نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
این نوشتار درصدد است تا با تمرکز بر یکی از آثار انسان شناس برجسته، مارگارت مید [1] به وجوهی از انسان شناسی معاصر ایرانی بپردازد. وجه اول آن معرفی یکی از آثار کلاسیک انسان شناسی است که معمولا در ایران مغفول واقع شده است. این مهم، ما را به وجه دوم یعنی بازگشت به اصول و اساس انسانشناسی است که امروزه در گروههای انسان شناسی ایران کمتر به آن توجه میشود، رهنمون خواهد شد. وجه سوم نگاهی گذرا به انسان شناسی در ایران است. مرور و ارزیابی اثری کلاسیک در انسانشناسی و نگاهی گذرا به انسانشناسی امروز ایران از ابعاد مهمی است که به آن اشاره شده است. انسان شناسی از نگاه مارگارت مید همانا مبتنی بر انسان دوستی، حضور، فهم، نظریه مندی و نظریه سازی، ایندهنگری برمبنای گذشته است. مبانی فهم این نوع از انسان شناسی، تخیل، نوشتن، انسان دوستی و حرکت و دیدن است و اینها با آنچه که درآموزشهای رایج انسان شناسی دانشگاهی میبینیم متفاوت است. انسانشناسی دانشگاهی از منظر برنامههای درسی آن و مشارکت دادن دانشجویان در طراحی و تدوین برنامۀ درسی برخلاف انسانشناسی رایج در دنیا نیازمند بازنگری و تجدید نظر است. مرور آثار کلاسیک و استخراج آن اصولی که این خالقان آن آثار به آنها توجه داشتند و تدوین طرح های درسی مبتنی بر آن اصول با توجه به نیازهای رشته و نظرات دانشجویان و دانش آموختگان این رشته در غنای آن موثر خواهد بود.
[1] Margaret Mead
کلیدواژهها
- مقدمه
انسان شناسی چیست؟ چه کاربردهایی دارد؟ کجا یافت میشود و کجا یافت مینشود؟ این پرسشها از آنجایی مهم هست که غیر انسانشناسان هم آثاری به ظاهر انسان شناختی دارند و سعی دارند تا ظاهرا انسان شناسانه به دنیا بنگرند اما در زمرۀ آثار انسانشناسی قرار نمیگیرند. برخی از مورخان، ادیبان در کتاب ابعاد سیاسی فرهنگ موثر ایران به عنوان انسانشناس معرفی شدهاند این در حالی است که آنها انسانشناس نیستند و اتفاقا سنجههای انسانشناسی را ندارند (نک قاسمی،1392) برای پاسخ به این پرسش و یافتن معیار و سنجه به نظر میرسد آثار کلاسیک میتواند سرآغازی باشد در راستای تمایز بخشی آثار انسانشناختی از آثار غیر انسانشناختی که گاهی بسیار به هم نزدیک هستند و غیر قابل تشخیص. از این رهگذر این نوشتار به یکی از اثار انسان شناس برجسته، مارگارت مید، با عنوان آدمیان و سرزمینها [1](1388) که توسط نشر نی در 330 صفحه منتشر شده است، خواهم پرداخت. مارگارت مید سعی دارد تا نگاه انسانشناختیاش را در آثارش به طور کلی و اثری که این مقاله با تمرکز بر آنها نوشته شده است به دیگران بیاموزد. آدمیان و سرزمینها از جمله آثاری هستند که اینجا در راستای پاسخ به این پرسشها مدنظر قرار گرفته است.
انتخاب آدمیان و سرزمینها، به عنوان اثری از انسان شناسی برجسته از آن رو مهم است که این اثر برخاسته از نگرش دهۀ آخر زندگی مارگارت مید انسان شناس برجستۀ آمریکایی است و مبتنی بر نگاه و نگرش انسان شناختی ناب است. این اثر کمتر مثل کتابهای بلوغ در ساموا(مید،1928) و یا حتی غریزه جنسی و سرکوب آن در جوامع ابتدایی(1387) [2] مشهور و معروف شدهاند. این در حالی است که این کتاب در سالهای واپسین زندگی مارگارت مید نوشته شده است و از یک غریزۀ مهم زنانه در او ناشی می شود و آن «حفظ انسان» است. این اثر متاثر از نگرش مارگارت میدی است که دو جنگ جهانی اول و دوم را پشت سر گذاشته است و این کتاب نگاه او به جنگ و انسان و سرزمینهای متعددی است که روی زمین گسترده شده اند. مخاطب این اثر نوجوانان هستند اما با حفظ زبان ساده و روان در مخاطب قرار دادن کودکان و نوجوانان، بسیار عمیق نگاشته شده است که برای هر بزرگسالی اعم از انسان شناس و غیر انسان شناس جذاب و روان است. برای انسانشناسان رجوع به این اثر و سایر آثار کلاسیک انسان شناسی ضرورت دارد زیرا حین بازگشت به خویشتن انسانشناسی در اثار یکی از سردمداران انسان شناسی دنیا، به بازتعریف این رشته و آن چیزی که آن در بطن خود دارد میپردازیم. بازگشت به اصل و بنیان رشته برای اعضاء هر رشته درسی ضرورت دارد. این در حالی است که دانشجویان مجبورند در بیشمار کتب نظری، تئوری و حتی حوزههای نامرتبط با انسانشناسی غرق شوند در حالی که کمتر از این منابع اصلی خبر دارند و با آن مواجهه پیدا میکنند. شناخت این اصل و بنیان به طور حتم تحولی در انسان شناسی معاصر ما، تفاوتی ندارد کجا باشد در دانشگاه اکسفورد یا در دانشگاهی در افریقا یا حتی کشورهای عربی در آسیا موجب خواهد شد. در مصاحبه ای با چند تن از دانشجویان رشتۀ انسان شناسی که مقطع کارشناسی را در گروه انسانشناسی دانشگاه تهران گذراندهاند پرسیده شد که آیا منابع درسی از افرادی چون مارگارت مید یا مالینوفسکی در کلاسهای درس تدریس شده است یا خیر؟
یکی از پاسخها اینگونه بود که اساتید معمولا کتابهای خودشان را در کلاس تدریس میکنند و کمتر متون کلاسیک در دست تدریس قرار می گیرد.
مجددا در نشست دیگری با گروهی از انسان شناسان دانش آموخته، یکی از حاضرین از انسان شناسان حاضر پرسید: ایا سرکوب غریزۀ جنسی[3] اثر مالینفسکی را مطالعه کرده اید؟ هر سه انسانشناس حاضر در گروه گفتند خیر!
و مصاحبۀ دیگری با یکی از دانشجویان دکتری انسان شناسی که هر سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکتری را در گروه انسان شناسی دانشگاه تهران گذرانده بود انجام شد. به کتاب مشهورتری از مید، بلوغ در ساموا (مید،1928) اشاره کردم که در هیچکدام از این مقاطع تحصیلی اساتید این کتاب را جزو دروس کلاسی خود نگنجانده بودند. این در حالی است که این اثر همچنان بعد از وجود تقریبا یک قرن، اثری زنده و پویا در حوزۀ مردم شناسی است. درادامه ضمن معرفی کتاب، دلایلی چند بر لزوم بازگشت به این اثر و اثار مشابه آورده شده است.
- معرفی اثر
مارگارت مید در کتاب خود سعی کرده تا با زبان ساده و روان، کلیاتی از انسان شناسی را به خواننده معرفی کند. قسمتی که تحت نام «انسان، انسان را میشناسد» به معرفی انسانشناسی و کار انسان شناس و کار انسانها توامان اشاره میکند. «مردم شناس می کوشد مکان و زمان و چگونگی و سلسله مراتب دقیق رویدادها را روشن کند» (ص215).
در فصل دوم با عنوان برخی از اقوام چگونه زندگی میکنند، به ترتیب؛ قبایل اسکیمو در سرمای قطبی، سرخ پوستان دشتهای وسیع آمریکای شمالی، آشانتیهای آفریقای غربی، مردم بالی در دریای مدیترانه و مینوسیهای جزیرۀ کرت از میان قبایل دنیا برای توصیف زندگی اشان انتخاب شدهاند و سرنوشتی که بر آنها گذشته است گفته شده است. او تاکید می کند که با وجود «تفاوتهای محسوس میان این اقوام هنوز به شیوههای بسیار متفاوت زندگی آدمیان نپرداختهایم و آنها نمونههایی بیش نیستند و تنها آنها را به این دلیل انتخاب شدند تا با بررسی آنها بتوانیم با دید گستردهتری به رویدادهای جامعۀ بشری بیندیشیم و نسلهای متمادی انسانهایی را مطالعه کنیم که کوشیدهاند از دانسته و آموختههایشان برای برآوردن نیازهای خویش استفاده کنند»(ص233). مطالعۀ جوامع مختلف در واقع روشی برای یافتن موقعیت و محیطی است متناسب با پرسش انسانشناس. مهیا ساختن شرایط آزمایشی با دو نمونۀ شاهد و کنترل برای روانشناس چه بسا امکان پذیر باشد اما تربیت کودکان در محیط و تمدن ساختگی و مطالعۀ واکنش آنها در موقعیتهای مختلف تقریبا ناممکن است. تنها روش این است که مردمشناس تمدنهای مختلف و افراد بشر را که زیر شرایط فرهنگی مختلفی در سایر نقاط گیتی زندگی میکنند مورد مطالعه قرار دهد(مید:37:1365). درقسمت پایانی این فصل او سعی دارد تا تمایز میان کار مردم شناس و شاعر یا نقاش و نمایشنامه نویس را بیان کند. «برای درک فرهنگ یک قوم حتما باید همۀ خصوصیات آن قوم را بدانیم کجا زندگی میکنند، چه میخورند و غذایشان را از کجا به دست میآورند چه نوع خانواده ای دارند، بچههایشان را چطور بزرگ میکنند با چه دیدی به جهان مینگرند و نحوۀ برخورد و رفتارشان با بیگانگان و عقاید تازه چگونه است»(مید،1388:86). بعد از این فصل، مارگارت مید هر کدام از این جوامع را در وضعیت کنونیشان میبیند. با خواندن جزئیات زندگی این قبایل از گذشته تا به امروز، خواننده، سفر در پنج جامعه و فرهنگ مختلف از گذشته تا امروز را طی مسیر کرده است.
اغاز مسیر «انسان، انسان را میشناسد» به «انسان از انسان جویا میشود »در فصل پایانی ختم میشود. در این فصل مارگارت مید به دانش مشترک میان همۀ اقوام و قدمهایی که باید برداشته شود، پرداخته است. سه مسئلۀ اصلی که این انسانشناس معرفی میکند شامل جنگ، دسترس پذیر کردن پیشرفتهای جوامع صنعتی به کل دنیا و چگونگی اطلاع رسانی تحولات شگفتانگیز به همۀ مردم جهان است. مسائل دیگری از قبیل شکوفاشدن استعدادهای مادرزاد هر انسانی در دنیا را نیز در جوار آن مسائل مهم اشاره میکند. حل و فصل مسئلۀ جنگ به عنوان مهمترین آنها منوط به مورد توجه قرار دادن دو مسئله دیگر است.
پایان کتاب هشدارگونه و خطاب به همه انسانهای روی زمین و مورد توجه قرار دادن هر آن چیزی است که از انسان و ماحصل تلاشهایش در زمین محافظت کند:
یک بار دیگر به مرحلهای از تاریخ میرسیم که انسان سخت باید مواظب کارهای خویش باشد مرحلهای که ایمنی تمام گروه بستگی به مردان و زنانی دارد که در کودکی آموختهاند: زندگی در سدۀ بیستم شبیه پرش با چتر نجات است: همان نخستین بار باید موفق شد بار دومی در کار نیست(313).
- ارزیابی محتوایی
ارزیابی این اثر با تمرکز بر ابعاد و ویژگیهای قابل شناخت انسان شناسی مستتر در آن انجام خواهد شد. این ارزیابی متفاوت از سایر ارزیابیهاست، آن عمدتا به نقش آموزشی که محتوای این اثر میتواند حامل آن باشد بازمیگردد.
انسان شناسی، انسان دوستی[4] است
انسان شناسی، در آثار مارگارت مید همواره تداعیگر انسان دوستی او است. حتی میتوانم به جرات بگویم که این ویژگی بیشتر ازاثار سایر انسانشناسانی چون مالینوفسکی[5] دیده میشود. مید انسان دوست است به طوریکه هر از چند وقتی مخاطب اثر را وامیدارد تا او را انسان دوست بنامد تا انسان شناس. مید سعی دارد تا انسان را به تفکر در مورد ماهیت و چگونگی حفظ انسان از خطراتی که در کمین او نشسته وادارد. در مورد مالینفسکی نیز به همین منوال دیده می شود. در آثار انسان شناسان که علم و تحقیق و اخلاق را درهم آمیختند بارقههایی از تعلق خاطر به جوامع مورد مطالعه دیده می شود. منتهی تفاوتهایی در این تعلق خاطر به جوامع دیده می شود. به یکی از آثار انسان شناسی مالینفسکی، سه گزارش از مردم بدوی( ابتداییها)[6] (1389) در فصول اول کتاب همواره انتقاد از عدم درک درست جوامع ابتدایی است، آنجا دورکیم و سایر نظریهپردازان به دلیل عدم درک درست قواعد و قوانین زندگی جوامع ابتدایی و اشاعه تصور غلط و ساده لوح انگارانه از مردم در جوامع بدومی در تیر رس آماج انتقادات مالینفسکی قرار دارد. ارتباط این موضوع به انسان دوستی از آنجایی ناشی می شود که او سعی می کند تا اساس و بنا را برای شناخت درست و نزدیک به زندگی دیگری بنیان نهد نه براساس پنداشته های خود. شناخت دیگری همانطورکه هست فارغ از پنداشتههای ما و مقایسه با جوامع انسان شناسان، موجودات ابتدایی را صاحب عقل، تمدن و در یک کلام قابل احترام میکند منتهی د رجایی او نسبت به جامعۀ بدوی که او را به سمت حل اجرای مناسک میبرند خشم میگیرد و با آنها تندی میکند و یادآور اینکه چه کسی اینجا آقا و ارباب است میشود.
- انسان شناسی، جزء نگر و جهان شمول است
اثر مارگارت مید ارتباط میان سه حلقۀ مسائل زندگی انسان امروز، توصیف دقیق و جزئی زندگی برخی از قبایلی که او دیده است و در آخر انسان شناسی است. به عبارتی میتوان گفت حلقۀ واسط میان آن انسانشناس و انسانشناسی است. رسیدن از یک مسئلۀ کوچک و مشاهدۀ شیوههای متفاوت زندگی در روزی زمین تنها طی مواجهه با تعداد معدودی از قبایل از میان بیشمار شیوههای زندگی که در روزی زمین وجود دارد انسان را به درک و فهم انسان به مثابۀ موجود زنده میرساند. این جهان شمولی با آن مجموعه از دیدگاههایی که مالینفسکی از آنها انتقاد میکند متفاوت است. گروهی سعی دارند تا جهان را از عینک اندیشههای جهانی که برایشان قابل درک است ببینند. اندیشههای جهانیشده با مسائل جهانشمولی که زندگی روزمرۀ انسان را تحتالشعاع خود قرار داده است متفاوت هستند. مالینوفسکی(1389) در صفحۀ 13 از آراء دکتر ریورز که سعی دارد با آراء کمونیستی و سوسیالیستی اقتصاد جوامع ملانزیایی را تحلیل کند به مثابۀ تحلیلی که سوء تفاهم ایجاد میکند یاد کرده و در ادامۀ همان فصل به صورت طعنه آمیز در خصوص تامین مالی و اقتصادی خواهر و فرزندانش توسط برادر خواهر مینویسد: "دادن پیشکش های مربوط به محصولات درو در بافت جامعه شناسی خود و با آزمایش نزدیک روابطی که با پیشکش مطابقت دارند، به تحقق میرسد که هر یک از معاملات که از آنها این روابط ساخته میشوند حلقه ای از زنجیره تبادلات دو طرفه تشکیل میدهد اما اگر معامله را منفردا به حساب آورده و از چارچوب خود جدا کنیم هر معاملهای عاری از مفهوم و به طرز غیر قابل تحملی پرزحمت بدون هیچ معنای جامعه شناختی و بنابراین بدون شک از نوع کمونیستی به نظر خواهد رسید"(ص 29). جداکردن فعلیت این یا آن از مجموعۀ بافت خود و بدون اینکه به قدر کفایت تمام زنجیرۀ معامله ها را در نظر بگیرد( همان 32) تداعیگر کل گرایی است که در آموزشهای انسان شناسی کنونی کمتر به آن توجه شده است. این کل گرایی با جهان شمولی که در زیرتیتر اینجا به آن اشاره کردم متفاوت است. تمایز میان اندیشهها و کلان روایتهای جهانی با مسائل همه گیر در دنیا نیاز به هوشمندی دارد که در اثار مید این مهم مورد توجه قرار گرفته شده است.
- انسان شناسی، آینده نگر مبتنی بر گذشتههای امروزی است
در انسانشناسی ایران و البته دنیا انسانشناسی سنتی و مدرن محل مناقشه و دعوا میان متخصصان و کارشناسان این حوزه است. انسان شناسی مدرن میدان خود را در فضاهای مدرن و امروزی از قبیل مترو، کافه، محلههای شهری و از این دست جستجو میکند در حالی انسانشناسی سنتی قبایل خارج از خانه و ابتدایی را مطمح نظر قرار میدهند. این دعوا به کجا میانجامد و چه بر سر انسانشناسی به صورت عام خواهد آمد جای بحث دارد. برای روشن شدن این مبحث بر کتاب آدمیان و سرزمینها و نگاه مارگارت مید تمرکز خواهم کرد. وضعیت کنونی جامعۀ مدرن و تهدید به جنگ ذهن این انسان شناس را به این سوق داد تا در راستای پاسخ به پرسشش هر آنچه که جای بررسی دارد، بررسی کند حتی جوامعی که از آنها جز برخی اسناد و مدارک چیزی بر نمانده است، احتمال میرود اینجا مطالعۀ باستانشناسی به نظر آید اما نیست. این مطالعه، انسانشناختی و در راستای خدمت به جامعۀ مدرن امروزی است. انسان شناسی پاسخ به سوالاتی است در مورد انسان و با تلاش برای حفظ انسان از گزند آسیبهایی که ممکن است خود به آن وارد کند. در مقدمۀ همین کتاب آمده است ماگارت مید در مجله نیویورک تایمز(1968) «مادر دنیا» معرفی شده است، او در نقش انسانشناس به محافظت از انسان و جایی است که او در آن زندگی میکند میپردازد. در این راستا او میتواند بر مبنای مطالعات خود در جوامع گذشته حقایقی را روشن کند از این قبیل که اتفاقا جنگ جزئی از ماهیت انسانی نیست و انسان میتواند بدون جنگ نیز زندگی کند(نک طرح روی جلد کتاب). این شیوه حتی در اولین کتاب او بلوغ در ساموا(1365) نیز مدنظر بوده است. مید در میان ساموا به دنبال طرح پاسخی برای معضل و مشکل بلوغ در میان نوجوانان آمریکایی بود. او در خصوص انتخاب میان نگرش سنتی و انتخاب میدانهای مطالعاتی در میان جوامع ابتدایی و میدان های مطالعاتی همچون فضاهای شهرهای مدرن معتقد است:
«در تمدنهای پیچیده، مثل تمدنهای اروپایی یا تمدنهای عالی شرق، دانشجوی رشتۀ مردمشناسی برای شناختن فشارهای موجود در مطالعه باید سالها کوشش کند.در حالیکه میتواند طی چند ماه از عهدهی شناخت ساخت مقدماتی یک جامعۀ ابتدایی که زبان نوشته شده ندارد و دارای مشکلات سادهایست برآید... آنها به اندازهای ساده است که بتواند کسانی را که به شیوۀ زندگی آمریکا عادت کردهاند راهنمایی کند و به اندازهای ساده است که میتوان آن را زود فهمید»(مید،38:1365).
با این وصف میتوان فهمید که مید اتفاقا برای فهم جامعۀ کنونی دست به دامان جوامع سنتی و ابتدایی میشوند و دیگر اینکه این سادگی و کوچکی جوامع ابتدایی انسان شناس را در تحقق کل گرایی در عین جزئی گرایی توانا میسازد. دلیل دیگری که مید در رجوع به فرهنگی فراتر از فرهنگ هندواروپایی از این قرار است «احساس قدردانی که ما نسبت به تمدن خودمان خواهیم داشت فزونتر میگردد»(همان،43).
انسان شناسی، نظریه محور و نظریه پرداز است
جایگاه نظریه نه تنها برای انسان شناسی ایران بلکه حتی در گروههای انسانشناسی کشورهایی که پرچمدار انسانشناسی مدرن دنیا بودهاند نیز محل بحث دارد(نک. بارت 1394). نظریه چیست و تا چه اندازه فرع یا اصل بر تحقیقات انسانشناسی است؟ نظریه مهم است یا خیر؟ تا کجا می توان نظریه و نظریات مختلف را در کار دخیل کرد؟ ایا نیازی به دانش نظری در تحقیقات انسان شناسی هست یا نه؟ برای درک بیشتر اتخاذ موضع محقق به نقش نظریه در میدان در کنار اثر مارگارت مید به دیدگاه مالینفسکی اشاره میکنم. در همان کتاب سه گزارش اولیه از مردم بدوی(ابتداییها)(1389)، مالینفسکی طی گفتگویی چندگانه با اصحاب انسانشناس و غیر انسانشناس در حوزه هایی همچون اسطوره بنای نظری خود را شکل داده است. دانش مالینفسکی به اثاری که من باب مثال در حوزۀ اسطوره نوشته شده است و نظریات این حوزه مثال زدنی است. اما این تمام ماجرا نیست در طیف دیگری از این نگرش مارگارت مید و اثر او قرار دارد که کمتر به مطالعات نظری آمیخته است او تنها به یک فراروایت فرویدی از از جنگ به مثابۀ پدیده ای همیشه همراه انسان ارجاع میدهد و در اثر ضمن ارجاعات گاه و بیگاه و البته معدود به آن، دیدگاهش را می سازد و میپردازد. به طور کلی آن اثر مبتنی بر یک سوال و گردآوری داده ها در راستای آن شکل گرفته است. هر دو این آثار می تواند در چگونگی کاربست و ساخت نظریه نقش مهمی در آموزش انسان شناسان ایفاء کنند. هر دو اینها بستگی به سبک پژوهشگر اثر و نویسنده دارد. انتخاب این دو زاویه بستگی به موارد بسیاری دارد که لازم است هر دو آنها در کلاسها به دانشجویان مبتنی بر این متون دست اول آموزش داده شود.
- انسان شناسی، هم مردانه و هم زنانه است اما ....
اینگونه معرفی شده است که انسان شناسی رشته ای زنانه است آیا اینطور است؟ استنلی ر. بارت(1388) معتقد است که زنان در نفوذ در برخی از میدانهای تحقیق دشواریهایی دارند. نگاهی به آثار مالینوفسکی در کنار آثار مید نشان میدهد که انسان شناسی میتواند مردانه یا زنانه باشد در نتیجه باید بگوییم این رشته انسانانه است و جا دارد تا به آن از این منظر توجه شود. آثار انسانشناسان زن و مرد مثالهای خوبی در این زمینه هستند.اما جای یک نکته برای خواننده این آثار بارز و هویداست و آن تفاوت نگاه زنانه و مردانه در میدان است. با توجه به اثر مالینفسکی همان کتاب سه گزارش از مردم بدوی( ابتدایی) در مقایسه با این اثر مارگارت مید میتوان این تفاوت را درک کرد. مردان انسان شناس بسیاری توانستند در میدان نقش انسان شناس را به نحو احسن ایفاء کنند، ببینند، بشنوند، بنویسند و تحلیل کنند اما نگاه زنانه کجا و نگاه مردانه کجا؟! مالینفسکی بسان مکتبی که آن را پرورش داد و در آن پرورش یافت، کارکردگرایانه به میدان نگاه می کرد. احساسات مالینفسکی در میدان دیده میشود و این احساسات است که نوشتههای او را متمایز از دیگر آثار نگارش شده در خصوص جوامع ابتدایی متفاوت میکند. با این حال آنچه که در آدمیان و سرزمینها میبینیم به درستی برخاسته از یک مادر نگران برای فرزندانش است. او سعی میکند مطالعه اش را در راستای نشانههای نگرانیش به خدمت بگیرد و به تمام دنیا اعلام کند که جنگ، ویژگی طبیعی در جوامع بشری نیست. زنهار و هشدار او در این زمینه از ابتدا تا انتهای اثر قابل توجه است. پس انسانشناس میتواند هم مرد باشد هم زن. چه بسا در بعضی از میدانها زنان نتوانند حضور پیدا کنند و مردان به تناسب نوع میدان نفوذ کنند و سریع بنویسند اما انسانشناسی سرشار از احساس است و اینها حال به واسطۀ طبیعت یا حاصل تلقین نگرش جامعه و سیستم نابرابر کنندۀ تلقین این احساسات(نک به برایزاز، 2019 ) باشند، در زنان بیشتر دیده می شود.
- ارزیابی شکلی و فنی
این اثر درسهای بسیاری برای انسانشناسی ایران به همراه دارد و به همین دلیل پیش از هر نکته باید از انتخاب آثار کلاسیک برای ترجمه توسط مترجم تقدیر کردحتی اگر ترجمهها دقیقا برگردان متن نبوده باشد. انتخاب این اثر و ترجمۀ آن، همگامی با انسان شناسی دنیا است. ترجمۀ خوب و روان اثر جای تحسین دارد و احساس خستگی و عدم درک از خوانش آن به مخاطب نمیدهد. ویراستاری بدون اشتباهات تایپی در این خصوص بی تاثیر نیست تنها چیزی که مکرر در اثر دیده می شود افزودن پسوند «اند» در انتهای افعال بود که برخی از قسمتها و کلمات نیازی نبود با اینحال تاکید بر جدانوشتن پسوند از کلمه اصلی آن را به شکل غلو آمیزی در کل اثر برجسته کرده بود؛ پسوند اند در فعل این جمله: این اشخاص بلداند چطور با ارواح حرف بزنند (ص97 )
در جای دیگر
کودکان مجبوراند برای تهیۀ سوخت ..بوته جمع کنند (ص111)
در این ترجمه مجددا تقابل میان دو مفهوم انسانشناسی و مردمشناسی از گوشه و کنار اثر بیرون زده است. تاکید بر مفهوم مردمشناسی و نه انسانشناسی نشان میدهد اتفاقا مترجم به طیفی است که بر مفهوم مردم و اولویت دادن به مردمشناسی و نه انسانشناسی تاکید میکند تعلق دارد. امید است روزی تکلیف مردم شناسان-انسان شناسان ایرانی با عنوان این رشته روشن شود. در ضمن باید یادآور شد که اینجا مترجم و احتمالا متن اصلی از این قرار است که نویسنده همواره در سرفصلهای کتاب مفهوم «انسان» را به کار میبرد و به طور کلی کلیدواژۀ اصلی متن انسان است و البته مردم. به هر حال با توجه به استدلال هواداران دو مفهوم انسانشناسی و مردمشناسی که اتفاقا هر کدام بر بخشی از این فیل ناپیدا در تاریکی شعر مولانا تاکید میکنند که در خور تأمل است، امید است تا برای این مناقشه مفهوم مناسب و درخوری یافت شود.
- نتایج و پیشنهادات
بازگشت به آثار انسانشناسان کلاسیک و خواندن آنها موجب وقوع تحولاتی در دروس انسانشناسی خواهد شد. یکی از تحولات توجه به مبانی اولیه و مهم در شکل گرفتن این آثار به مثابه جوهرۀ انسان شناسی است. برخی از ابعاد این جوهره و گوهره در بالا توضیح داده شد. این اساس و بنای آثار میتواند در قالب دروسی چون «پروش احساس انسان دوستی»، «پرورش تخیل»، «پرورش دید»، «پرورش قوۀ نگارش»، «پرورش زبان سخن گفتن در جامعه مدنی»، «پرورش ایده پردازی و پرورش انعطاف پذیر بودن در میدان»، تجسم وجودی پیدا کنند و جایگزین دروس کمتر ضروری برای آموزش این هنر-علم شوند. آدمیان و سرزمینها، اثری علمی-هنری بود که میتوان هزاران ظرافت هنری، اعم از استعاره، کنایه، ایجاز و امثال آنها را در آن یافت. به رغم این نکته مستتر در انسانشناسی کلیۀ دروس آن به سبک علوم پوزیتیویستی طراحی و ارائه می شوند. به عنوان مثال گاهی عناوین دروس جامعه شناسی با حذف کلمۀ جامعه شناسی و افزودن واژۀ انسان شناسی در فهرست برنامۀ درسی این رشته قرار می گیرد؛ جامعه شناسی شهری را در نظر بگیرید دقیقا با حذف جامعه شناسی، مابه ازای آن انسان شناسی شهری در این رشته تدریس میشود. امروزه هجمۀ تفسیرگرایان به مفاهیم پوزیتیوستی در تحقیقات اجتماعی پیش از پیش دیده میشود. اما کمتر در خصوص چینش پوزیتیوستی دروس این رشته حرف زده میشود، این در حالی است که ریشه و بنیان هر رشتهای بر مبنای دروس و شرح درسهای آن شکل میگیرد، از طرفی آنچه محرز و هویداست عدم دخالت دادن دانشجویان انسان شناسی در طراحی برنامۀ درسی است که مورد نیاز آنهاست. انسان شناسی رشته ای برای زندگی است و دانشجویان در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری میتوانند در طراحی دروس و برنامههای درسی گروه به طور حتم مشارکت کنند این در حالی است که معمولاَ برنامۀ درسی در کلیۀ مقاطع پشت درهای بسته و توسط اساتید رشته انجام میشود. این آن چیزی نیست که بخواهیم آن را ابداع کنیم یا پیشرو و پیشگام در انجام آن باشیم. اینجا نقبی میزنم به تجربۀ دکتر فاضلی در گروه انسانشناسی دانشگاه سواس[7] لندن و نظرخواهی از دانشجویان برای چینش سرفصلهای دروس مردم نگاری (نک. فاضلی 1390).
تاکید بر بازگشت به این اساس و بنیانهای انسانشناسی ابداً تاکید بر سویۀ سنتی انسانشناسی و رفتن به ماورا مرزها و بحار برای پیدا کردن میدان مطالعاتی نیست. انسان شناسی اصلا تقابل حوزۀ سنتی و مدرن و حتی اینکه در میدان روستا یا شهر انجام شود، نیست، بلکه انسان شناسی آموختن اینکه چه، چگونه، چطور و مهمتر از همۀ اینها، چرا ببینیم، است و در عین حال ببینیم دیگران هر کدام از این گویههای پرسش را در آثار خود مکاشفه کردهاند. پیدا کردن چیستی میدان و چیستی نگرشهایی که در میدان وجود دارد لازم و ملزوم انسان شناسی است. به نظر میرسد تاکید بر محل اختلاف حوزه و میدانهای تحقیق انسانشناسی ما را از اصل و اساس این علم – هنر بازداشته است و سایۀ خود را بر آثار کلاسیک انسان شناسی انداخته است. در این میان شناخت اقدامات و میدانهای مارگارت مید نیز میتواند در کاستن دعواها و مشاجرات در این باره مؤثر باشد. او علاوه بر اینکه تجربۀ انسان شناسی در قبایل دور افتاده را دارد به عنوان یکی از محققان در آمریکا و زندگی مدرن آنجا نیز تحقیق میکند و نتایج تحقیقات خود را به جامعۀ مدرن آمریکا ارائه میکند(نک مقدمۀ مترجم در کتاب آدمیان و سرزمینها 1388).
همانطور که گفته شد این اثر مید در واقع پاسخی است به دو جنگ جهانی که نویسنده و کشورش از سر گذراندهاند و جنگهایی که ممکن است در آینده تمدن بشری را در همین دوران مدرن به نابودی و ویرانی بکشانند. مید از هر فرصتی برای بازنمود این دغدغهاش نسبت به جنگ دریغ نمیکرد. در پیشگفتار سال 1972 کتاب بلوغ در ساموا نیز مجددا به این قضیه اشاره میکند(1365:27). امروزه ایران و کشورهای آسیای میانه و کل دنیا همواره در معرض جنگ قرار دارند. انسانشناسان اعم از ایرانی و عرب، ترک، آمریکایی, اروپایی لازم است تا تمام قد در برابر این میراث فکری که از مید به جا مانده است اقدامی نمایند. نشان دادن میراث بشری به جا مانده از طی قرنها تا کنون از جمله کارهایی است که انسانشناسی میتواند به دنیا عرضه کند. در کنار آن سهیم کردن این نگاه و نگرش به کودکان و نوجوانان این سرزمین نیز یکی از اقداماتی است که میتواند در تقویت بنیۀ انسانشناختی در ساختن این دنیا نقش داشته باشد. اینجا میتوان پرسید که انسان شناسی در مخاطب قرار دادن این طیف کجا قرار دارد؟ جامعه شناسی، فلسفه و ریاضی و ادبیات هر کدام در برنامه درسی نوجوانان این مرز و بوم سهمی دارند و اما سهم انسان شناسی کجاست؟ گذشته از سهم این رشته در برنامه درسی کودکان و نوجوانان باید گفت سهم آنها از انسان شناسی حتی در بازار نشر کودکان نیز درنظر گرفته نشده است. انسان شناسی ایران رشته ای بالنده است و رو به رشد. در مسیر رشد امید است فقدان انسانشناسی ایران در قسمتهای مختلف و با توجه به نیازهای گروههای سنی کودکان و نوجوانان مدنظر قرار گیرد. معرفی اثار انسانشناختی انسانشناسان بنیانگذار به عنوان برنامۀ روزمره و جاری در مراکز آموزش انسان شناسی میتواند در ترسیم خط مشی آیندۀ این رشته مؤثر واقع شود.
[1] People and Places
[2] - این اثر از نسخه فرانسوی اثر trois essais sur la vie social des primatifs(2001) ترجمه شده است.
[3] ترجمۀ کلیۀ اثار نامبرده در این مقاله بیشتر از سه دهه است که منتشر شده است.
[4] philanthropic
[5] Malinowski
[6] . این اثر از نسخه فرانسوی اثر trois essais sur la vie social des primatifs(2001) ترجمه شده است.
[7] School of Oriental and African Studies
مید، مارگارت(1388) آدمیان و سرزمینها، ترجمۀ علی اصغر بهرامی، نشر نی، (انتشار ویراست اول در سال 1382 انجام شده است)
مید، مارگارت (1365) بلوغ در ساموآ، ترجمۀ مهین میلانی، نشر ویس . چاپ اول.
مالینوفسکی، برانیسلاو (1389) سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی(ابتداییها)، ترجمۀ اصغر عسگری خانقاه، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.
مالینوفسکی، برانیسلاو (1387) غریزۀ جنسی و سرکوبی آن در جوامع ابتدایی ، ترجمۀ محسن ثلاثی، نشر ثالث. چاپ اول.
بارت، استنلی،ر (1388) نظریه و روش برای دانشجویان، ترجمه شاهده سعیدی، نشر ...، چاپ اول.
فاضلی، نعمت الله(1390) مردم نگاری سفر، انتشارات آراسته، چاپ اول.
قاسمی؛ پروین (1396) سنگ و شیشه، فصلنامۀ نقد کتاب علوم اجتماعی ، سال چهارم، شماره 15-16. صص49-96
- Braizaz, Marion (2019) Femininity and Fashion: How Women Experience Gender Role Through their Dressing Practices, Vol. 8, No 1, p. 59-76