نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

معرفی اثر:

کتاب طرحی نودرانسان‌‌شناسی به قلم بابک شمشیری در سال 1395 به 1100 شمارگان در نشرنگاه معاصربه چاپ اول رسید. این کتابِ207 صفحه‌ای، دارای یک فهرست تفصیلی در صفحات3 تا6 است ودر انتها، یک مقاله، با عنوان «رابطه آزادی و تربیت با استناد به قرآن کریم» به کتاب پیوست شده است که توجیه پیوست مقاله در بند آخر صفحه 179؛ برای فهم چگونگی رابطه بین مفروضه‌های بنیادین انسان‌‌شناسی با حیطه تعلیم و تربیت، بیان شده است.

نویسنده، برای تالبف کتاب حاضر، درصفحه منابع کتاب، از 123 منبع نام برده است. در آخر کتاب هم، 3 صفحه پرفراژ شده وجود دارد که موید ادعای تمایل نویسنده بر نقد و اصلاح کتاب است.

آنطورکه نویسنده در دیباچه کتاب، می‌گوید؛ این کتاب درسی، حاصل تأملات و تحقیقات نویسنده، برای تدریس انسان‌‌شناسی اسلامی رشته‌های علوم تربیتی و روان‌‌شناسی است که محتوای خود را، در 13 فصل، تنظیم کرده است؛ و شناخت انسان، به عنوان یک معمارا، ضروری دانسته و بسیاری از علوم و دانش‌ها را، پلی برای رسیدن به حقیقت انسان می‌داند (صفحه 9).

نویسنده در ذیل عنوان تعریف انسان‌‌شناسی می‌گوید: هر راهی که بتواند دانشی درباره انسان در اختیار بشر، قرار دهد، به نوعی در قلمرو انسان‌‌شناسی، قرار می‌گیرد (صفحه 10). همچنین در قسمت، تاریخچه انسان‌‌شناسی، به تاریخ پیدایش زن و مرد و افسانه و اسطوره‌های موجود می‌پردازد (صفحه 11). شاخه‌های مختلف انسان‌‌شناسی را به انسان‌‌شناسی فرهنگی با زیرمجموعه باستان‌‌شناسی، انسان‌‌شناسی زبانی، مردم‌‌شناسی( قوم‌‌شناسی )و انسان‌‌شناسی فلسفی تقسیم می‌کند (صفحه 13).     انسان‌‌شناسی دینی، بحث اصلی نویسنده است که قصد معرفی طرحی نو را در رابطه با آن، دارد و در آن دو نگاه اصلی را مطرح می‌کند (صفحه 23). در نگاه اول، انسان‌‌شناسی بخشی از انسان‌‌شناسی نمادین است که تمام ابعادنمادین زبان، هنر و فرهنگ را پوشش می‌دهد. (صفحه23) در نگاه دوم، بیان دیدگاه ی ادیان مختلف درباره ماهیت وطبیعت انسان است که از خلال آموزه‌هایشان بیان شده است (صفحه24). نویسنده نگاه دوم را مراد خود برای ارائه طرحی نو، معرفی می‌کند و هندویسم، بودائیسم، زردشتی، یهود و مسیحیت را مورد بررسی مختصر قرار می‌دهد.

در ارزیابی کتاب مورد نظر چند نکته از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

عنوان کتاب طرحی نو در انسان‌‌شناسی اسلامی است؛ با توجه به مراد ومنظور نویسنده در صفحه 24، کتاب دارای رویکرد تطبیقی غالب است، بطوریکه خواننده، تا آخر کتاب، منتظر طرح نوی نویسنده در باب انسان‌‌شناسی می‌ماند.

عناوین و مطالب کتاب انسجام منطقی متناسب با عنوان کتاب را ندارد مثلا در درفصل اول؛ عدم هماهنگی بین عنوان گذاری‌ها، مانند هم پوشانی و ارتباط نزدیک عنوان سوم با عنوان دهم درفصل یک، که مناسب بود این دو عنوان، در کنار هم نوشته شود بطوری که انسان‌‌شناسی دینی که اعم از انسان‌‌شناسی اسلامی است، بدون فاصله در کنارهم قرار گیرد. همچنین در همین فصل عنوان انسان در دیدگاه روان‌‌شناسی – اجتماعی( صفحه20)تنظیم شده است، بدیهی است دیدگاه فروید به عنوان یک روان شناس، می‌بایست در زیر مجموعه این عنوان قرار بگیرد اما بدون هیچ توجیهی در بیرون از عنوان مذکورآمده است (صفحه19).

از نکات مهم موجود در فصل یکم، عنوان تاریخچه انسان‌‌شناسی است که از نظر نویسنده دانشی درباره انسان است (صفحه 10) اما در این کتاب بجای پرداختن به پیشینه پیدایی و یا پژوهشی عنوان، به تاریخ پیدایش انسان در میان اساطیر و افسانه‌های ملل و مذاهب اکتفا شده است و از نظر نویسنده تمایزی میان انسان‌‌شناسی و تاریخچه پیدایش انسان گذاشته نشده است.

مبنای نویسنده، درتقسیم بندی شاخه‌های مختلف انسان‌‌شناسی، مبتنی بر دسته بندی کمی و کیفی در روش‌های علمی است؛ دسته کَمی عبارت است از:

 الف) باستان‌‌شناسی

ب) انسان‌‌شناسی زبانی

ج) مردم‌‌شناسی

انسان‌‌شناسی کیفی نیز منحصربه انسان‌‌شناسی فلسفی است اما چنان‌که در صفحه 16 بند2 می‌گوید: رد پای آراء انسان‌شناسانه فلسفی را می‌توان در اندیشه‌های فیلسوفان یونان مشاهده کرد.» نویسنده در این قسمت براساس همین تقسیم بندی به ذکر آراء برخی فیلسوفان از ارسطو تا نیچه می‌پردازد که سمت و سوی فلسفی کتاب پررنگ می‌شود. همچنین در بند دوم صفحه 19 می‌گوید «همان طور که ملاحظه شد اغلب فیلسوفان به موضوع انسان‌‌شناسی نیز پرداخته اند» تصور می‌شود، اهتمام فلاسفه به چیز دیگری بوده، و به صورت اتفاقی، به انسان‌‌شناسی پرداخته اند؛ در حالی که موضوع فلسفه، به صورت کلی، مبدا، جهان و انسان است.

در صفحه 20 انسان در دیدگاه روان‌‌شناسی – اجتماعی که یک عنوان کلی است، اما نویسنده محترم تحت این عنوان کلی بلافاصله بدون هیچ مقدمه‌ای از آلبرت باندوارد، والتر میشل به عنوان نمایندگان اصلی این رویکرد نام می‌برد اما هنوز خواننده نمی‌داند که کدام رویکرد؟ سپس ادامه می‌دهد مطابق با دیدگاه آن‌ها... اما کدام دیدگاه‌ها؟!

بطور کلی در عنوان گذاری رعایت وحدت رویه نشده است. مثلا دیدگاه آلفرد درباب انسان صفحه 22و انسان در نگاه واتسون در صفحه 23 و... موارد دیگرکه به سهولت، قابل مشاهده است.

در نسبت شاخه‌های مختلف انسان‌‌شناسی نویسنده می‌گوید: اصولا هیچ شاخه‌ای به تنهایی کافی و وافی برای معرفی انسان نیست به گونه‌ای که بتواند پرسش‌های مطرح در خصوص ماهیت و چیستی انسان را پاسخ دهد؛ به همین دلیل تمامی این شاخه‌های مختلف انسان‌‌شناسی می‌توانند تکمیل کننده یکدیگر باشند.(صفحه27) نویسنده در این رابطه چند نکته را برای اثبات مدعای خود مطرح می‌کند.

  • انسان‌‌شناسی دینی جامع ترین شناخت در خصوص ماهیت انسان است نه کامل ترین. چطور ممکن است چیزی جامعیت داشته باشد اما کامل نباشد نویسنده این را توضیح نمی‌دهد.
  • شاخه‌های مختلف انسان‌‌شناسی کامل کننده طرح جامع ادیانند (صفحه28-39).
  • زبان دین نیازمند ترجمه است و شاخه‌های مختلف انسان‌‌شناسی مترجم زبان دین اند.و در بهترین حالت انسان‌‌شناسی فلسفی را نیز به دلیل عقلانی بودن بهترین مترجم زبان دین می‌داند (صفحه 29).

نکته مهم در این قسمت این است که نویسنده هدف از وحی را هدایت بشر دانسته اما توجه نکرده است که وجود وحی در ادیان ابراهیمی امری شناخته شده است اما در دینی مثل بودیسم یا هندویسم تلقی از وحی وجود ندارد ( صفحه28).

همانطور که مشخص است در انسان‌‌شناسی دینی آخرین دین را مسیحیت مطرح می‌کند(صفحه 26) و خواننده با توجه به عنوان کتاب، این مباحث را، مقدمه‌ای برای ورود به انسان‌‌شناسی اسلامی می‌داند اما در بین شاخه‌های مختلف انسان‌‌شناسی وضوح مبانی اسلام و فلسفه اسلامی را پررنگ کرده (ص29 بند دوم )و بدون هیچ توضیحی به اقوال فیلسوفان اسلامی نظیر ابوعلی سینا می‌پردازد و پس ازآن تازه به انسان‌‌شناسی اسلامی یا انسان‌‌شناسی در اسلام قدم می‌گذارد (صفحه 32)

نویسنده بر اساس علاقه خود، خاستگاه رویکرد حاکم بر انسان‌‌شناسی اسلامی را تلفیقی از رویکرد هرمنوتیک و عرفان نظری معرفی می‌کند و چارچوب نظری مطالعه حاضر را عرفان اسلامی می‌داند (صفحه34) اما تا آخر کتاب خواننده با هیچ کدام از مباحث عرفان نظری مواجه نمی‌شود و تنها از چند عارف مانندعبدالقادر گیلانی و نجم الدین رازی و ذکر قولی از آنان اکتفا می‌کند و بحث را تنها از منظر قران وبرخی روایات ادامه می‌دهد.

نویسنده در انسان‌‌شناسی اسلامی، تالیف خود را براساس قرآن معرفی می‌کند، که در فصل یک و دو ذکر نام قران در کنار عنوان کاملا مشهود است اما در فصل چهارم رسالت انسان در زندگی است که خواننده نمی‌داند این عنوان عطف به ماسبق است یا مطلب و گذر گاه جدیدی است زیرا در بند سوم ماموریت انسان در زرتشت آمده است، اما در بند بعدی سمت و سوی کار به همان سمت و سوی فصل دو و سه می‌رود و عدم وحدت رویه در عنوان گذاری مشخص می‌شود (صفحه54).

در قسمت ظاهر و باطن – به جسم، روح و نفس می‌پردازد که براساس دیدگاه مولانا و توصیفی درباره باطن گرایی، به دیدگاه‌های سه گانه موجود درباب پیدایش روح اشاره می‌کند ( صفحه73) در خصوص پیدایش روح سه نظریه عمده مطرح است که نویسنده نظر اول و دوم را جسمانیه الحدوث و روحانیه البقامعرفی کرده است که می‌بایست بادقت در ویرایش نهایی به 1- روحانیه الحدوث و روحانیه البقاء 2-جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء 3- معیت پیدایش نفس و بدن اصلاح می‌شد (صفحه73).

نکته مهم این‌که، بحث دیدگاه‌های درباب پیدایش روح، بهتر بود در قسمت کلیات می‌آمد و ورود به مراتب نفس در قران (صفحه74)بدون هیچ توضیح و اشاره به ارتباط بین نفس و روح، نویسنده وارد بحث مراتب نفس در قران می‌شود.

درچینش منابع، معمول است اگرکتابی فاقد تاریخ چاپ باشد از کلمه «بی تا» استفاده می‌شود و قراردادن علامت سوال معمول نیست.

در نهایت می‌توان گفت این کتاب فاقد نوآوری است و می‌توان پس از اصلاح آن را کتاب درسی کار‌شناسی برای برخی رشته‌های الهیات معرفی کرد.