نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

مقدمه

کتاب «انسان و کیهان در ایران باستان» مجموعه سخنرانی‌های پروفسور فیلیپ ژینو در دانشگاه آکسفورد است که با حمایت موسسه خیریه راتانبای کاتراک در سال ۱۹۹۶ ایراد شده است. موضوعی که برای این سخنرانی‌ها‌انتخاب شده انسان‌شناسی کهن ایرانیان است؛ یعنی تصوری که ایرانیان آن دوره از خود، وضع جسمانی و روحانی‌اش و نسبت خود با جهان داشته‌اند. البته چنان‌که ژینو خود اشاره کرده بحث حاضر پیش از این نیز مورد بررسی محققان دیگری نیز واقع شده است اما وی در این کتاب کوشیده تا با استفاده از منابع سریانی که به زعم او توجه لازم به آنها‌نشده و مطالعة تطبیقی آن‌ها‌با منابع پهلوی به نتایج تازه‌تری نائل شود.

 

درباره نویسنده

فلیپ ژینو زادة ۱ مارس ۱۹۳۱ در Solaize فرانسه، ایرانشناس، تاریخ‌دان ادیان باستان ایران، متخصص متون و کتیبه‌ها‌و تاریخ کیش زردشتی است و بیشتر آثار و تحقیقات وی مربوط به مطالعه، گردآوری و چاپ متون و کتیبه‌های کهن دوران ساسانی است. او مدیر مطالعات École Pratique des Hautes Études و مدیر Studia Iranica است.

ژینو کتاب‌ها‌ و مقالات متعددی در این حوزه دارد که از آن میان آثار زیر به فارسی برگردانده شده‌اند:

کتاب‌ها:

  • ارداوی‍راف‌ نامه‌ (ارداوی‍رازن‍ام‍ه‌)، متن‌ پ‍ه‍ل‍وی‌ ح‍رف‌ن‍وی‍س‍ی‌، ترجمه‌ متن‌ پ‍ه‍ل‍وی‌: ف‍ی‍ل‍ی‍پ‌ ژی‍ن‍ی‍و، ترجمه‌ و ت‍ح‍ق‍ی‍ق:‌ ژال‍ه‌ آم‍وزگ‍ار، م‍ع‍ی‍ن‌: انجمن‌ ای‍ران‍ش‍ن‍اس‍ی‌ ف‍ران‍س‍ه‌، 1372.
  • انسان و کیهان در ایران باستان، ژینیو فیلیپ، مترجم: لیندا گودرزی، نشر ماهی، ‏‫۱۳۹۵.

مقالات:

  • آذر می‌دخت، ژینیو فیلیپ، مترجم: آذر می‌دخت جلیلیان، تاریخ پژوهی شماره ۲۴ و ۲۵، پاییز و زمستان ۱۳۸۴ .
  • پیوند جان و تن از مانویت تا اسماعیلیه، ژینیو فیلیپ، مترجم: شهناز شاهنده، فرهنگ شماره 17، بهار ۱۳۷۵.
  • کتیبه‌های پارسی باستان، در نقش رستم و تخت جمشید، ژینیو فیلیپ، مترجم: مصطفی دهقان، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 64، بهمن ۱۳۸۱.

 

درباره کتاب

کتاب «انسان و کیهان در ایران باستان» به قلم فیلیپ ژینو و ترجمة لیندا گودرزی، در قطع رقعی و توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است. این اثر دارای استانداردهای فنی بالایی در چاپ است و در مجموع کیفیت حروف‌نگاری، صفحه‌آرایی، چاپ و صحافی آن خوب است. از دیگر ویژگی‌های بارز آن دقّت در علائم ویرایشی و کمبود اغلاط تایپی است. کتاب حاضر در هفت فصل با عناوین سه روح نامیرا و وجوه دیگر وجود انسان. تن: کالبدشناسی، وظایف الاعضا ( فیزیولوژی) و پزشکی قدیم. ارتباط انسان با کیهان: نظریه عالم صغیر و عالم کبیر. ارتباط انسان با عالم غیب: آیین شمنی ایرانیان. هویت زرتشتی: سنت، اصلاح طلبی، گروش به دین دیگر و تبلیغ دین. به همراه پیشگفتار، نتیجه‌گیری کلی، دو پیوست، اختصارات، کتاب‌شناسی و نمایه به چاپ رسیده است.

فصل اول کتاب به بررسی سه روح نامیرا در رأس اجزای روحانی انسان می‌پردازد که به ترتیب دَینا، فروَشی و روان هستند. دَینا شهود دینی؛ یعنی مشاهده یا تامل، است که راهنمای روح انسان به ویژه در سفر به جهان دیگر است. فروَشی‌ به معنای روح ازلی است که همان گروه ارواح نیاکان هستند که روان هر فرد پس از مرگ به فروشی خود می‌پیوندد. همچنین دیگر وظیفة آن پرورش و رشد جسمانی انسان است. روان آخرین روح نامیرا، نیروی درونی است و معادل تقریبی روح انسان است که از جان و دیگر نیروهای مینوی برتر است. برخلاف جان که با مرگ از بین می‌رود روان نامیراست و سرنوشت پس از مرگ آدمی‌به دست اوست.

فصل دوم کتاب وظایف‌الاعضای بدن و پزشکی را مورد بررسی می‌دهد. از آن‌جا که جسد در بین ایرانیان نجس و آلوده شمرده می‌شد، هرگونه کالبدشکافی و دست زدن به مرده حتی به جهت شناخت تن مذموم بود. بنابراین احتمالاً مزدیسنان برای درک وظایف‌الاعضا بدن به پزشکان یونانی‌تبار روی آورده‌ و بخشی از دانش پزشکی خود را به واسطة‌ پزشکان سریانی، از پزشکان پرآوازة یونان باستان همچون جالینوس و بقراط به‌دست آورده بودند. به ‌عنوان مثال بنابر نظر بقراط که قائل بود‌ چهار خلط -بلغم، صفرا، دم و خون- باید در تن باشند که بدن در تناسب باشد، در آموزه‌های زردشتی هم اتحاد این چهار نیرو و وجود آن‌ها‌در تن شرط حیات انسان است. مثال دیگر اثر تغییرات فصلی در قوای اخلاط در آثار بقراط است که در متون زردشتی بدان پرداخته شده.

فصل سوم در رابطه با عالم صغیر و عالم کبیر است. ایرانیان عناصر سازندة‌ انسان و کیهان را تحت تأثیر عقاید یونانی آب، آتش، هوا و خاک می‌انگاشتند که در این میان آب و آتش نزد مزدیسنان مقدس و الهی بودند. آن‌ها‌این ‌عناصر چهارگانه را در ارتباط و تعامل با یکدیگر دانسته و زندگی و دوام جهان را حاصل «مزاج» یا آمیختن این عناصر می‌خواندند. ناسازگاریشان را نیز نه ذاتی، بلکه نتیجة ناسازگاری کیفیاتی از این عناصر می‌دیدند که گاه با دیگری در ستیز هستند. پس تن انسان -که بنابر فصل پیشین متشکل از اخلاط اربعه است- از چهار عنصر آب، خاک، هوا و آتش تشکیل شده و این چهار عنصر در کنار یکدیگر باعث دوام حیاتند. بنابراین انسان شریف‌ترین آفرینش را داراست و حلقة رابط آفرینش است. زیرا که او کامل‌ترین شکل ترکیب قوا را داراست و به عبارت دیگر هر آن‌چه در عالم پراکنده است در او به هم پیوسته است. این نظریة به ویژه از زمان ساسانیان مطرح شده و نضج گرفته است.

فصل چهارم دربارة انسان در عالم غیب و آیین شمنی در ایران است. از زمان‌های دور انسان‌ها‌سعی داشته‌اند تا از سرنوشت خود پس ‌از مرگ آگاه شوند و برای این دست به دامان روش‌هایی همچون گوش سپردن به هواتف و یا پیشگویی پیشگویان شده‌اند. در این فصل ژینو می‌کوشد با بررسی نظرات دیگر محققان و بررسی مدارک مختلف داوری کند که آیا زردتشت در هنگام وحی -به ویژه در مکاشفة بهمن یشت- در حالتی خلسه‌گونة حاصلِ از مصرف نوشیدنی یا مواد سکرآور بوده یا نه؟ اهمیت پاسخ به این سوال در این‌جاست که پاسخ مثبت به این پرسش در حکم تعلق خاطر زردتشت به آیین‌های شمنی است. وی با بررسی مدارک زردتشتی و نیز فرهنگ‌های همسایة ایران و وجود فرهنگ خلسه و خبر از غیب در میان آنان -برخلاف محققانی چون بویس و هنینگ که هرگونه رابطه با شمنیسم را به واسطة مخالفت زردتشت با مصرف هوم (نوشیدنی سکر‌آور) رد می‌کنند- تاثیر آن‌ها‌را محتمل می‌شمارد.

فصل پنجم آیین شمنی و جادوگری است که در ادامه مطالب فصل قبل آمده است. ژینو در اثبات متاثر بودن فرهنگ مزدیسنان از شمنیسم به ارائه دلایل و مدارک بیشتری می‌پردازد. ژینو می‌نویسد بر خلاف سامیان که خون را محل حیات می‌دانند، نزد ایرانیان استخوان جایگاه حیات است و از آن‌جا که رستاخیز مردگان بنا بر کیش زردشتی -بر خلاف مسیحیت- رستاخیز تن نیست، بلکه رستاخیز استخوان‌ها‌یا تشکیل مجدد استخوان‌ها‌است؛ پس دیگر بار احتمال تاثیرپذیری مزدیسنان از شمنییسم پررنگ‌تر می‌شود، چرا که نظیر این عقیده در بین شمنان هم وجود دارد.

فصل ششم کتاب به مسئلة گروش به دین و هویت زرتشتی نظر افکنده است. نویسنده بر آن است که بررسی تاریخی گرایش به دین زرتشتی -پیش از ورود اسلام به ایران- نشان می‌دهد این دین در اغلب دوره‌های تاریخی با تسامحی دینی - به معنای تحت فشار قرار ندادن پیروان دیگر ادیان به شرط عدم تبلیغ- و بدون تلاش و تبلیغ برای ورود غیر ایرانیان -اَنیرانیان- به این دین و البته عدم ارتداد اکثریت پیروانش به ویژه در دوره‌های اشکانیان و ساسانیان به حیات خود ادامه داده؛ از این رو گرویدن به دین زرتشت بسیار محدود بوده. همچنین از دیگر دلایل محدودیت پیروان، تبیین شرایط سختی است که بر گروندگان این کیش تحمیل می‌شده -برخلاف ادیانی چون اسلام که شرایط تشرف بسیار ساده‌تری داشته است. علاوه بر این در جوامعی چون پارسیان هند تاکید بسیار بر خلوص نژاد و خویدوده ( ازدواج با خویشاوندان) به عدم پذیرش دیگر افراد به این دین انجامیده است. حتی افرادی که دارای پدری پارسی و زرتشتی بوده و مادری غیرپارسی داشته‌اند. به عبارت دیگر در بین پارسیان هند دین زرتشتی -مانند یهود- نه‌ تنها‌تبلیغی ندارد، بلکه با پذیرش دیگر افراد به جامعه خود - حتی در قرون معاصر- مخالفت می‌ورزند. بیشترین اصلاحی که در سال‌های اخیر رخ داده است پذیرش افرادی با پدری پارسی و مادری غیر پارسی به جامعه زرتشتیان -جنبه دینی- است اما همچنان از پذیرش آنان در جامعه پارسیان -جنبه نژادی- خودداری می‌شود.

تیجه گیری کلی بخش پایانی کتاب است که نویسنده در آن به جمع بندی گفته های خود می‌پردازد و زیر دو عنوان کلی مطالب خود را جمع‌بندی می‌کند.

ارزیابی اثر

۱. تاریخ تولد و دعوت زرتشت چنان که به صورت سنتی ذکر شده (یعنی سده ششم قبل از میلاد) نادرست است. ولی حتی اگر سالمرگ زرتشت را در حدود ۵۸۸ قبل از میلاد بدانیم. این تاریخ با تاریخ آغاز حکومت هخامنشیان توسط کوروش و اسارت بابلی یهودیان بسیار نزدیک است. بنابراین به لحاظ زمانی بعید به نظر می‌رسد -به ویژه که در متون زرتشتی تاکید شده که در بیست سال اول دعوت زرتشت تنها‌دو نفر به او ایمان آورده بودند- هخامنشیان غالباً پیرو دین زرتشت بوده و به واسطه حضور خود در بین‌النهرین بر یهودیت تاثیر گذاشته باشند.

۲. نکته دوم تشابهات میان پزشکی ایرانی با دانش پزشکی یونانی است. ژینو کوشیده تا با نشان دادن تاثیرپذیری پزشکی ایرانی از پزشکی یونانی آنان را وامدار فرهنگ یونانی تلقی ‌کند. وی همچنین در سطور پایانی این بخش به کتاب دموکریتوس ارجاع می‌دهد که سه قانون طلایی دین زرتشت یعنی گفتار نیک پندار نیک و کردار نیک را -بدون هرگونه ادعای وامداری- توصیه می‌کند.

کتاب حاضر کتابی محققانه و مشحون از  مدارک و متون زرتشتی و شواهد دیگر محققان است و نویسنده با اشرافی که بر متون پهلوی و سریانی دارد به خوبی مطالب را شرح و بسط می‌دهد. همچنین وجود نمایة نام‌ها‌و مفهوم‌ها‌در پایان کتاب نیز از دیگر نقاط قوت آن است. این کتاب برای دانشجویان رشتة ادیان و تمام علاقه‌مندان به تحقیق در زمینة زردتشتی توصیه می‌شود. با وجود این نقدهای چندی بر بعضی از استدلال‌های ژینو وارد است که در ادامه آورده می‌شود.

نخست این‌که ژینو معتقد است نزدیکی مرگ زرتشت با اسارت بابلی و به حکومت رسیدن کوروش نشان می‌دهد که دین زرتشت در میان هخامنشیان در این زمان کوتاه منطقاً نمی‌توانسته آن‌قدر پیرو داشته باشد که بر یهودیان در بین‌النهرین تاثیر گذاشته باشند. البته درباره این تاریخ به نظر می‌رسد نظر او درست است ولی او بخشی از تاریخ یهود را که در واقع مربوط به تاسیس حکومت یهود پس از اسارت بابلی است نادیده می‌گیرد. بیش از یک قرن پس از آزادی یهودیان توسط کوروش، یهودیانی که به سرزمین خود بازگشتند هنوز نتوانسته بودند نظم و سر و سامانی به سرزمین خود بدهند. در این زمان عزرا (کاهن بزرگ) و نحمیا با هفتصد تن از بزرگان یهود که در بین‌النهرین می‌زیستند. به سرزمین یهود باز می‌گردند و این بازگشت تاسیس حکومت یهودی را در پی دارد. بر این اساس عزرا و نحمیا هر دو در دوره اردشیر اول پسر داریوش اول زندگی می‌کردند که بیش از صد سال از آغاز دعوت زردتشت گذشته بود و این زمان برای افزایش پیروان دین زردتشتی و تاثیرگذاری بر موسسان حکومت جدید یهود زمان کمی‌محسوب نمی‌شود -به ویژه که نحمیا یکی از درباریان اردشیر اول بوده.

نکته دیگر این که نویسنده در بخش دوم کتاب به اثبات تاثیرپذیری پزشکی ایرانی از پزشکی یونانی پرداخته. سپس در بخش نتیجه‌گیری پایان کتاب با یادآوری این فصل، جمله‌ای از دموکریتوس مبنی بر توصیه بر سه اصل طلایی دین زرتشت -پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک- به شباهت آن دو -البته بدون هیچ توضیح یا ادعایی مبنی بر تاثیرپذیری زرتشت از آن- اشاره می‌کند. ولی از آنجا که این جمله درست پس از یادآوری تاثیرگزاری پزشکی یونانی آمده متبادر کننده این مفهوم است که این اصول زردتشتی نیز به نحوی از انحا ملهم از این فیلسوف یونانی باشند. چه دیدار فیثاغورث و زردتشت را بپذیریم چه نه. به نظر می‌رسد روابط و آمد و شدهایی بین حکمایی مغانی و فلاسفه یونانی وجود داشته است -برخی از مستشرقان اشاره‌هایی بدان داشته‌اند- بنابراین و از این رو شاید بتوان امکان برعکس آن یعنی تاثیرگزاری حکمای مغان بر این فیلسوف را در نظر گرفت. کما این که اصل توارد را نیز نباید نادیده گرفت.

نکته آخر درباره یکی از استدلال های ژینو در بررسی احتمال تاثیرپذیری دین زردتشتی از شمنیسم بر اساس وجود «رستاخیز استخوان‌ها» -مانند برخی از آیین های شمنی- است. او بر آن است که دین زردتشت بر خلاف آیین‌های سامی‌که خون را محل حیات می‌دانند -همچون برخی آیین‌های شمنی-  استخوان را محل حیات می‌داند. ژینو در اینجا از اصطلاح ادیان سامی استفاده کرده و آن را به عنوان آلترناتیو برداشت شمنی از رستاخیز بیان کرده است. در حالی‌که در اسلام که یکی از ادیان سامی ‌است درباره زنده کردن و به هم پیوستن استخوان‌ها ‌سخن رفته است «یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ». او در اینجا با تاکید بر این‌که رستاخیز در مسیحیت معنوی است و نه جسمانی، محتمل می‌داند تصور رستاخیز جسمانی در ارتباط با تصورات شمنی از رستاخیز باشد. در حالی‌که وجود شواهد بسیاری در قرآن -به عنوان دینی سامی- بر تصور رستاخیز جسمانی صحه می‌گذارد «بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ». در این‌جا ژینو با تاکید بر یکی از ادیان سامی – مسیحیت- که موید گفتار اوست، دیگر دین سامی -اسلام- را که شواهدی مخالف نظر وی را دارد کنار گذاشته است. بنابراین وجود رستاخیز استخوان‌ها‌ تاثیر پذیری دین زرتشت از شمنیسم را چندان پررنگ نمی‌کند.‌