- مقدمه
کتاب پرسش از حقیقت انسان: مطالعه تطبیقی در آراء ابن عربی و هیدگر، نخست در سال 1384 و سپس ویراست دوم آن در بهار 1395 در شمارگان 1000 جلد از سوی انتشارات کتاب طه منتشر شده است. در ویراست دوم که با عنوان «چاپ اول ویراست جدید» نیز منتشر شده است، پس از صفحة 373 از متن اصلی اولیه، بخشی جدید با عنوان تمهیدی برای فهم «انسان در فلسفه معاصر» ضمیمه شده است که به گفتة خود نویسنده، در واقع مقالهای مستقل است که پیش از این در مجموعهای با عنوان رهیافتهای فکری فلسفی معاصر در غرب در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در سال 1384 منتشر شده است (مصلح، 1395: 15). این ضمیمه که خود به تنهایی دارای 91 صفحه با شماره صفحة مستقل است که متاسفانه صفحات 36 و 37 آن سفید و از اطلاعات، خالی هستند. در این بخش، موضوع حقیقت انسان نزد فیلسوفان دوران مدرن تا دوران پستمدرن یعنی از شوپنهاور تا برخی فیلسوفان آلمانی معاصر انتشار یافته است.
2-در بارة نویسنده
نویسندة این کتاب، آقای دکتر علیاصغر مصلح استاد گروه فلسفة دانشگاه علامه طباطبایی. او مدتی ریاست دانشکدههای ادبیات و الهیات دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشکدة فرهنگ معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را نیز بر عهده داشت. او از اعضای هیئت مؤسس و هیئت مدیرة انجمن فلسفة میانفرهنگی ایران و رییس این انجمن است. از این نویسنده پیش از این، آثار زیر منتشر شدهاند:
حقیقت و قدرت، تهران: نشر نی، ۱۳۹۹
با دیگری؛ پژوهشی در تفکر میان فرهنگی و آیین گفتگو، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۹۷
فلسفه فرهنگ، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۹۴
گئورگ ویلهلم فردریش هگل، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۹۲
ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ، تهران: روزگار نو، ۱۳۹۲
جستجو و گفتگو: جستارهایی در فرهنگ، تهران: انتشارات علم، ۱۳۹۱
تجربه واحد، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۲
تقریری از فلسفههای اگزیستانس، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۴
3- در بارة کتاب
این کتاب دارای یک درآمد، یک پیشگفتار و سه بخش است. بخش اول با عنوان انسان در حکمت ابن عربی شامل شش فصل است. فصل اول، با عنوان تمهید به اندیشههای ابنعربی است و به مسائلی هچون عرفان و تصوف در فرهنگ اسلامی و ایرانی، سیر و سلوک، سرچشمهها، مقام عقل در طی طریق، حضور و حصول، و کتاب فصوص الحکم میپردازد. فصل دوم با عنوان انسان بهمثابة «کون جامع» به مباحثی از قبیل کون جامع، برخی اوصاف کون جامع، ایجاد عالم، کلمات انبی و حکمتهای آن، کلمه آدمی و حکمت الهی و پرسش از کلمات غیرنبوی اختصاص دارد. فصل سوم با عنوان نسبت ذات انسان و حق به مباحثی از قبیل غنای حق و افتقار انسان، خلقت انسان بر صورت حق، برخی تناظرات بین حق تعالی و انسان، طریق علم ما به حق، حجاب، کشف، وجود و عدم، قرب نوافل و فرایض، حمل امانت، امور کلیه و اسما در عالم، برزخیت حقیقت انسان میپردازد. فصل چهارم با عنوان عالم به منزله صورت حقیقت انسان، شامل بحث از انسان و عالم، انسان و فرشتگان، حقیقت انسان و افراد آن، اعتبارات مختلف در بحث از انسان، تردد بین صورت نوعیه و تعین فردی، از «من» فرد تا صورت نوعیه و روایتی از حقیقت انسان است.
فصل پنجم نیز با عنوان زمان، تاریخ و عالم انسانی به بحث از ریشه تزاحم و تخاصم در عالم، اختصام در ملاء اعلی، نقش انسان کامل در رفع اختصام و دولت اسما اختصاص یافته است.
بخش دوم این کتاب با عنوان سیر تحول پرسش از انسان در اندیشة هیدگر، شامل چهار فصل است. فصل اول این بخش با عنوان تمهید به چند بحث شامل راه، پرسش، وطن، عناصر و مقومات راه تفکر هیدگر، در مسیر پرسش وجود، و پرسش وجود و ذات انسان میپردازد. فصل دوم با عنوان انسان بهعنوان دازاین به مباحث مربوط به اصطلاح دازاین، دازاین و اگزیستانس، تحلیل وجودشناختی دازاین، در عالم بودن، فرد منتشر، گشودگی دازاین، عناثر مقوم گشودگی، دریافت موقعیت، فهم و درایت، گفتار، ترسآگاهی، مبالات و پروا بهمثابة وجود دازاین، دازاین و زمانمندی، مفوم زمان، زمانمندی بهمثابة معنای وجودشناختی مبالات، تحلیل عناصر ساختاری مبالات بر اساس زمانمندی، زمانمندی و تاریخمندی، و پرسش وجود و زمان میپردازد. فصل سوم با عنوان «گشت» در طریق تفکر، مباحث توصیف گشت، گشت بهمثابة فرارفتن از متافیزیک، وجود، برخی مناظر جدید پس از گشت، بحثی در بارة تعبیر «وجودداشتن»، و دازاین بین وجود و عدم را شامل میشود. فصل چهارم با عنوان به سوی رخداد، سه بحث مفهوم رخداد، رخداد و تجربة قرب، و تاریخ وجود را دربرمیگیرد. فصل پنجم با عنوان افقهای پیش روی انسان معاصر به بحث از پایان فلسفه، تفکری دیگر، وارستگی؛ تمهیدی برای تفکر آینده، خاستگاه تفکر وارستگی، و نسبت تفکر هیدگر با تفکر دینی میپردازد.
بخش سوم که مهمترین بخش این کتاب است با عنوان مطالعهای تطبیقی در آرای ابن عربی و هیدگر با التفات به «پرسش از حقیقت انسان»، پنج فصل با عناوین تمهید، بنیادهای مشترک یا مشابه، برخی قرابتها و همخوانیها، برخی امکانات همسخنی، و برخی افقهای مشترک را شامل میشود. فصل تمهید به توضیح نقش پرسش و تعیین سرپرسش در مطالعات تطبیقی، امکان گفتگو در مابعد تاریخ، تفاوت عوالم و مبادی عزیمت، نحو ملاحظة تفاوتها، تجربه و تفکر عرفانی، بیرونکردن جامة عرفانی از تجارب یک سنت، امکان سرایتدادن تجارب یک سنت به سنت دیگر، امکان تقریب عوالم، و رویکردهای مختلف به یک سنت میپردازد. فصل دوم با عنوان بنیادهای مشترک یا مشابه، مباحثی از قبیل وجود، حقیقت، انسان، تفکر، زمان و تاریخ، زبان، و قرب را طرح میکند. فصل سوم با عنوان برخی قرابتها و همخوانیها، بحثهایی از قبیل وجود-حق، وجودبینی-حقبینی، طلب رویت حق- پرسشی از وجود، کون جامع-دازاین، انبیا و اولیا-سخنگویان وجود، انانیت-اومانیسم، طور ورای طور عقل-فراروی از متافیزیک، موت-وجود به سوی مرگ، و غلبة رحمت-نجاتدهنده را شامل میشود. فصل سوم با عنوان برخی امکانات هم سخنی، بحثهایی از قبیل بانگ جرسی از حقیقت آدمی، دعوت به حضور، وارستگی، و گشودگی را دربرمیگیرد. و در نهایت، فصل چهارم با عنوان برخی افقهای مشترک به طرح پرسش از حوالت عصر، آینده، انتظار، و به سوی زبانی مشترک میپردازد.
بخش ضمیمه کتاب نیز دارای دو سرعنوان کلی است: یکی با عنوان تمهیدی برای فهم «انسان در فلسفة معاصر» که بحثهایی از دوره جدید از دکارت، بیکن، روسو، کانت، هگل تا فویرباخ، هردر، و مارکس را شامل میشود. و دیگری با عنوان آغاز تلقیهای دیگر از «انسان» از جمله به بحث از اندیشههای شوپنهاور، کییرکهگور، نیچه، هوسرل، شلر، کاسیرر، مارکوزه، سارتر، یاسپرس، مارسل، فروید، بلوخ میپردازد.
4-ملاحظاتی انتقادی
کتاب پرسش از حقیقت انسان: مطالعة تطبیقی در آراء ابنعربی و هیدگر کوششی است پسندیده که هم موجب یا زمینهساز بسط و توسعة مطالعات تطبیقی است و هم بابی جدید را برای متحولساختن یا بازتعریف مطالعات تطبیقی-مقایسهای در قالب مطالعات میانفرهنگی - چنان که خود نویسنده در مقدمه این اثر بدان توجه داده است (مصلح، 1395: 14)- میگشاید. با وجود این، این اثر از برخی انتقادات صوری و محتوایی، خالی نیست و توجه دقیقتر به آنها میتواند راه دیگر پژوهشگران این عرصه را به روی دو هدف فوق، روشنتر و سختهتر سازد. به همین منظور، ملاحظات انتقادی ناظر به صورت و محتوای این اثر را در دو بخش مطرح میکنیم:
ا) ملاحظات صوری
1-نویسنده محترم در مقدمه اثر به این نکتة جالبتوجه اشاره میکند که «اگر نگارنده امروز میخواست کتابی با این عنوان بنویسد، شاید صورتی دیگر پیدا میکرد؛ به همین جهت، وقتی پیشنهاد چاپ مجدد کتاب مطرح شد، دو کار میتوانستم انجام دهم: یکی اصلاح و ویرایش اساسی، دیگری دستنزدن به اصل اثر. راه دوم را انتخاب کردم؛ ولی برای استفادة بیشتر دانشجویان مبتدی، علاوه بر ویرایش و رفع برخی غلطهای چاپ اول، مقاله بلندی را که در سابقه بحث در باره انسان در فلسفه مدرن و معاصر است، به کتاب ضمیمه کردم؛ بدین امید که به خصوص برخی اشارات و پیچیدگیهای عبارات هیدگر فهمیدنیتر شود» (مصلح، 1395: 14-15).
در مورد این توضیحات نویسنده، چند نکته گفتنی هستند:
نخست، این که کتاب منتشرشده در سال 1384 دیگر آن کتابی نیست که اگر نویسنده محترم در حال حاضر و با توجه به تحولات فکری، فرهنگی، فلسفی و غیره قصد نگارش آن را داشته باشد، دوباره آن را بعینه منتشر کند بلکه نیاز است که آن را به نحوی اساسی، مورد اصلاح و ویرایش قرار دهد. این اعتراف از جانب نویسندة محترم هم نشانة حقیقتطلبی و کمالخواهی او و هم بیانگر نارساییهای جدی ویراست نخست کتاب اوست. با این حال، باید به این نکته نیک توجه داشت که نارساییهای اساسی و جدیای که نویسنده از آنها سخن میگوید، چیزهایی نیستند که صرفاً با افزودن یک ضمیمه در کنار ویرایش جزئی یا اصلاح اغلاط مطبعی برطرف شوند یا شده باشند.
دوم، راهی که نویسندة محترم در ویراست دوم برگزیده است انجام ویرایشهای جزئی و مهمتر از آن، افزودن یک مقاله در قالب ضمیمه به اثر است که به تصریح خود نویسند، پیچیدگیهای بخش دوم کتاب را که به آراء هیدگر مربوط هستند برطرف سازد. از این تعبیر چنین فهمیده میشود که از نظر نویسنده، خوانندگان مبتدی با بخش مربوط به آراء ابنعربی به قدر کفایت آشنایی دارند و نیازی به ضمیمهشدن بخشی برای رفع ابهامات مربوط به اندیشههای او ندارند. این در حالی است که حتی اگر خوانندگان کتاب را مبتدی هم فرض نکنیم، اندیشههای ابن عربی به ویژه در باب انسان از چنان صعوبتی برخوردار هستند که راه فهم سخنان او را برای آنان میبندند. به همین جهت، نوعی عدم توازن یا تقارن بین دو بخش اصلی کتاب از حیث توضیح مفاهیم و آموزهها پدیدار شده است که از قضا از خود اقدام خاص نویسنده به افزودن ضمیمه برای صورتدادن اصلاح ناراستیها یا کاستیها ناشی میشود.
سوم، راهی که نویسنده محترم در ویراست دوم رفته افزودن تبارشناسی اندیشههای فیلسوفان پیش از هیدگر یا مقارن با او به منظور پرکردن خلاء مفهومی مربوط به اندیشههای او بوده است و این چیزی است که اساساً در مطالعة موردی هر متفکری چه فیلسوف و چه عارف – در اینجا ابنعربی- قابل فرض است. واگر روشنگری ساختار محتوایی کتاب بر توضیح این تبارشناسی استوار باشد، این امر باید در مورد هر دو طرف مقایسه و تطبیق اتفاق بیفتد و ترجیح یکی از آن دو بر دیگری در این فرآیند، بلامرجح و ناموجه خواهد بود.
2-اشکالات ویرایشی (غلاط، ارجاعات، ...) هنوز در متن به چشم میخورند:
چند نمونه:
ص46: مطلوب منقول از ابنسینا، پانوشت 4 ارجاع ندارد. (عبارت درست و کاملتر چنین است: «کلّما قرع سمعک من الغرائب فذره فی بقعة الإمکان ما لم یذدک عنه قائم البرهان» (ابنسینا، 1375: ج3، 418)
ص 54: بند اول، سطر ششم، «اوجدا لکلمه الآدمیه» به جای «اوجد الکلمه الآدمیه»
ص137: پانوشت اول، هم نام کتاب و هم نام نویسنده، اشتباه درج شدهاند. نام کتاب، «رسائل قیصری» است که به اشتباه «رسالة قیصری» درج شده و نام نویسنده، «شرفالدین داوود قیصری» است که به اشتباه «آشتیانی» که شارح و مصحح کتاب است، ذکر شده است.
ص 139: پانوشت دوم: «مصباح الهدایه فی الخلافه و الولایه» به جای «مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه»
ص255: پانوشت سوم، تعبیر «همان» علیالقاعده باید به کترینگ ارجاع دهد اما در عمل به فون هرمان ارجاع دارد.
ص294: بند سوم، سطر اول، «متقضای» به جای «مقتضای»
ب) ملاحظات محتوایی
1- ص 287: نویسنده مقصود از مطالعات تطبیقی را «بیشتر نشان دادن قرابتها، بررسی امکان گفتوگویی بین دو طرف و ...» میداند در حالی که در این نوع مطالعات، نشاندادن نقاط افتراق و تفاوتها نیز در کنار نقاط اشتراک و شباهتها مد نظر است. در واقع، هیچیک از اشتراکات یا افتراقات در این نوع مطالعات، بیش و کم ندارد و تعیین میزان شباهت یا تفاوت پس از پژوهش معلوم میشود نه پیش از آن. پس قاعدة «بیشتر ...» چندان مقرون به صواب نیست.
2- ص 312: تعبیر «در اندیشه ابن عربی هم هیچ نشانی از سنتهایی که تلقی انسانانگارانه از خداوند دارند، وجود ندارد» هم از اصل و هم از جهت تعبیر تاکیدکنندة «هیچ نشانی»، محل تامل است. نشانههایی متعدد در آثار ابن عربی وجود دارند که به شکلی نیرومند تلقی انسانانگارانه از خداوند را مورد توجه و تاکید قرار میدهند از جمله قاعدة معروف به «بسیطالحقیقه»، نظریة وحدت شخصی وجود، دو حدیث قرب نوافل و قرب فرائض، روایت مشهور- هرچند یهودیتبار- «ان الله خلق آدم علی صورته» که به تکرار در آثار ابنعربی مورد استناد قرار میگیرد، تعبیر مشهور «انسانالعین و عین الانسان» در فص آدمی و دیگر شواهد و مستندات موجود در آثار ابن عربی که به شکلی آشکار، مدعای نویسنده را رد میکنند.
3- ص 319 و 323: نویسنده با طرح دو عنوان «وجود-حق» (ص319) و «وجودبینی-حقبینی» (ص323) میکوشد اولین گامهای مطالعة تطبیقی را بین ابن عربی و هیدگر بردارد. متاسفانه از دو عنوان «حق» و «حقبینی» که به «وجود» و «وجودبینی» در دو تعبیر بالا مقرون شدهاند تنها نامی در متن آمده است و از تطبیق دو دیدگاه در بارة آنها خبری نیست زیرا با این که این دو تعبیر در مورد ابنعربی صادق و گویا هستند اما در مورد هیدگر صادق و گویا نیستند و تطبیق و مقایسه در مورد آنها بیمعنا جلوه کرده است. علاوه بر این، نویسنده کوشیده است تا با درمیانآوردن دیدگاه کسانی همچون قیصری و دیگر شارحان ابن عربی از سنت شرقی و اکهارت از سنت غربی-آلمانی به مقایسة ابن عربی و هیدگر بپردازد. این رویه موجب این شده است که در واقع، مطالعة تطبیقی بین ابن عربی و هیدگر در عمل به مقایسة بین شارحان ابن عربی و هیدگر یا مقایسة اکهارت و هیدگر منجر شود. به همین جهت است که مساوقت وجود و حق/ حقیقت در ابن عربی تنها به واسطة استناد به قول قیصری یا کاشانی قابل اطلاق بر مکتب اکبری و نه خود ابن عربی است. ضمن آن که نویسنده با واسطهقراردادن اکهارت به عنوان پلی عارفانه بین ابن عربی و هیدگر، میکوشد تا مسافت بعید بین دو اندیشة ابن عربی و هیدگر را بپیماید.
4- در ص328، نویسنده میکوشد تا با «وجود خاص» دانستن کون جامع، مفهوم آن را در قیاس با دازاین، قابلتطبیق نشان دهد در حالی که کون جامع در اصطلاح ابن عربی، از جهتی به وجه ناسوتی و کَونی انسان در عالم و از جهتی به فراگیر بودن آن نسبت به عوالم پیشین خود، اشاره میکند؛ و از این جهت انسان، کون جامع یعنی «عالم تکونیافتة فراگیر» نامیده میشود نه از این جهت که وجودی خاص است؛ بهخصوص که تفسیر وجود خاصِ کون جامع به این که دارای نسبتی خاص با وجود است، مورد تامل است.
5-نویسنده در سه فصل اصلی از بخش سوم کتاب با عناوین برخی قرابتها و همخوانیها، برخی امکانات همسخنی و افقهای مشترک، کوششی بلیغ کرده تا به هر ترتیب ممکن، زمینههای شکلگیری یک مطالعة تطبیقی بین ابن عربی و هیدگر را فراهم آورد. این کوشش نه تنها به جهت وجود فاصلة فرهنگی، تاریخی، دینی بین این دو لازم آمده بلکه از این حقیقت انکارناپذیر نیز برآمده است که در عرف علمی روزگار، ابن عربی، بهعنوان یک عارف با ویژگیهای مرسوم برای عارفان شناخته میشود و هیدگر بهعنوان یک فیلسوف قارهای با مشخصات خاص فیلسوفان قارهای شهرت دارد. این فاصلة جدی بین ابن عربی و هیدگر به لحاظ سبک اندیشه که در یکی برآمده از مکاشفات و ذوقیات است و در دیگری از تفکر عقلی خاص حتی با کمک تعبیر از آن دو در قالب متفکر یا حکیم و یا غیر آنها بهسادگی پرشدنی نیست. از این رو، به نظر میرسد که برخی از قرابتها و همخوانیهای بین آن دو چندان نارسا هستند که تطبیق و مقایسه را مخدوش میسازند. در عین حال، برخی از امکانات همسخنی بین آنها نیز تفاوتی ماهوی با آن چه بهعنوان افقهای مشترک از آنها یاد شده ندارند. در عمل، مطالعة تطبیقی دنبالشده در این کتاب -هرچند تلاشی مأجور و مشکور است- بهشکلی ناخواسته بر وجود تفاوتهای بسیاری تاکید میکند که مواجهة دو طرف قیاس را تا حدودی مصداق قیاس معالفارق میکند.
الطوسی، الخواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، نشر البلاغة، قم، 1375.