیر تبیان، خانه کتاب، 1389.
ابلیس، عاشق یا فاسق؟، نگاه معاصر، 1390.
مولانا و مسائل وجودی انسان، نگاه معاصر، 1390.
مرگ اندیشی از گیل گمش تا کامو، نگاه معاصر، 1390.
حیات معنوی مولوی، نگاه معاصر، 1390.
حیات فکری غزالی، نگاه معاصر، 1391.
مولانا و معنای زندگی، نگاه معاصر، 1392.
مولانا و اخلاقی زیستن، نگاه معاصر، 1396.
درباره کتاب
کتاب «مولانا و مسائل وجودی انسان» به قلم مهدی کمپانی زارع، در قطع رقعی و توسط نشر نگاه معاصر به چاپ رسیده است. از لحاظ ظاهری، طرح روی جلد کتاب نقاشی درون انسانی است که سعی در بازنمایی عنوان اثر دارد.
این اثر دارای استانداردهای فنی بالایی در چاپ است و در مجموع کیفیت حروفنگاری، صفحهآرایی، چاپ و صحافی آن خوب است. از دیگر ویژگیهای بارز آن دقّت در علائم ویرایشی و کمبود اغلاط تایپی حتی در عبارات عربی است. کتاب حاضر در هفت فصل با عناوین نی نامه: شرطنامة مولانا با مخاطبان، نقد فلسفه و فیلسوفان، تنهایی، غفلت، غم و شادی، ایمان و دعا به همراه مقدمه نویسنده و نمایة نامها و مفهومها به چاپ رسیده است.
در فصل نخست کتاب نویسنده این ادعا را مطرح کرده که غالب شارحان مثنوی در فهم سخن مولانا به ویژه در هجده بیت اول مثنوی معروف به نی نامه به خطا رفته و آن را چکیدة کتاب دانستهاند. در حالیکه چنین نیست و این خطا به جهت غلبة عرفان نظری و مکتب محیالدین ابن عربی و شاگردانش بر عرفان اسلامی روی داده است، چراکه در کتابهای آنان مقدمه، چکیده و جان کلام کل کتاب است. مدعای اصلی کمپانی زارع در این فصل این است که بر خلاف این قول رایج، نی نامه در واقع شرطنامة مثنوی است. شرطی که مولانا با مخاطب خود میگذارد. اینکه مخاطب باید مانند او عاشق شده و جامهاش ز عشقی چاک شده باشد تا فهم درستی از مثنوی داشته باشد.
فصل دوم کتاب به بحث سنتی نقد فیلسوفان و فلسفه در نزد عارفان اختصاص یافته است. نویسنده با بررسی دیدگاه عارفان و به ویژه مولانا دربارة فلسفه به نقد آن میپردازد. و بر آن است که انتقادات مولانا بیش از آنکه به فلسفه باشد معطوف به فلاسفه است. چرا که خود مولانا بارها در مثنوی از اَشکال مختلف قیاس استفاده کرده است و آنچه مورد نقد اوست فلاسفه هستند که همت خود را بیش از گرهگشایی بر گرهافکنی مصروف داشتهاند. او در توضیح این نظر مولانا افتادن در پرسشهای نافرجام ذهنی را که زائیدة فلسفه است نادرست میشمارد؛ زیرا حاصلی ندارد جز اشکالاتی که راه به هیچ حقیقتی نمیبرند.
فصل سوم در واقع نخستین فصلی است که به یکی از مسائل وجودی انسان یعنی تنهایی پرداخته شده است. احساس تنهایی همواره مورد بحث و نظر بسیاری بوده است. به ویژه فلاسفه اگزیستانسیال تاکید بسیاری بر آن داشتهاند. در اصلِ تنهاییِ انسان در عالم، فلاسفه و عرفا هم نظرند و پناه بردن انسانها به یکدیگر را فرار از این احساس و طلب آرامش با قرار دادن بار هستی خود -حتی برای لحظاتی- بر دوش دیگران میدانند. او در ادامه به بررسی اقوال عرفا در این باب پرداخته که این واهمه را ناشی از آگاهی فرد از درون ناخوب خود و گریز از تنها شدن با آن میدانند. به همین جهت فرد در تلاش مداوم است تا از تنها شدن حتی برای لحظاتی کوتاه بگریزد و این گریختن مانع از درک ماهیت تنهایی میشود. وی سپس نظرات مولانا دربارة کسانی که برخلاف اکثر مردم شجاعت مواجهه با تنهایی خود را یافته و میخواهند خلوتگزینی کنند، مطرح کرده و مسائل مربوط به آن همچون تهذیب پیش از ورود به خلوت و نفی خواطر در خلوت را بررسی میکند.
فصل چهارم به مسئلة غفلت اختصاص یافته است. نویسنده بر آن است که موضوع غفلت پیش از آنکه ماهیتی روانشناختی داشته باشد امری معرفتشناختی است. به این معنا که ندانستن و غفلت به شکلی سیستماتیک دنیا را فرا گرفته و از این رو فاعلهای شناسایی -که همان انسانها هستند- در مقابل خیل عظیمی از موانع چیستی و هستی عالم قرار دارند. امکان شناخت جهان از موضوعات مورد بحث در تمامی دورهها بوده است و در این میان برخی مثبِت این امکان و برخی دیگر منکِر بودهاند. وی معتقد است دیدگاه عارفان در این باره به طور کلی نه منکِر واقعیت عالم بوده و نه مثبِت آن. بلکه آنها ماهیت این عالم را رویاگونه دانستهاند. از این رو پی بردن به کُنه واقعیت برای اغلب مردم دور بوده و بدین جهت در غفلت به سر میبرند. با وجود این غفلت همیشه موجب سرزنش و ملامت مولانا نبوده است. چراکه معتقد است: « اُستن این عالم ای جان غفلت است.» یعنی آنچه باعث عمران و آبادی این عالم است غفلت است. از سوی دیگر هوشیاری باعث ویرانی آن است: «هوشیاری این جهان را آفت است»؛ چرا که اگر مردم به حقیقت عالم بالا پی ببرند دست از عمارت این عالم میکشند و آن را به ویرانهای بدل میکنند. بنابراین مادامیکه این دو -یعنی غفلت و هوشیاری- در تعادل باشند جهان در تعادل است.
در فصل پنجم کتاب کمپانی زارع به بررسی غم و شادی میپردازد. مولانا در بحث از اصالت غم یا شادی، اصالت را از آن شادی بیان کرده– البته شادیای که روی در بیکرانگی دارد. اما غم از آنجا که روی در کرانمندی و محدودیت دارد و از این رو تنگدلی میآورد، اصالت ندارد. وی در ادامه توضیح میدهد آنچه که مولانا شادی میخواند نباید با شادینما خلط شود. زیرا آنچه به غم و شادی اصالت میدهد متعلَق آن است. به عبارت دیگر شادی آن کس که همیشه به چشمه جوشان آن جهانی متصل است شادیای پیوسته و اصیل است و البته غمی که متعلش بیکران است نیز از سنخ شادی است. برعکس شادیای که کرانمند است از سنخ غم است و در اصل شادی نماست. بنابراین او گداییِ دلخوشی از بیرون را یکی از عوامل غم و بیقراریهای بیشتر انسان و راه اصیل دستیابی به شادمانی را رفتن به درون خود و کشف آن میشمارد.
موضوع محوری فصل ششم کتاب ایمان است. نویسنده در ابتدای فصل ابیاتی از مثنوی را آورده و سپس پیش از تعیین مراد خود از کلمه ایمان به بیان منافع و فضائل ایمانی و نشانههای مومن پرداخته است. او نظرگاه مولانا در باب نشانههای صدق ایمان را اظهار عجز و لابه نکردن مومن در بلاها میداند. چرا که ایمان واقعی انسان را به لحاظ درونی متحول میکند. تحولی که در برابر سختیها انسان را از اضطراب و بیقراری دور میکند. البته این تحول با تقلید یا اضطرار صورت نمیگیرد بلکه نتیجة تحول وجودی او است. به بیان دیگر باور به اینکه خدا و جهان پس از مرگ وجود دارد تنها زمانی به تحول معرفتی خواهد انجامید که برای آن فرد تجربة مواجهه با متعلَّق آن واقع شده باشد. در غیر این صورت آن باور تنها اعتقاد است که سنخیتی با ایمان ندارد.
آخرین فصل کتاب در رابطه با دعا است. نویسنده موضوع را با بحثی از مارتین بوبر دربارة انواع رابطه آغاز میکند. او بیشتر ارتباطهای انسانها با یکدیگر را از سنخ رابطة من-آنی میداند -که رابطهای یک سویه با اشیاست. بدین معنی که بسیاری از روابط انسانی برای رفع نیازهای شخص است و افراد به یکدیگر به چشم ابزاری برای رفع نیاز مینگرند. در حالی که رابطههای انسانی باید از سنخ رابطة من-تویی باشد که رابطهای انسانی و دو سویه است. بنابر مقدمات بالا کمپانی زارع دعا را رابطهای حتی برتر از رابطة من-تویی میخواند که در آن فرد با وجودی -به تعبیر مولانا- «منتر» از خودش ارتباط برقرار میکند. پس دعا فضل خداست و حاجت داشتن به او دام دیدار و درد و اظهار عجز بنده و یا رب گفتن او وسیلة کشش لطف حق که به لبیک او ختم میشود که «زیر هر یا ربّ تو لبیکهاست». نویسنده همچنین در خاتمه بحث دعای عارفان بیخود را پیش میکشد که از سر تسلیم در برابر اراده و رضای حق دم از دعا فروبستهاند. البته این قسم از دعا محدود به دعای تغییر قضا است و نه دعای ارتباط با خدا.
در یک ارزیابی کلی کمپانی زارع در عرضة دیدگاههای مولانا دربارة مباحث مورد نظر خود به خوبی عمل کرده و کوشش نویسنده در پرتو افکندن بر دیدگاههای مولانا در مسائل مورد بحث موفق بوده است. همچنین روانی قلم و دوری از مقلقنویسیِ کتاب را به اثری خوشخوان مبدل ساخته که خواندنش برای دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد رشتههای فلسفه، عرفان و همچنین علاقهمندان به حوزة مولاناشناسی توصیه میشود. وجود نمایة نامها و مفهومها در پایان کتاب نیز از دیگر موارد ارزشمند آن است. با وجود این ملاحظات انتقادی چندی دربارة این کتاب وجود دارد که در ادامه بیان میشود.
دو فصل نخست کتاب ربط تام و تمامی با مسائل وجودی انسان که موضوع اصلی کتاب است ندارند. در فصل نخست کتاب نویسنده به بررسی نینامه و رد نظر شارحان مثنوی دربارة آن پرداخته و نظر خود را -که در این باره جدید و قابل تامل است- ارائه داده که گرچه جالب توجه است اما توضیح آن به ایضاح مسائل وجودی انسان از دیدگاه مولانا کمکی نمیکند. همچنین در فصل دوم نیز به نقد فلسفه و فلاسفه پرداخته شده تا به نوعی دلیل رجحانِ بررسیِ مسائل وجودی از دیدگاه مولانا بر فلاسفه نشان داده شود. درحالیکه با توجه به عنوان اثر که به وضوح نشان میدهد کتاب در پی بررسی نظرات مولانا در باب مسائل وجودی انسان است و نه نظرات فلاسفهای که در این باب سخن گفتهاند، این توضیح غیرضروری و نالازم است. به ویژه توضیحی این چنین کلی و رد نظرات تمامی فلاسفه بدون بررسی دقیق آنها. نکته قابل توجه دیگر در این فصل تکراری بودن و عدم ارائه بحثی جدید در رابطه با نقد فلسفه و فلاسفه از سوی نویسنده است. در واقع سخنان نویسنده در این فصل تکرار و گردآوری نقدهای مولانا و دیگر عرفا بر فلسفه است. در عوض به نظر میرسد خلاء وجود فصلی مجزا که به تعیین مراد نویسنده از اصطلاح «مسائل وجودی» بپردازد به چشم میخورد. البته وی به در مقدمة کتاب مطالبی در این باره آورده است اما این توضیح -با توجه به اینکه موضوع محوری کتاب مسائل وجودی انسان است- بیش از حد مختصر است. به ویژه این که در طی کتاب اشاراتی به فلسفه اگزیستانسیالیسم و اقوال برخی از فلاسفه آن شده ولی هیچ پیشینهای دربارة آنها ارائه نشده است.
ناشر محترم نیز در ویراستاری کتاب حاضر دقت بالایی مصروف داشته و از این جهت اغلاط اندکی در آن راه یافته است. با وجود این گاهی اشتباهاتی به چشم میخورند. به عنوان مثال عنوان فصل غم و شادی در قسمت بالای صفحات آن -جز در چند صفحه اول- عنوان فصل بعدی -یعنی فصل ایمان- خورده است.