انسانشناسی زیستی در جهان در سه دوره از قرن نوزدهم تا کنون تجربیات متفاوتی را پشت سر گذاشته است. بر خلاف آنچه در ایران در مورد این شاخه از انسانشناسی تصور میشود، این حوزه علمی در جهان بسیار پویا و رو به رشد است. در یک دهه اخیر با وجود تکنولوژیهای جدید، دانشگاهها و مراکز پژوهشی مهمی در جهان با اضافه کردن دادهها و اطلاعات علمی جدیدی در رابطه با تطور انسان به سوالات بسیاری پاسخ دادهاند. نگاه چند وجهی به مساله انسان از جمله تغییرات مهم در انسانشناسی است که رویکرد زیستی- فرهنگی را به رویکردهای یک وجهی و تخصصی که در قرن بیستم شکل گرفتند، اضافه کرده است. این در حالی است که در ایران اطلاعات در مورد این شاخه از علم انسانشناسی تنها مربوط به دوره اول عمر این علم یعنی قرن نوزدهم است که محور اصلی مباحث در این علم نژاد بوده است. تغییر و تحولات در این شاخه علمی بعد از نیمه دوم قرن بیستم در ایران چندان مطرح نشده است. به همین دلیل نسبت به این شاخه از علم انسانشناسی بدبینیهایی وجود دارد و همین امر باعث شده که نسبت به دیگر شاخهها از جمله انسانشناسی فرهنگی نادیده گرفته شود. یکی از دلایل عدم شناخت تغییرات این علم در ایران عدم معرفی ادبیات این شاخه علمی است. این کتاب، معرفی رویکردهای جدید و تغییراتی است که در انسانشناسی زیستی تا کنون رخ داده است. این کتابِ مرجع، اطلاعات جدیدی که در این حوزه در جهان کشف شده است را در اختیار خوانندگان میگذارد.
در ابتدای این مطلب با استفاده از مقدمه کتاب به معرفی مختصر علم انسانشناسی زیستی خواهیم پرداخت و سپس با معرفی نویسندگان کتاب، به اهداف آنان در پدید آوردن این کتاب میپردازیم.
1- انسانشناسی زیستی و رابطه آن با سایر شاخههای انسانشناسی
مقدمه کتاب با متنی آغاز میشود که قصد آن معرفی خصوصیات و روشهای این شاخه علمی است و به خوبی انواع میدانهای مربوط به این شاخه علمی را توصیف میکند:
«خورشید درخشان بر فراز دشتی پر گرد و غبار در اتیوپی طلوع میکند. دشت تفتیده تا نیمههای صبح شروع به گرم شدن خواهد کرد و بنابراین زمان زیادی برای از دست دادن وجود ندارد. گروهی از دانشمندان، دانشجویان و تکنیسینها در مسیری از قبل تعیین شده به راه میافتند. در طی این مسیر آنها از تپههای خاکی و رودخانههای شیبدار عبور میکنند. آنها در حین راه رفتن، به زمین خیره میشوند به این امید که بتوانند استخوان فسیل شدهای را که آفتاب تابان صبحگاهی درخشانش کرده پیدا کنند. کاری خسته کننده و طاقتفرسا که معمولا هیچ نتیجهای از آن به دست نمیآید. اما امروز صبح یکی از تکنیسینهای اتیوپیایی که مرد پیرِ با تجربهای است و قدرت تشخیص استخوان فسیلی را از هزاران صخره و سنگریزه پراکنده بر روی زمین را دارد، چیزی کشف کرد. او سرپرست تیم را صدا زد و خانم سرپرست همینکه دولا شد که نمونه را از خاک بیرون بیاورد فهمید که او یک نخستی است. همانطور که به آرامی خاک اطراف نمونه را کنار زد، نفس نفس میزد. آنچه ظاهر شد استخوان بازوی یک انسان باستانی کوچک بود. تیم بلافاصله موقعیت جغرافیایی که نمونه هومینین اولیه در آن یافت شده بود را روی نقشه علامت زدند.
پانصد کیلومتر آن طرفتر دانشمند دیگری با اشتیاق به دنبال نخستیها میگشت. او با چابکی از بین درختان انبوه پارک جنگلی گمب در تانزانیا میخزید و در تلاش بود گروهی از شامپانزدههایی را که از صبح دنبالشان کرده بود پیدا کند. شامپانزه از او که مجبور بود از توده انبوهی از گیاهان زیر درختان عبود کند، سریعتر حرکت میکردند و تا او بخواهد به آنها برسد به سرِ شاخههای درخت انجیر بلندی میرفتند و حریصانه میوه میخوردند. دانشمند به وسیله GPS خود موقعیت مکانیاش را بر روی نقشه علامت زد، دفتر یادداشتش را بیرون آورد و شروع کرد به ثبت رفتار هر یک از شامپانزههایی که مشاهده میکرد. درحالیکه بیشتر شامپانزهها در حال خوردن انجیر بودند برخی کودکان با یکدیگر بازی میکردند. وقتی یک شامپانزه نر در حال قاپیدن انجیر از دست شامپانزه دیگری بود، جنگ بالاگرفت. تنها هنگامی که نر آلفا از راه میرسد، شامپانزهها دست از خوردن صبحگاهیشان میکشند.
در سوی دیگری از جهان دانشمند دیگری در مقابل صفحه رایانهاش نشسته و فعالیتهای مغزی را به صورت نور قرمز و سبز مشاهده میکند. در اتاق دیگری، یک موزیسین، یک نوازنده ویلن سل مشهور، در درون یک دستگاه MRI قرار دارد و در حال گوش دادن صدای ویلن سلی است که در دستگاه پخش میشود. در هنگام شنیدن موسیقی، بخشهای مشخصی از قشر مغزش روشن میشود در حالیکه بخشهای دیگر مغزش تاریک باقی میمانند. مغزش در حال شنیدن و پردازش صدا است و آن را به روشی انجام میدهد که جنبههای کار درونی ذهن انسان را آشکار میکند. با حرکت دادن مکاننما بر روی صفحه رایانه، او میتواند از زوایای مختلفی مغز را بررسی کند و با ایجاد برشهایی تشکیلات داخلی مغز را مطالعه کند. او امیدوار است بتواند در هنگامی که موزیسین در حال گوش دادن به موزیک است، تصویری بصری از فعالیت مغزی او ثبت کند و از این طریق درک بهتری از قدرت خلاقه شدیدی که انسان را از اجداد نخستیاش جدا میکند، ایجاد کند».
این سه دانشمند - یکی با مطالعه فسیل قدیمی، دیگری با مشاهده رفتار نخستیها و سومی با مطالعه تطور مغز انسان- چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ آنها انسانشناسان زیستیِ مشغول مطالعه علمی نوع انسان هستند (آنتروپوس به معنای انسان و لوژی به معنای مطالعه کردن). علیرغم داشتن خرد عالی، فن آوری ذهنی و رفتار پیچیده اجتماعی، ما موجودات بیولوژیکی هستیم. انسانها نخستیهایی هستند که با ایپهای بزرگ زنده امروزی جد مشترک دارند. مانند ایپها، ما محصول میلیونها سال تطور از طریق انتخاب طبیعی هستیم.
ژنتیکدان مشهور تئودوسیوس دوبژانسکی[1] یکبار گفت: «هیچ چیز در زیستشناسی مگر در پرتو تطور معنایی ندارد». انسانشناسان زیستی شغل خود را صرف تلاش برای درک کردن جزییات روند تطوری و شیوههای شکلگیری آنچه ما امروز هستیم میکنند. آنها از اصول زیستشناختی اصلی و متحدی استفاده میکنند که نخستین بار توسط چارلز داروین در 150 سال قبل تنظیم شده است. فراوانی یک ویژگی خاص و ژنهایی که آن را کنترل میکنند میتوانند از نسلی به نسل دیگر تغییر کنند. این تعریفی از تطور است. این ایده ظریف و ساده قلب و روح انسانشناسی زیستی است.
فرایند تطور معمولا بسیار کند و ناکارامد است اما بعد از چندین نسل میتواند حیوانات و گیاهان را به اشکال متنوع نامعلومی درآورد. اجداد ما بسیاری از حیوانات هستند که امروز شباهت کمی به ما دارند. انسانشناسی زیستی به طور ویژه تغییرات تطوری مربوط به 6 میلیون سال پیش را که طی آن یک شبه ایپ شروع به راه رفتن بر روی دو پا کرد و با برخی تغییرات همراه بود یعنی هومینین را بررسی میکند. از دیدگاه تئوری تطوری انسانها شبیه دیگر گونههای جانوری هستند که مشابه دیگر جانداران از طریق فرایند طولانی سازگاری[2] به وجود آمدهاند.
انسانشناسی مطالعه همه اشکال نوع بشر است. اما مطمئنا این موضوع آن را از دیگر رشتههایی که وضعیت انسان را مطالعه میکنند مانند روانشناسی، تاریخ و جامعهشناسی متمایز نمیکند. جنبه مهم انسانشناسی که او را از بقیه متمایز میکند، ماهیت کلنگر بین فرهنگی آن است. یعنی سعی میکنیم گروهی از مردم را که جهانبینی، ارزشها و سنتهایی متفاوت از ما دارند را بفهمیم. نکته غیر معمول انسان به عنوان یک حیوان این است که او دارای فرهنگ است. اگرچه بسیاری از انسانشناسان غالبا شغل خود را صرف ارائه تعریفی از فرهنگ کردهاند، اما میتوانیم به سادگی بگوییم که فرهنگ مجموعهای از سنتهای آموخته شده توسط گروهی از مردم است. زبان فرهنگ است (هرچند توانایی استفاده از زبان بیولوژیکی است)، همانند مذهب، شیوه لباس پوشیدن یا نحوهای که مردم غذا میخورند. این رفتارهای انسان به شکل بسیار متنوعی از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. اما در مورد تابوی جهانی زنای با محارم چطور؟ یا نتایجی که در بسیاری جوامع نشان از تمایل زنان به ازدواج با مردان بزرگتر از خود وجود دارد. آیا اینها سنتهای آموخته شدهای است که طی نسلها منتقل شده است یا پای تاثیری بیولوژیک در میان است؟ همانطور که در این کتاب توضیح داده شده است، رابطه متقابل بین بیولوژی و فرهنگ سرنخ بسیاری از ابهامات در مورد ریشههای بشری ما را فراهم میکند. البته این نگاه بحثهای زیادی را به همراه داشته است و طی دههها دانشمندان در این مورد بحث کردهاند که ژن یا محیط نقش مهمتری را در شکلگیری هوش و دیگر خصوصیات انسانی ایفا کردهاند.
همانطور که با جزییات در کتاب توضیح داده شده است، بررسی جدا از همِ تاثیرات بیولوژی و فرهنگ بر نوع بشریک نگاه غلط است. در اولین انسانها، تطور بیولوژیکی باعث ایجاد ظرفیت برای دارا بودن فرهنگ کرد. همانطور که امروز در ایپهای وحشی مشاهده میکنیم، هوش تطور یافته بود قبل از آنکه سنتهای آموخته شده مانند استفاده از ابزار شکوفا شود. بیولوژی ما فرهنگ را ساخت گرچه فرهنگ نیز میتواند بر بیولوژی تاثیر بگذارد. ما این الگوها را تحت عنوان انسانشناسی زیستی فرهنگی مطالعه میکنیم.
1-1- قلمرو انسانشناسی زیستی و توصیف زیرشاخههای انسانشناسی زیستی
انسانشناسی زیستی بسیار گستردهتر از مطالعه نخستیها، فسیلها و تطور مغز است. هر دانشمندی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به مطالعه تطور مرتبط با گونه انسانی بپردازد یک انسانشناس زیستی خوانده میشود. که شامل تعدادی رشتههای مرتبط میشود.
دیرینانسانشناسی
هنگامی که فسیلی مهیج از نمونه منقرض شده از انسان یافت میشود، معمولا دیرینانسانشناسان مسئولیت مطالعه آن را به عهده دارند. دیرینانسانشناسی مطالعه سوابق فسیلی نوع بشر است و بقایای فسیل شده مستقیمترین مدارک فیزیکی از اجداد انسان است که طبق آن میتوانیم بفهیم ما از کجا آمدهایم. کشف فسیلهای جدید و همچنین مطالعه گونههای موجود موجب بازنگری دیدگاه ما نسبت به درخت خویشاوندی میشود. کشف فسیل هومینینها -برخی شناخته شده مانند انسان پکن و لوسی و برخی ناشناخته- اساسا نوع نگاه ما را نسبت به موقعیتمان در طبیعت را تغییر داده است. دیرینانسانشناسی همچنین مدارک فسیلی سایر نخستیها - ایپها، میمونها- که حداقل به 65 میلیون سال به عقب برمیگردند را مطالعه میکند. این فسیلهای اولیه سرنخهای کلیدی هستند که ابهامات مربوط به مکان، چرایی و چگونگی تطور هومینینها در میلیونها سال بعد را روشن میکند. محوطههای کاوش بسیاری در سراسر جهان فسیلهای مهمی را کشف میکنند و با جستجوی چندین دانشجو و محقق هر ساله تاریخچه فسیلی ما غنیتر میشود. درحقیقت، اپرچه در نیمه اول قرن بیستم هر دهه شاهد کشف فسیلهای جدید انسانی بودیم اما سرعت کشف گونههای جدید انسانهای فسیلی در سالهای اخیر بیشتر شده است. به این دلیل که دانشجویان و محققان بیشتری به دنبال کشف فسیل هستند و همچنین به علت تغییرات در سیاستهای جهانی و محلی اجازه ورود محققان به نواحی را میدهد که سالها به دلیل جنگهای داخلی و یا ناآرامیهای سیاسی محدودیت داشتند.
مطالعات دیرینانسانشناسی در میدانی که محققان چشمانداز کشف جدیدی را دارند آغاز میشود. بخش اعظم کار علمی پس از آن در موزهها و مراکز دانشگاهی انجام میشود، جایی که نمونهها در آن بایگانی و نگهداری میشوند. از آنجا که با اطمینان میتوان فرض کرد که روند تطوری هماکنون نیز مانند گذشته در جریان است، مطالعه فسیلهای نخستیهای غیرانسانی و انسانی از مقایسه اشکال منقرض شده و زنده حاصل میشود. به عنوان مثال وجود دندانهای بزرگ نیش در بین نمونههای نر در فسیل گونه میمون حاکی از آن است که این گونهها در چند گروه مردانه زندگی میکردند و مردان در آن برای جفتیابی رقابت میکردند. زیرا اندازه متفاوت دندان نیش بین نرها و مادههای امروزی بیانگر رقابت بر سر جفت بین نرها است.
با افزایش مدارک فسیلی متوجه شدیم که تاریخ تطوری گونه ما بسیار پیچیده بوده است. در حال حاضر بیشتر اجدادمان منقرض شدهاند اما برای میلیونها سال بسیاری از آنها زندگی موفقی داشتهاند. نردبان با تصور پیشرفت - نگاهی قدیمی که نگاهی خطی به نیاکان ما داشت و یک گونه پیچیده را نتیجه تطور از گونهای سادهتر میدید- جای خود را با درخت خویشاوندی با انشعابات زیاد عوض کرده است.
زیستشناسی اسکلتی و استخوانشناسی انسانی
استخوانشناسی علم مطالعه اسکلت است. اولین قدم بعد از کشف یک فسیل آن است که متوجه شویم - معمولا یک تکه کوچک استخوانی- متعلق به چه گونه جانوری در هنگام زندگی بوده است. بنابراین یک استخوانشناس باید مهارت خارقالعادهای در شناسایی نمونه و همچنین حس فضایی تیزی در چگونگی چینش پازل برای کنار هم گذاشتن تکههای استخوانی که کشف شده است و سرهم کردن دوباره آنها داشته باشد تا نهایتا بتوانند درک صحیحی از فسیل کشف شده به دست آورند.
از جمله اولین گروه انسانشناسان زیستی زیستسنجها[3] بودند که به محاسبه دقیق همه شکلهای بدن انسان (زنده و اسکلتی) میپرداختند که هنوز هم کارشان از اهمیت ویژهای برخوردار است. درک رابطه بین ژنتیک، رشد و نمو انسان، تنوع جغرافیایی آناتومی انسان اهمیتی حیاتی، به عنوان مثال، برای شناسایی منشاء و الگوهای مهاجرتی انسانی در دوران پیش از تاریخ دارد. هنگامی که چند سال پیش یک اسکلت 9000 ساله در سواحل رودخانه کلمبیا در شمال غربی اقیانوس آرام کشف شد، استخوانشناسان با تخصص تنوع در شکلهای مختلف بدن انسانی از جمله افرادی بودند که علاقمند به شناسایی نسبتهای قومی این اسکلت بودند.
زیستشناسی اسکلتی، همانند استخوانشناسی، مطالعه اسکلت انسانی است اما به دلیل آنکه استخوانها در بدن با دیگر بافتها از جمله ماهیچهها و تاندونها در ارتباط هستند یک زیستشناس اسکلتی باید الگوها و فرایندهای رشد انسانی، فیزیولوژی و تکوین را علاوه بر آناتومی بداند.
دیرینآسیبشناسی و زیستباستانشناسی
دست در دستِ زیستشناسی اسکلتی، دیرینآسیبشناسی و زیستباستانشناسی به مطالعه بیماری در جمعیتهای انسانی باستانی و بقایای انسانی در بستر باستانشناختی میپردازند. هنگامی که اولین بار فسیل نئاندرتال در میانه قرن نوزدهم کشف شد بحثهای علمی زیادی در مورد اینکه آیا آنها یک گونه متمایزند یا یک نژاد از گونهای دیگر یا اینکه یک انسان مدرن است که از یک بیماری رنج میبرده است، در جریان بود. نزدیک به سی سال طول کشید که با کشف فسیلهای دیگر نئاندرتال مسئله حل شود. امروزه دیرینآسیبشناسان بسیار سریعتر از گذشته به حل چنین مسائلی پاسخ میدهند.
باستانشناسان زیستی با باستانشناسان در کاوشهای انسانهای باستانی همکاری میکنند تا اثرات آسیبشناختی، بیماریهای اپیدمی، سوء تغذیه و بیماریهای عفونی را بررسی کنند. اگر باستانشناسان مدارکی مبنی بر از بین رفتن سریع یک تمدن باستانی پیدا کنند ، دیرینآسیبشناسان به مطالعه نشانههایی از هر چیز از جمله شیوع بیماری مقاربتی تا سوء تغذیه در بقایای بدنی میپردازند تا دلیل انقراض آن تمدن را دریابند.
انسانشناسی پزشکی قانونی
هرچند انسانشناسی زیستی در درجه اول به تحقیقات اساسی در مورد منشاء انسان میپردازد، اما در زندگی روزمره ما نیز نقش دارد. انسانشناسی پزشکی قانونی مطالعه تعیین هویت افراد فوت کرده از طریق بقایای اسکلتی و وسایل باقی مانده از آنها است و کاربرد معاصرِ انسانشناسی زیستی محسوب میشود. انسانشناسی پزشکی قانونی دانش دیرینآسیبشناسی و استخوانشناسی را به کار میگیرد و از هردو در تحقیقات تاریخی و جرمشناسی استفاده میکند.
در طی تحقیقات جنایات جنگی بر روی گورهای دسته جمعی در بوسنی، انسانشناسان پزشکی قانونی جهت تشخیص قربانیان فراخوانده شدند. همچنان که آنها بعد از حملات تروریستی در نیویورک، واشنگتن و پنسیلوانیا در 11 سپتامبر 2001 حضور داشتند.
هنگامی که پلیس در مورد قتلی که رخ داده تحقیق میکند، محققان پزشکی قانونی ممکن است از ردپاهای باقی مانده در صحنه جنایت قد و وزن قاتل را بازسازی کنند. این کار چندان تفاوتی با آنچه دیرینانسانشناسان هنگام کشف ردپاهای کوچک شبه انسانی در خاکستر فسیلی در لانتولی در شمال تانزانیا انجام دادند ندارد. آنها نیز از مهارت پزشکی قانونی استفاده کردند تا از طریق آن قد و وزن موجودی که 4 میلیون سال پیش چنین جای پایی را به جای گذاشته است به دست آورند.
نخستیشناسی
نخستیشناسی یکی از از شاخههای انسانشناسی زیستی است که به واسطه انتشار وسیع کارهای نخستیشناسان مشهوری چون جین گودال و دیان فوسی[4] در بین مردم شناخته شد. نخستیشناسان به مطالعه آناتومی، فیزیولوژی، رفتار و ژنتیک نمونههای منقرض شده و زنده میمونها، ایپها و پروسیمیان میپردازند. مطالعه رفتارشناسی نخستیهای غیرانسانی در محیط طبیعی زندگیشان در دهههای 1960 و 1970 از طریق انتشار وسیع کارهای گودال در ایالت متحده آمریکا و جاهای دیگر برجسته شد. در اولین روزهای مطالعه رفتارشناسی نخستیها، اکثر محققان روانشناس بودند. تا اواخر دهه 1960، انسانشناسان زیستی نیز به خصوص در آمریکای شمالی، به مطالعه حوزه رفتارشناسی نخستیها پیوستند.
نخستیشناسان به دلایل مختلفی از جمله تمایل به کسب اطلاعات بیشتر در مورد الگوهای رفتاری غریزی شگفتانگیز آنها به مطالعه نخستیهای غیرانسانی میپردازند.
در چهارچوبی انسانشناختی، نخستیشناسان برای به دست آوردن درکی از چگونگی شکلگیری تطور گونههای انسانی به مطالعه نخستیهای غیرانسانی میپردازند. به عنوان مثال، بابونهای نر با خودشان بر سر افزایش شانس جفتگیری میجنگند. آنها همچنین نسبت به مادهها جثه بزرگتری دارند و خشنترند. آیا نرهای بزرگتر و خشنتر نسبت به برادران کوچکتر و ملایمتر خود میزان زاد و ولد بیشتری دارند؟ اگر چنین باشد، این ویژگیها طی نسلها به مرور از طریق تغییرات تطوری ظاهر میشوند و تفاوت اندازه بدنی بین نرها و مادهها نتیجه انتخاب بدن بزرگتر در نرها بوده است. پس تفاوت اندازه بدن بین زنان و مردان در گونه ما در نتیجه چیست؟ آیا به دلیل رقابت مردانِ پیش از تاریخ است یا شاید به دلیل انتخاب مردان بلند قد توسط زنان بوده است؟ سرنخهایی که برای درک رفتار و آناتومی از طریق مطالعه نخستیها به دست میآید باید با احتیاط تفسیر شود اما میتواند در درک اینکه چه کسی هستیم و از کجا آمدهایم از اهمیت حیاتی برخوردار باشد.
انسانشناسان زیستی از جمله نخستیشناسان محل کارشان علاوه بر مراکز دانشگاهی، در باغ وحشها موزهها و مراکز حفاظت شده است. بسیاری از پروژههای مهم حفاظت از حیات وحش و گونههای نخستیهای در معرض خطر توسط انسانشناسان در سراسر جهان انجام میشود.
زیستشناسی انسانی
علاوه بر دیرینانسانشناسی و نخستیشناسی، انسانشناسان زیستی به طیف گستردهای از مطالعات علاقمندند که به زیستشناسی انسانی معروف است. از جمله میتوان به کارهایی در مورد سازگاری انسان یا به تعبیری چگونگی سازگاری فیزیولوژیکی با محیطهای فیزیکی مختلفِ کره زمین اشاره کرد. به عنوان مثال، چگونه کودکان در ارتفاع 14000 (4200متر) پای کوههای آند تحت تاثیر رشد زیاد قرار میگیرند؟ برخی زیستشناسان انسانی به مثابه یک انسانشناس تغذیه به مطالعه رابطه رژیم غذایی، فرهنگ و تطور میپردازند. زیستشناسان انسانی علاقمند به جمعیتشناسی، نیروهای بیولوژیکی و فرهنگی موثر بر ترکیب جمعیتهای انسانی را بررسی میکنند. برهی از انسانشناسان زیستی همچنین علاقمند به بررسی چگونگی تاثیرات هورمونهای مختلف در بدن بر رفتار انسان هستند و برعکس، چگونه شرایط محیطی بر عملکر این هورمونها اثر میگذارند. مطالعه تنوع انسانی با روشهای مختلفی سر و کار دارد که از طریق آن آناتومی افراد در سراسر جهان با هم متفاوت میشود.
در ابتدای تاریخ انسانشناسی زیستی، مطالعه علمی صفاتی چون قد، کل جمجمه و به به ویژه رنگ پوست با امکان سوء استفادههای نژادی توسط محققان، باعث لکهدار شدن این علم شد. امروزه انسانشناسان زیستی به مطالعه تنوع انسانی، هم آناتومی و هم ژنتیک، علاقمندند فقط به این دلیل که این مطالعات سرنخهایی درباره جمعیتهای جهان که از مهاجرت مردمان اولیه نشات گرفتهاند عرضه میکنند. دانستن اینکه انسان چگونه و چه زمانی آفریقا را ترک کرده و در آسیا، اروپا و در نهایت در جهان جدید ساکن شده است است میتواند درباره ریشه زبانهای مدرن، بیماریها، ژنتیک جمعیتها و سایر مباحث مهم جهان امروز به ما بگوید.
بسیاری از انسانشناسان زیستی معاصر علاقمند به بررسی مسائلی هستند که حل آنها نیازمند درک فاکتورهای فرهنگی و زیستی است. به انسانشناسان زیستی این حوزه انسانشناسان زیستی فرهنگی نیز میگویند. یکی از حوزههای مهم رویکرد زیستی فرهنگی، انسانشناسی زیستپزشکی است. انسانشناسان زیستپزشکی چگونگی تاثیر فعالیتهای فرهنگی انسان در انتشار بیماریهای عفونی و چگونگی تاثیر آلودگیها و سموم در محیط بر رشد انسان را مطالعه میکنند. انسانشناسان زیستپزشک به ویژه علاقمندند به بررسی تاثیر سبک زندگی شهری (و غربی) بر جمعیتهایی هستند که تا همین اواخر تحت شرایط سنتی و غیرغربی زندگی میکردهاند. بروز بسیاری از بیماریهای انسانی تحت تاثیر عوامل ژنتیکی است و انسانشناسان زیستپزشک اغلب به پیامدهای تطوری طولانی مدت بیماریها در جمعیتهای انسانی توجه میکنند.
سرانجام، تعداد رو به افزایشی از انسانشناسان زیستی در حوزه ژنتیک مشغول به فعالیت هستند. انسانشناسی مولکولی رویکردی ژنتیکی به علم تطور انسان است که به دنبال درک تفاوتهای ژنوم بین انسان و خویشاوندان نزدیکش از جمله نخستیهای غیرانسانی است. از آنجا که وراثت ژنتیکی پایه و اساس تحولات تطوری است، یک متخصص ژنتیک از موقعیت ویژهای برای پاسخ به برخی سوالات درباره ماهیت انسانی و تطور او برخوردار است. ما میدانیم توالی DNA انسان به ایپها بسیار شبیه است، اما این دقیقا به چه معنا است؟ در کدام نقاط اختلافی منجر به تغییرات اساسی مانند سخن گفتن شده است؟ اینها سوالاتی است که به کمک انسانشناسان ژنتیک به زودی در آینده پاسخ داده خواهد شد.
2-1- ریشههای انسانشناسی زیستی مدرن و خلاصهای از منشاء انسانشناسی زیستی مدرن
در سال 1856، فسیلی از یک انسان باستانی (انسان نئاندرتال) در آلمان کشف شد (اسکافهوزن[5]، 1858). در انگلستان در سال 1859، چارلز داروین[6] کتاب خود با عنوان درباره منشاء گونهها را منتشر کرد. کار داروین تاثیر بیشتری نسبت به کشف فسیل نئاندرتال داشت. زیرا در آن زمان دانشمندان هنوز بر سر اینکه نئاندرتال کشف شده یک گونه جداست یا شکل غیرعادی یک انسان مدرن به توافق نرسیده بودند. معرفی نگاه تطوری داروین بحثهای زیادی که بر سر منشاء انسان وجود داشت را رد کرد. بعد از داروین، دانشمندان نیازی به بحث درباره اینکه آیا انسانها همگی حاصل یک آفرینش واحد هستند یا نژادهای مختلف به طور جداگانه خلق شدهاند (مونوژنیسم[7] در برابر پلیژنیسم[8])، نبود و مطالعه تاریخ طبیعی انسانها هسته مرکزی مطالعات تاریخ تطوری گونه ما شد. تنوع انسانی محصول تعامل بین ارگانیزم بیولوژیک و محیط است. ایپها و میمونها - نخستیهای غیرانسانی- تقریبا یک شبه به پسرعموهای ما تبدیل شدند.
انسانشناسی جسمانی[9] حوزهای شناخته شده در آمریکای شمالی در نیمه دوم قرن نوزدهم به عنوان یک رشته دانشگاهی تاسیس شد (اسپنسر، 1997). در فرانسه، آلمان و انگلستان انسانشناسی نامیده میشد. بیشتر انسانشناسان جسمانی پزشکانی بودند که آناتومی را در دانشکدههای پزشکی تدریس میکردند و علاقمند به مطالعه تنوع انسانی و تطور بودند. در نیمه اول قرن بیستم بخش عمدهای از انسانشناسی جسمانی به اندازهگیری اندامهای بدن و جمجمه (آنتروپومتری و کرانیومتری) با توجه ویژه به تعریف بیولوزیک از نژادهای انسانی اختصاص یافته است. انسانشناسان جسمانی همچنین به مقایسه آناتومی نخستیهای غیرانسانی و مدارک فسیلی محدود نخستیهای انسانی و غیرانسانی پرداختهاند.
تا اواسط قرن بیستم، انسانشناسی جسمانی جدیدی به رهبری دانشمندانی که خود به عنوان اولین و مشهورترین نسل از انسانشناسان تعلیم دیده بودند به وجود آمد. این دانشمندان همچنین به نوبه خود صدها نفر از دانشجویان تحصیلات تکمیل را تربیت کردند که از طریق گسترش آموزش عالی از نسل بیبیبومر یا کودک نسل انفجار[10] تامین میشدند. انسانشناسی جسمانی جدید که از معماران اصلی آن میتوان به شروود واشبرن[11] از دانشگاه شیکاگو و بعدا دانشگاه کالیفرنیا و برکلی اشاره کرد، دیدگاه پویای تطوری که توسط طرفداران نگاه ترکیبی نئوداروینسیم ترویج میشد را پذیرفت. ترکیبی از ژنتیک، آناتومی، اکولوژی و رفتار با نظریه تطوری در سالهای 1930 و 1940 در علوم زیستشناسی ظهور کرد. در انسانشناسی جسمانی جدید نخستیها به راحتی کشته و کالبدشکافی نمیشوند بلکه به رفتار و اکوژی آنها در محیط طبیعی به همان اندازه آزمایشگاه توجه میشود (گودال، 1963). مطالعه نژادهای انسانی به مثابه دستههای طبقهبندی شده جای خود را به مطالعه جمعیتهای انسانی با تاکید ویژه بر چگونگی انطباق جمعیت انسانی با محیط داد. شاخه دیرینانسانشناسی با ورود تکنیکهای تاریخگذاری جدید و پذیرفتن نگاه چند رشتهای برای درک محیطهای باستانی، تغییرات اساسی کرد. تحقیقات ژنتیک مولکولی در انسانشناسی روش کاملا جدیدی را برای بازسازی تاریخ بیولوژیک جمعیتهای انسانی و به طور کلی گونههای نخستی به ما عرضه کرده است (گودمن[12]، 1963؛ ساریچ و ویلسون[13]، 1967).
امروزه انسانشناسی زیستی شامل طیف وسیعی از دیدگاهها با هدف پاسخ دادن به چند سوال اساسی است: انسان بودن به چه معنا است؟ چطور ما تبدیل به آنچه امروز هستیم شدیم؟ چگونه بیولوژی گذشته ما بر زندگی در محیط امروزی تاثیر میگذارد؟ جایگاه انسان در طبیعت گذاشت؟
2- اهداف مولفان از پدید آوردن این کتاب
با توجه به ماهیت این رشته علمی نویسندگان کتاب در بخش پیشگفتار هدف خود را از نوشتن کتاب چنین توصیف میکنند:
«در ابتدا این کتاب را نوشتیم زیرا حس میکردیم به کتاب مرجع جدیدی نیازمندیم که زیستشناسی تطوری نوع بشر را به دانشجویان معرفی کنیم. در در دهههای قبل رشته انسانشناسی جسمانی اساسا شامل آناتومی انسان، فسیلهای انسانی و مطالعه تنوع نژادی بود. بعد از گذشت 40 سال این رشته از انسانشناسی جسمانی به انسانشناسی زیستی تغییر یافته است. انسانشناسی زیستی مدرن ادغامی از مجموعه اطلاعاتِ مربوط به مدارک فسیلی و اسکلت انسان، ژنتیک افراد و جمعیتها، خویشاوندان نخستی ما، سازشپذیری انسان و رفتار انسان است. ویرایش سه نسخه اول کتاب با استقبال خوبی مواجه شد و سرعت تغییرات انسانشناسی زیستی منجر به ویرایش جدید شد. ویرایش چهارم ترکیب جامع و به روز شدهای است از متون سنتی انسانشناسی زیستی همراه با رویکرد مدرن انسانشناسی زیستی که شامل حوزههایی است که به میدان اصلی تحقیقات انسانشناسان زیستی بدل شده است. این کتاب هرچند جامع، تا حد ممکن برای استفاده دانشجویان دانشگاهها و پژوهشگران موسسههای تحقیقاتی نوشته شده است».
هر سه نویسنده کتاب خود متخصصان حوزههای مختلف انسانشناسی زیستی هستند و در دانشگاههای برتر دنیا مشغول مطالعه و تدریس در این شاخه از انسانشناسی هستند:
«ما نویسندگان این کتاب محققان انسانشناس زیستی در سه محور زیر هستیم: سوابق فسیلی انسان (سوزان آنتوان[14])، رفتارشناسی و اکولوژی نخستیها (کرگ استاندفورد[15]) و زیستشناسی انسانی و مغز (جان آلن[16]). همین به ما اجازه داده است که برای هر کدام از زمینههای انسانشناسی زیستی که در این کتاب آمده است، رویکردی تخصصی ارائه کنیم:
کرگ استاندفورد استاد رشته انسانشناسی و علوم زیستی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است، جایی که او همچنین با مرکز تحقیقاتی جین گودال همکاری میکند. میدان تحقیق او درباره رفتار نخستیها در جنوب آسیا، آمریکای لاتین و آفریقای شرقی است. او به دلیل مطالعات طولانی مدتش درباره گوشتخواری بین شامپانزههای وحشی در گمب، تانزانیا و بررسی رابطه خویشاوندی بین گوریلهای کوهستان و شامپانزههای جنگل انبوه اوگاندا معروف است. او همچنین نویسنده و یا همکار در بیش از 130 مطلب علمی است. کرگ عالیترین جوایز را در تدریس انسانشناسی زیستی مقدماتی دریافت کرده است. به علاوه او 15 کتاب درباره نخستیها، منشاء رفتار در حیوانات و انسان از جمله سیاره بدون ایپها[17] (2012) منتشر کرده است. او و همسرش اریک مور، انسانشناس فرهنگی در USC، در جنوب پاسادنا، کالیفرنیا، زندگی میکنند و سه فرزند دارند.
جان آلن یک دانشمند پژوهشگر در مرکز تصویربرداری نورولوژی- علومشناختی دورنسیف و موسسه مغز و خلاقیت در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. او همچنین دانشیار پژوهشی در دپارتمان انسانشناسی در دانشگاه ایندیانا است. قبلا او یک پژوهشگر علوم اعصاب در کالج پزشکیِ دانشگاه آیوا و مدت زیادی عضو دانشکدهای در دپارتمان انسانشناسی در دانشگاه اوکلند در نیوزلند بوده است. اولین علاقه پژوهشی او در مورد تطور مغز و رفتار انسان و بیماریهای رفتاری بوده است. او همچنین تجربه تحقیقاتی در ژنتیک مولکولی، انسانشناسی تغذیه و انسانشناسی تاریخی دارد. میدان تحقیقی او ژاپن، نیوزیلند، پاپوا گینه نو و پالااو است. او جوایزی برای تدریس در مقدمات انسانشناسی هم به عنوان استاد دانشجویان تحصیلات عالی در دانشگاه کالیفرنیا و هم به عنوان عضو دانشکدهای در دانشگاه اوکلند به دست آورد. علاوه بر انسانشناسی زیستی، او نویسنده کتابهای زیر است: انسانشناسی پزشکی: یک رویکرد فرهنگی-زیستی (به همراه آندره وایلی، ویرایش دوم، 2013)؛ زندگی مغزها: تطور انسان و اندام مغز (2009)؛ مغز همهچیزخوار: رابطه تطور ما با غذا (2012) و خانه: چطور عادتها ما را به انسان تبدیل کردهاند (2015). او و همسرش استفانی شفیلد دارای دو پسر با نامهای رید و پری هستند.
سوزان آنتوان استاد مرکز مطالعات منشاء انسان، دپارتمان انسانشناسی دانشگاه نیویورک است. جایی که او همچنین پروژه M.A. در زیستشناسی اسکلت انسان را رهبری میکند. پروژه تحقیقاتی او مربوط است به تطور جنس هومو در اندونزی و تاثیر انسان بر اکوسیستم جزیرهای در اقیانوس آرام است. او برای تحقیقی که برای پژوهشی که درباره هموارکتوس در کنیا و اندونزی انجام داد، شناخته شده است و به همین دلیل او به عنوان همکار در انجمن آمریکایی برای علوم پیشرفته (AAAS) انتخاب شد. او رئیس انجمن آمریکایی انسانشناسی جسمانی است و ویراستار قدیمی نشریه تطور انسان[18] است. او جوایزی برای تدریس مقدمات انسانشناسی جسمانی و آناتومی به دانشجویان تحصیلات تکمیلی در دانشگاه کالیفرنیا، تدریسی که سالها در دانشگاه فلوریدا دریافت کرده است. او همچنین جایزه تدریس گلدن دوزن[19] و مدال تدریس برجسته از دانشگاه نیویورک را دریافت کرده است. او دوبار در مسابقه چه کسی در بین معلمان آمریکا؟ انتخاب شده است. سوزان و همسرش، کارل سویشر که یک زمینگاهشناس است از سگهای شپرد آناتولی مراقبت میکنند.
نویسندگان کتاب معتقدند ثبتنام دوره کارشناسی در دورههای انسانشناسی زیستی مقدماتی افزایش یافته است زیرا انسانشناسی زیستی به یکی از راههای تحقق نیاز علوم طبیعی پایه در بسیاری از کالجها و دانشگاهها تبدیل شده است. آنها معتقدند تغییر کردن رشته و مخاطبان جدید نیاز به چنین متنهایی را ایجاد کرده است که نگاه سنتی انسانشناسی را با چهارچوب داروینی مدرن ادغام میکنند.
نویسنگان این کتاب انسانشناسان زیستی با پیشینه علوم اجتماعی هستند و پژوهش کردن را تدریس و راهنمایی میکنند. آنها میگویند، «در حالیکه شاهد تغییرات سریع در علوم تطوری انسان هستیم، حس میکنیم برای محققان فعال تولید کتابهای مرجعی که بتوانند پیشرفتهای اخیر در این زمینه را به تصویر بکشند و خدمتی به دانشجویان این رشته کنند، اهمیت ویژهای دارد». علیرغم گرایش زیاد کتاب به زیستشناسی، سعی شده است سوالات به گونهای تنظیم شود که در پرتو درکی که از فرهنگ وجود دارد و رابطه متقابل فرهنگ با زیستشناسی الگویی برای طبیعت انسانی خلق کند.
در زمینهای که به اختلافنظرهای فکری بر سر مفاد فسیلها یا تفسیرهای متفاوتی از تئوری داروین معروف است، لازم است شواهد کاملی از دیدگاههای مختلف در اختیار دانشجویان قرار گیرد. مواردی وجود دارد که به دلیل ماهیت مقدماتی متن، به شکل عمیق به جزئیات مباحث چرداخته نشده است اما با این وجود سعی شده که بین دیدگاههای مختلف بر سر سوالات حل نشده متداول توازن برقرار شود.
همانطور که نویسندگان عنوان کردهاند، کتاب بر همان اساسی تنظیم شده که آنان این کتاب را برای درس مقدمات انسانشناسی زیستی تدوین کردهاند. هر چند سه نویسنده پیشینه متفاوتی در این رشته دارند اما موضوع علمی مشترکی را که قلب و روح انسانشناسی زیستی است یعنی تئوری تطوری از طریق انتخاب طبیعی را در این کتاب به اشتراک گذاشتهاند. این رویکرد اصلی در همه فصلهای کتاب و در واقع در کل این رشته علمی است. در مقدمه و بخش اول بررسی مکانیزمهای تطوری، بازتابی از این رویکرد است. متن با نگاهی کلی از رشته انسانشناسی زیستی در زمینه بزرگترِ علوم اجتماعی، از جمله تاریخچه مختصری از این رشته، آغاز میشود. فصل اول مروری است بر خاستگاه اندیشه تطوری و چگونگی تبدیل این اندیشه به هسته مرکزی رشته انسانشناسی زیستی را بررسی میکند. فصل 2 تا 5 مکانیزمهای طولانی تطوری را مرور میکند و عملکردِ تکنیکهای تحقیقات ژنتیک مدرن را که به برخی از ناشناختههای تطور انسان پاسخ میدهد را معرفی میکنند. فصل 2 و 3 ژنتیک سلولی، مولکولی و جمعیتی را مرور میکنند. فصل 4 بحث ژنتیک را به سمت تئوری تطوری مدرن یعنی شکلگیری گونهها و مباحث اصلی انتخاب طبیعی و سازگاری هدایت میکند. فصل 5 زمینههای سازگاری انسان و روشهایی که از طریق آنها نیروهای تطوری باعث شکل دادن به جمعیتهای انسانی میشوند را بررسی میکند.
در بخش دوم، یا نخستیها (از فصل 6 تا 8) نخستیهای غیرانسانی زنده معرفی میشوند و همچنین اساس تطور نخستیها و انسان را معرفی میکند. به اختصار به طبقهبندی، آناتومی و رفتار و زندگی اجتماعی نخستیها در این بخش پرداخته شده است. حوزههای مطالعاتی جدید مانند فرهنگ نخستیها و استفاده از ابزار در بین آنها، از جمله موارد مورد بررسی این بخش است. برای درک کردن رفتار اجداد نخستیها و در نتیجه خودمان که ممکن است شبیه آنها بوده باشیم، رفتار ایپها و میمونهای امروزی به دقت بررسی شده است. در فصل هفتم مانند یک متن کامل انسانشناسی زیستی، تفسیر دانشمندان محیط زیست و زمینشناس را برای توضیح زمان و مکان جغرافیایی بستر فسیلی مطرح شده است و دورههای تاریخ زمینشناسی که در طی آن نخستیها به وجود آمدند، بررسی میشوند. تکینکهای جدید تاریخگذاری معرفی میشوند و بحث و جدالهایی که بر سر سن برخی فسیلهاست مانند تغییر سن انسان پکن مطرح شده است. در فصل هشتم شواهد و مدارک فسیلی مربوط به تطور نخستیها که از 65 میلیون سال قبل آغاز شده است همراه با شواهد فسیلی تازهای از جمله داروینیوس ماسیلا[20] همراه با دیگر یافتهها در آن دوران ارائه شده است.
در بخش سوم (از فصل نه تا دوازده) دادههای مربوط به فسیل انسانی، شواهد فیزیکی مستقیمی از منشاء انسانی ارائه میشوند. فصل نه انتقال آناتومیکی از ایپها به نیاکان انسان و جدیدترین اطلاعات اولین هومینینهای شناخته شده در آفریقا از جمله اطلاعات تاز منتشر شده در مورد آردیپیتکوس و استرالوپیتکوسها به همراه جدیدترین گونههای آن که شامل استرالوپیتکوس سدیبا در جنوب آفریقا و استرالوپیتکوس دریمدای اتیوپیایی را شرح میدهد. فصل 10 به معرفی جنس هومو پرداخته است. از جمله بحث در مورد فسیلهای جدیدی که منشاء این جنس را بسیار زودتر از زمانی که فکر میشده برده است و بخشهای جدیدی از هوموهابیلیس و هومورودولفنسیس مطرح میشوند. تلقی گستردهای از هوموارکتوس، علل و عواقب پراکنده شدن از آفریقا و بحثهای جدید درگرفته بر سر اکتشاف فسیلی جدید و دیگر فسیلها، گهواره میراث جهانی بشریت را شکل داده و ایجاد کرده است. در فصل 11 و 12، فسیلهای هومینین متاخرتر از جمله نئاندرتالها، منشاء گونه ما و گسترش ما در تمام نقاط جهان بررسی میشوند. ما از پیشرفتهای اخیر برای مطرح کردن فسیلهای هومو در میانه پلیستوسن و منشاء نئاندرتالها، بحثهای اخیر در مورد آخرین یافتهها و مدارک DNA برای بررسی میزان سهم نئاندرتال در ژنوم انسان، به روز رسانی تخمین سن برای آخرین نئاندرتالها و همپوشانی زمانی با انسان در دوره اوراسیا، دنیسوا سیبری و امکان خویشاوندیش با هومینینهای پلیستوسن میانی از جمله موارد مطرح شده در این فصلها است. در فصل 12، بحث کاملی درباره منشاء انسان مدرن شده است که شامل جدیدترین اکتشافات و متاخرترین یافتهها و مدارک DNA است که آخرین پراکنش، به خصوص افزایش یافتن جمعیتهای جهان جدید را نشان میدهد.
در بخش چهارم، مرزهای جدید در انسانشناسی زیستی (از فصل 13 تا 16)، درباره بیولوژی انسان مدرن است. در فصل 13 درباره مغز انسان تطور زبان صحبت شده است و در فصل 14 به انسانشناسی زیستپزشکی پرداخته شده است. در فصل 15 با رویکردهای زیستی- فرهنگی تطور رفتار انسان که شامل زندگی مردمان شکارچی جمعآورنده امروزی، رویکردهای مربوط به رفتار جنسی انسان و اینکه چگونه بیماریهای رفتار را میتوان در زمینهای تطوری درک کرد بررسی شده است. کتاب با فصلی در مورد زیستباستانشناسی و انسانشناسی پزشکی قانونی که همراه است با بحث درباره ژنتیک پزشکی قانونی و نقش بیماری در درک تطور انسان به پایان میرسد (فصل 16).
این کتاب به همت فارغالتحصیلان و دانشجویان انسانشناسی زیر نظر متخصصین این حوزه ترجمه شده است که با انجام آن گامی مهم در جهت معرفی شاخه زیستیِ انسانشناسی برداشته شد. به زودی نسخه فارسی کتاب منتشر خواهد شد. انگیزه ترجمه این کتاب، معرفی رویکردهای جدید و تغییراتی است که در انسانشناسی زیستی تا کنون رخ داده است. مترجمان کتاب امیدوارند با تولید ادبیات بیشتر درباره انسانشناسی زیستی اهمیت این شاخه از علم به درستی در ایران درک و از آن در جهت توسعه زیستی-فرهنگی استفاده شود.
[1] Theodosius Dobzhansky
[2] adaptation
[3] anthropometrist
[4] Jane Goodall and Dian Fossey
[5] Schaaffhausen
[6] Charles Darwin
[7] monogenism
[8] polygenism
[9] physical anthropology
[10] کودکانی که در زمان انفجار جمعیت بعد از جنگ جهانی دوم به دنیا آمدهاند
[11] Sherwood Washburn
[12] Goodman
[13] Sarich and Wilson
[14] Susan Anton
[15] Craig Standford
[16] John S.Allen
[17] Planet Without Apes
[18] Journal of Human Evolution
[19] Golden Dozen
[20] Darwinius masillae