کتاب با عنوان کامل تفسیر موضوعی قرآن و عنوان کوتاه صورت و سیرت انسان در قرآن، از جمله سخنرانیهای حضرت آیه الله جوادی آملی در زمینه تفسیرقرآن انجام شده که تنظیم و ویرایش این اثر توسط حجت الاسلام غلامعلی امین دین در 448 صفحه در مرکز نشراسراء حروف چینی و صفحه آرایی شده است. برای اولین بار در سال 1379 در5000 نسخه چاپ و در دسترس عموم قرار گرفت.
از اولین صفحه تا پیوستها، فهرست و شمارهگذاری شده است. فهرست منابع با 24 منبع در دو صفحه با ترتیب الفبا تنظیم شده که در این میان از دو کتاب مولف نام برده شده است.(صفحه447) و از کتب دیگر مولف مانند ولایت فقیه یا ولایت فقاهت و عدالت هم در متن کتاب نام برده شده است.(صفحه372) در قسمت فهرستها فهرست تفصیلی در 28 صفحه وجود دارد که خواننده بهراحتی میتواند به جزئیترین مطلب دسترسی پیدا کند.
29صفحه از انتهای کتاب به فهرست آیات مورد استناد نویسنده اختصاص دارد که تنظیم آن، مطابق با تنظیم سور مصحف قرآن و بدون تکرار آمده است مگر این که بخشی از یک آیه در یک صفحه و بخشی دیگر درجای دیگر مورد استفاده قرار گرفته باشد. این فهرست، فهرست راهنماست و خواننده با توجه به این فهرست میتواند آیه را در متن پیدا کند.(صفحه 403)
درفهرست 6 صفحهای روایات، احادیث بدون ترجمه با توجه به ترتیب ائمه ی اطهار علیهم السّلام و با ذکر نام هر امام، چینش شده و خواننده را به محل استقاده از روایت در متن ارجاع میدهد و احادیثی را که نسبت آن با امام معلوم نیست در انتهای فهرست مورد نظر و با عنوان معصومین علیهم السّلام آورده است.(صفحه433 )
فهرست اعلام با 4 صفحه (صفحه 441) و اشعاری که در کتاب به کار رفته بدون ذکر نام شاعر در 2صفحه آورده شده است. (صفحه439)
طرح جلد بدون طرح خاصی، گالینگور قهوهای رنگ با حاشیهای طلایی است که عنوان کتاب به صورت کامل به همراه نام نویسنده ولوگوی مرکز نشر اسراء به رنگ طلایی برروی آن حک شده است، پشت جلد نیز مشخصات روی جلد به رنگ طلایی و با حروف انگلیسی حک شده است. قطع کتاب وزیری و صفحه آرایی توسط مرکز نشر اسراء بدون حاشیه است که به طور معمول شماره گذاری شده است.
این کتاب با سخن ناشر آغاز شده (صفحه 13) و دارای یک مقدمه (صفحات 39-21) و دارای دو بخش اصلی است. بخش یک با عنوان صورت آدمی در کتاب الهی که مبادی سه گانه انسان در قرآن را در سه فصل بیان کرده است. بخش دوم سیرت الهی در قرآن کریم دارای پنج فصل است. بر خلاف معمول، فصل کوچکتراز بخش نمایه شده است.
علائم سجاوندی در بیشتر موارد رعایت شده است ولی از لحاظ ویرایش ادبی در سطح مطلوبی قرار ندارد. در موارد بسیاری ساختار جملات محاورهای است یعنی به دلیل اینکه متن سخنرانی است، فعل مقدم آورده شده است. (صفحه47) برخی عناوین رسا نیست و متن را از یک انسجام منطقی خارج کرده است. در واقع از آنجایی که این کتاب متن سخنرانی حضرت آیه الله جوادی آملی است قالب سخنرانی توسط تنظیم کننده و ویراستار به خوبی در قالب کتاب نویسی تغییر پیدا نکرده است. در این کتاب تنظیم کننده بارها خواننده را به مناسبت به کتب دیگرآیه الله جوادی آملی ارجاع داده است.(صفحه 372)
گاه مطالبی که در یک عنوان فرعی آمده خارج از بحث اصلی کتاب است به طوری که برخی عنوانها با محتوای کتاب و عنوان کتاب مناسبت ندارد و خواننده به طور ناگهانی وارد فضای دیگری میشود و انسجام مطالب را از دست میدهد که خود ملال آور است ( صفحات 133-132) در حالی که در یک سخنرانی برخی موارد از باب ذکر و یادآوری، تکرار میشود. ادبیات غلیظ و سخت گوینده بدون روان سازی و شاید به علت رعایت امانت در گفتار، خواننده را خسته میکند.
ارجاعات در این کتاب به صورت پانوشت و اغلب به آیات و کتب روایی است (صفحه143 ) و با توجه به فهرست منابع در این کتاب ردی از کتابهایی به غیر از روایی، اصول و تفسیری آن هم به صورت نادر دیده نمیشود مانند نظریه داروین که مطرح و نقد میشود ولی مشخص نیست که نظریه از کدام مرجع علمیدر کتاب آورده شده است.(صفحه 25)
محتوای کلی این اثر با عنوان کتاب، مطابقت دارد اما به دلیل پراکندگی برخی مباحث و خروج نویسنده [گوینده] از عنوان حاضر و ورود به مباحث دیگر و گاه تداخل با آثار دیگرش مانند کتاب انسان در قرآن، این تناسب آسیب دیده است بخصوص اگرخواننده کمی با قلم و گویش نویسنده آشنایی داشته باشد یقین خواهد کرد که محتوای دو کتاب «انسان در قرآن» و«صورت و سیرت انسان در قرآن» یکی است و فقط عناوین تغییر پیدا کرده است.(صفحه 38 )
این کتاب محتوای فلسفی عرفانی واخلاقی دارد و اگر با سر فصلهای موجود در انسانشناسی عرفانی(صفحه 119) مقایسه شود میتوان هماهنگی بین مباحث انسانشناسی و عرفان نظری را به روشنی دید. کتاب حاضر به دلیل وجود فراوانی استدلالهای فلسفی و منطقی رویکردی فلسفی دارد؛ روشن است این شاخصه مخاطب خاصی را برای این کتاب تعریف میکند وآن را از دسترس عموم خارج میکند. (صفحه 38)
همچنین وجود مؤلفههای عرفانی (بیش از30 اصطلاح عرفانی) در خصوص انسانشناسی رویکرد عرفانی کتاب را تقویت میکند. به نظر میرسد مطالب خارج از بحث بدون توجیه خاص وجود دارد و مشخص است گوینده در مقام سخنرانی لزوم آن را احساس کرده است اما در قالب متن نیاز به پردازش این مطالب وجود ندارد و تنظیم کننده میتوانست با یک ارجاع مختصر از طولانی شدن بحث جلوگیری کند (صفحه86).
تاخر و تقدم برخی عناوین برای رسیدن به منظور اصلی نویسنده رعایت نشده است مانند: عنوان طبیعتشناسی در قرآن (صفحه 230) که به صورت مفصل و با ساختار اصلی -سخنرانی- آمده است وارتباط دقیق با عنوان اصلی کتاب ندارد و حتی مناسبت این سرفصلها با محتوای کتاب توجیهپذیر نیست بهطوریکه اگر این مطالب و مانند آن از لابلای کتاب گرفته و جدا شود خللی به اصل کتاب وارد نمیشود. جنس سخنرانی مولف کتاب، رجوع به آیات و با اتکا بر «هذا بیان للناس» دارای فراوانی آیات و با رویکرد تفسیری است که در صورت روان شدن ادبیات گفتاری و نوشتاری، میتواند مخاطب عام را هم مشتاق به مطالعه کتاب کند.
این کتاب تفسیر موضوعی قرآن است به نظر میرسد نویسنده برخی اصطلاحات و یا برخی عبارات را بهخصوص برای مفاهیم قرآنی [حیوان ناطق=حی متأله] ابداع کرده زیرا نظیر آن در تفاسیر دیگر تقریباً دیده نمیشود (صفحه 340) و همین عبارات و اصطلاحات نادر قلم او را از سطح جامعه دور نگه داشته است و کتاب تضاد غلیظی ازجهت جاذبه و دافعه دارد.
برخی اوقات یک سخنران برای تفکیک برخی از کلمات متشابه و رساندن مقصود خود، موظف میشود فرق بین کلمات را با کلام بیشتری توضیح دهد به عنوان مثال در کتاب حاضر، برای تمییز بین کلمه «سیر» و «صیرورت» گوینده در سخنرانی خود گفته است سیر با سین و صیرورت با صاد است (صفحه 99) تا شنونده تصور ذهنی کلمه را برای فهم بیشتر، بهخاطر آورد در حالیکه این رویه در کتابت لزومیندارد و خواننده فرق آن دو را میبیند و میفهمد؛ مسئولیت حذف و ویراستاری این چنین نمونهها بر عهده ویراستار و تنظیم کننده است. حذف چنین کلماتی میتوانست از بار اضافی و غیر مهم کتاب کم کند.
این کتاب اگر چه از نظر تناسب با محتوا مطابقت نسبی دارد اما وجود توصیههای اخلاقی مانند جهاد اکبر (صفحه 287) این کتاب را از یک کتاب فلسفی عرفانی صِرف، خارج کرده است و حتی گاهی به تناسب، احکام فقهی را به صورت مفصل بیان کرده است (صفحه 85). وجود برخی عناوین بدون ارتباط به موضوع، جامعیت کتاب و انسجام مباحث را مخدوش کرده است (صفحه 173).
مسئله اصلی در این کتاب معرفی انسان از دیدگاه قرآن است. نویسنده ادعا دارد که انسانشناسی فقط از منظر خالق آن و از دریچه ی قرآن میسر است، به عبارت روشنتر تمام مشکلات اخلاقی و قضایی کشور، را به دو جنبه بر میگرداند؛ اول اینکه انسان ماهیت حقیقی خود را نشناخته است، دوم اینکه توحید محور نیست (صفحه33). بنابراین در عنوانی که با شرح و تدوین انسان در قرآن (صفحه35) نمایه شده است انسان را کتابی میداند که اولاٌ نویسندهاش خداست و این کتاب نیازمند شرح و شارح او خداست (همان). همچنین با توجه به دوره حاضر و ضرورت موجود، آفت انسانشناسی از ناحیه دیگران را در چهار مورد بدون ذکر منبع مطرح میکند: 1- دسته اول کسانی هستند که دست به تحریف و تفسیر به رأی میزنند 2- دسته دوم کسانی هستند که برخی از اسرار نهانی او را کتمان میکنند 3- دسته سوم کسانی هستند که اموری بیگانه را به عنوان خواستههایش بر او تحمیل میکنند 4- دسته چهارم کسانی هستند که خواستههای حقیقی او را جابجا میکنند (صفحه 32).
از نظر کاربردی با توجه به نیازهای دینی و معنوی کشور میتوان از دسته بندیهای این کتاب مانند سیر الی الله در مراتب صیرورت (صفحه 107) و تعریف انسان و سیر الی الله او تعریف جدیدی ارائه کرد که قابلیت رقابت با کتب مشابه معنوی در حوزه انسانشناسی را دارد و حتی میتوان همین کتاب را بدون موارد اضافی با ادبیات روانتر بازخوانی کرده و در سطح دانشگاه و حوزه به عنوان منبع درسی معرفی کرد.
عناوین موجود در فهرست کتاب از انسجام بالایی برخوردار نیست برخی مطالب موجود در این کتاب صبغه اخلاقی داشته و حذف آنها هیچ خللی در کتاب و محتوای اصلی آن ایجاد نمیکند. در استدلالهای فلسفی نویسنده بر اساس پاراگراف سوم ذیل عنوان عنصر سرعت در آفرینش (صفحه 51) ادعا میکند در قرآن کریم هیچ چیز مخالف امور مسلم علمی و عقلی و... نیست این ادعا با جمع پاراگراف سوم (صفحه 53) دارای اشکالاتی است و به درستی استدلال نشده است جالبتر از همه زمانی است که نتیجهی اثبات شده را به ماجرای قبل تعمیم میدهد و میگوید به امر خداوند در آفرینش ابتدایی «سیر از خاک تا انسان» با سرعت و بدون طفره طی شد و آدم پا به عرصه ی هستی گذاشته است پس هیچ تعارضی بین علم و دین و به تعبیر دقیق بین علم و مضمون متون مقدس وجود دارد زیرا نه علم دلیلی بر استحاله درسرعت دارد و نه وحی ظهوری در طفره، به نظر میرسد این نتیجه درست و منطقی باشد و تعارض بین علم و دین در متن قرآن وجود نداشته باشد (صفحه53) این درحالی است که تعمیم آن به دو مثال فوق هیچ توجیه منطقی ندارد و بدون دقت انجام شده است، شاید بهتربود آیه فَإذا اَرادَ شیئاً...تحلیل شده و از عبارت کُن فَیَکوُن استنباط شود که سرعت در این مقوله وجود ندارد، اراده ی الهی و قدرت لایتناهی او در این تساوی صادق است اراده = خلق. حال اسم این طفره است با معجزه خیلی مهم نیست.
در حقیقت دلایل موجود در این کتاب با نگاه دینی تبیین شده است .جریان مرغ گلی عیسی از منظر علم و یا عقل چگونه ثابت میشود. همچنین در عنوان کارهای خدا و اجتماع خلق و امر(صفحه53) ماجرا را مستند به سه آیه میکند. اضراب به این سه آیه از جهت اینکه خلط بین خدا و انسان شده که دارای اشکال است. در مثال اول مربوط به خلق و مطابق با عنوان است. اما مثال سوم ربطی به عنوان ندارد. اگر چه با دارا بودن شباهت بین مثال اول، دوم وسوم از جهت دارا بودن زبان میتوان این قضیه را توجیه کرد. علاوه براین، نوعی بهم ریختگی در خلقت آدم ابوالبشر و انسان به صورت کلی در(صفحه 54 )وجود دارد که به نظر میرسد میتوانست بین این دو تفکیک کند.
یا وجود مثالهای گوناگونی که در خلقت دو بخش برخی از موجودات وجود دارد اما متن توضیح روشنی درباره ی خلقت بیدی نمیدهد و آن را به عهدهی خواننده میگذارد تا استخراج کند در حالی که خلقت با دست جمال و جلال از مباحث عرفان نظری اسلامیاست. (صفحه56)
در عنوان صاحب نشان و و تجلی در نشان (صفحه 59 ) علاوه بر آن که عنوان رسا نیست تو گویی تصمیم داشته انسانها را تجلی الهی معرفی کند و نشانههای خدا را بگوید اما در گفتار ناکام مانده است.
در برخی از عناوین علاوه بر این که عناوین رسا نیست، تعریف مستقل و مدونی را هم ارائه نمیدهد. (صفحه70) در قسمت عالم امر، که از مباحث عرفانی است، نویسنده به صورت غیر مترقبه به برخی آیات که عبارت «امر» را در خود دارد اشاره میکند به عنوان مثال: وَجعلناهُم أئمَةٌ یَهدونَ بِأمرِنا...سوره سجده 24 (صفحه86) هر کس میداند این امر با امر آیه قبل وملکوت و مجرد فرق دارد و مشخص نیست چه ضرورتی باعث شده که نویسنده از این «أمرنا» نام ببرد و بخواهد حتی به صورت ناقص وجه تمایز را بگوید مهمترین پاسخ این است که این مطالب در تمام خطابه و سخنرانی بیان شده و نیاز سخنران برای معناشناسی او را به اطاله کلام واداشته است اما بهتر بود تنظیم کننده این عبارات نه توصیفی و نه تکمیلی را حذف میکرد.
در برخی قسمتها با توجه به اینکه نویسنده مشرب عرفانی هم دارد معلوم نیست چرا به جای ساحات انسان از عبارت داخلی انسان استفاده کرده است. (صفحه 94) همچنین ارتباط عنوان جایگاه دانشمندان از منظر قرآن (صفحه179) با محتوای اصلی کتاب توجیه پذیر نیست.
میزان استحکام تحلیلها وتبیینهای ارائه شده در اثر:
این کتاب از فراوانی استدلالهای فلسفی و منطقی برخوردار است (صفحه 101)، اما گاهی اشکالاتی در نحوهی استدلال وجود دارد، مثلاً در بخش سوم با عنوان جدائی آدم و حوا از گذشتگان (صفحه 27) به شواهد و قرائن میپردازد تا نحوهی قتلهابیل توسط قابیل و قبل از آن به تحیر قابیل در مقابل جسد برادر اشاره میکند (همان) این تحیر را علت عدم وجود پیشینیان از آدم میداند (صفحه 28) درحالیکه درستتر بود ابتدا به آیهی اول سوره نساء و خلقت بشر از نفس واحد، اشاره میکرد سپس به گزارشی تاریخی استناد میکرد. همچنین در(صفحه 51) در مورد ادعائی قرآن در خصوص عیسی علیه السّلام و پرنده گِلی و دمیدن به اذن خدا در مجسمه گلی، به ساخت تمام اعضای داخلی پرنده با همه جهاز درون و برون اشاره میکند و سپس به اذن خداوند دارای حیات شده. این داستان قرآنی را گوینده [نویسنده] برای اثبات تحلیل آفرینش آدم میآورد و میخواهد عنصر سرعت را در آفرینش انسان اثبات کند، عنوان سازی در این قسمت بیمورد است علاوه براین میگوید در قرآن چیزی مخالف امور مسلم علمی و براهین عقلی چه در علوم تجربی و چه بالاتر از آن در علوم ریاضی و فلسفه و حکمت و کلام و عرفان وجود ندارد اما به نظر میرسد از ظاهر قرآن فهمیده نمیشود و تحلیل نویسنده از مقدمهی قبل اینگونه است و چه بسا ممکن است فرضیهی دیگری در این باره در نظر گرفت که عیسی مجسمهای از گِل ساخت «مائده/110» و همزمان با دمیدن روح او اعضاء داخلی وجود پیدا کرد که این با عنوان مأنوستر است و هم با مصداق آیهی «کُن فَیَکون» و نویسنده در قبلترطفره را باطل دانسته (صفحه 51) درحالی که دراینجا تفیضی برای خود دست و پا میکند. از نظر تجربی این نکته به نظر میرسد که اگر نویسنده سرعت را به دست انسانکامل و درمورد یک چیز(موسی و عصا /اعراف 107) درست میدانسته و مسیری چند هزارساله متصوراست وجود ناظران بر ماجرای عصا و اژدها در این سرعت چگونه قابل توجیه است ونویسنده در اینجا سخنی نگفته است و معلوم نیست توانایی انسان کامل را چرا با بحث فیزیک سرعت در هم آمیخته است خلاصه معلوم نیست نویسنده عمل و فعل خدا را چگونه میخواهد توجیه میکند یا از چه روشی برای توجیه خواننده استفاده میکند. در جایی میگوید چنین کاری خارق عادت بود اما خارق علیت و معلولیت نبود که طفره در آن راه داشته باشد. این عبارت از چند جهت دچار تناقض است:
1 – علت و معلول در ماجرای پرنده و عیسی. علت ایجاد پرنده به صورت طبیعی از یک روند عادی است که متناسب با اندیشه حضرت آیة الله این سیر اصلاً در این معجزه دیده نشده است.
2 – پس خرق عادت نیست بلکه معجزه صورت گرفته. در پاسخ باید گفت احتمال دارد حضرت آیه الله ساخت مجسمه را معلول تدبیر و تصویر عیسی بداند سپس ایجاد روح در او خرق عادت شده که باید پرسید چرا عبارت خرق عادت آمده در حالیکه معجزه به فهم خواننده بهترین تعبیر است، با این مطلب مقدمه صفحه 52 که هیچ امر محال و ناشدنی با معجزه قابل تحقق نیست. باطل میشود.
این در حالی است که در صفحات دیگر اشکال پیش گفته در مبحث سرعت و طفره را قبول میکند و معلوم نیست چرا وارد قصه خلقت عیسی میشود در حالی که میتوانست آن را خروج از عالم خلق کند و آن را متصف به عالم امر به صورت مطلق بنماید که با رسالت کتاب سازگارتر باشد. نکته جالب این است که نویسنده خلقت روح را فقط به عالم امر میداند وانگار ماجرای آیه 82 سوره یس یک مصداق دارد و آن فقط خلقت روح است در حالیکه مصادیق بیشتری برای عالم امر میتوانست معرفی کند مانند عصای موسی و اژدها – پرنده و عیسی.
همچنین نویسنده حقیقت انسانها را از راههای مختلف (چهار راه) قرآنی بیان میکند و این را شیوهی ورود به قرآن میداند، اشکال این مطلب از آن رو است که با کدام دلیل «للناس همهی انسانها» هستند اگر این آیه 185 سوره ی بقره مستند به آیه 30 روم بکنیم قضیه بدتر خواهد شد اگر فطرت همگان الهی است تباین در نحلهها چگونه توجیه میشود ؟ نویسنده در اقامه خواننده را ناکام رها میکند(صفحه 90) در جای دیگر حضرت آیه الله برای تثبیت حقیقت واحد انسانها استناد به قانونگذاری جامع سازمان ملل میکند در حالی که این قانونگذاری واحد برای تجمیع و سامان دادن رفتارهای متفاوت و پلورالیزم رفتاری است و اصلاً وجود قانون این قانونگذاری -دعوت بر وحدت رویه در رفتار- دلیل بر وجود تکثر و تنوع است. که معلوم نیست نویسنده بالاخره آن را قبول دارد یا ندارد. میتوان گفت دلایل در برخی موارد منطقی و منسجم است، در برخی دیگر دلایل درون دینی است و تعبد محض را میطلبد وتوانا در جذب مخاطب بیرون از دین نیست و حتی خوانندهی دقیق درون دینی را هم وادار به تعبد میکند.
خلط مباحث عرفانی و اساسی کتاب با استدلالهای سیاسی از نقاط ضعف این کتاب محسوب میشود آنجا که در تبیین دو مرحله ملکی و ظاهری کاملاً سمت و سویی سیاسی پیدا میکند و حتی به دوره انقلاب اسلامی و التزام به ولایت فقیه میکند و آن را برای رشد و تعالی انسان مهم و ضروری میداند.(صفحه 97)
از اصطلاحات تخصصی خارجی در این کتاب نمونهای وجود ندارد اما تبحر نویسنده در معادل سازی واژهها بینظیر است و تخصص منحصر به فرد او در جهت تبیین مفردات قرآنی نوع آوری در ابداع معادل سازی است که بار معنایی لفظ و عبارت به راحتی بر واژه ابداع شده منتقل میشود و چه بسا بهتر فهمیده میشود.
آنچه که در این کتاب به صورت خاص خودنمایی میکند بیان معانی لغات و وجه تمایز بین دو لغت است مثلاً در صفحه 45 به مناسبت فرق بین علم و تذکر را شیوا بیان میکند علم ادراک ابتدایی انسان از چیزی است که باعث میشود آنچه را که قبلاً نمیدانست اکنون بداند. اما تذکر دارای 3 رکن دانستن قبلی، از یاد بردن میانی و یاد آوری پایانی است. یا به مناسبت تعریف طفره، سرعت به خوبی مطلب را روشن کرده و تفاوت بین این دو را میگوید:
در این کتاب اصطلاحات عرفانی فلسفی با توجه به صبغه عرفانی فلسفی نویسنده از فراوانی قابل توجهی برخوردار است. اصطلاحات تخصصی که عرفان نظری بر آن استوار است اگر چه در برخی موارد تعریف نشده و از آن به سادگی رد شده است، همچنین اصطلاحات فلسفی در استدلالهای موجود در متن کتاب بهخوبی وارد نشده و حتی برای آن معادل سازی شده است. مثلا اصطلاح حیوان ناطق درمنطق برای انسان با توجه به بستر عرفانی حی متاله است.
در این کتاب اصطلاحات اخلاقی نیز موجود است اما ورود به این اصطلاحات لطمهای به ساختار کتاب نزده، اگرچه میتوانست نباشد. اما فراوانی توصیههای اخلاقی در این کتاب قابل توجیه نیست.
نویسنده این کتاب در تمام سخنرانی و خطابه دارای زبان علمی است و در رد یا اثبات مواردی خارج از بحث خود غالباً از ادب علمی برخوردار است. بهطوریکه میتوان نحوه تحریر این کتاب را بر اساس سخنرانی ایشان الگوی اخلاقی دانست .
نویسنده این کتاب به صورت کامل مطابقت خود و اندیشههایش را با ارزشهای اسلامیحفظ کرده است اگر چه در ارزیابی از وضعیت موجود جامعه و نبود ارزشهای اسلامی به صورت علنی نقد وارد میکند.
دستهبندیهای موجود در این کتاب بسیار خلاقانه و نوآوری شده است، مثلاً در مراتب صیرورت نویسنده تصویر منطقی و مستند به آیات قرآن را میکشد و مراتب صیرورت را بیان میکند این مراتب اگر چه صیرورت است اما انگار مراتب انسانها را در سیر صعودی و قوس صعود در صفحات 109-108 مشخص میکند. (صفحه 102) در این دستهبندی مراتب صیرورت در نظر نویسنده دارای دسته بندی جالبی است او مراتب صیرورت را یا به تعین اسمی یا به هویت ضمیری منتهی میداند با این تفکر که تعین اسمی به دو اسم اعظم و عظیم برمیگردد و در هویت ضمیری دارای چهار مرتبه صیرورت به متکلم وحده، صیرورت به متکلم مع الغیر، صیرورت مخاطب و صیرورت غائب دسته بندی میشود. در حقیقت زمانی که با متکلم مع الغیر میآورد یعنی صیرورت انسانی به سوی من با همه اسماء و صفاتم است و با توجه به آیات پایانی سوره فجر نهایت صیرورت انسانی صیرورت به سوی متکلم وحده است و بالاتر از آن دیگر تصوری وجود ندارد و جالبتر اینکه هر مرتبه در هندسه نسبت به مرحله قبل کمال محسوب میشود همچنین در فصل 1 در بخش 1 در ذیل عنوان مبدا فاعلی به ایجاد علمی و عینی انسان پرداخته است و در جمع بندی آیات، 5 مورد در مورد انسان تصریح میکند:
1 . انسان قبلا چیزی نبوده است.
2 . انسان چیزی قابل ذکر نبوده استناد به داستان زکریای پیامبر و مکالمه او با خدا میکند آیه 9-1 مریم و استناد میکند به ادله وجود حیات پس از مرگ آیه 96-67 مریم.
- انسان به سبقه انسانی خود علم ندارد مستند به آیه 1 سوره انسان
- انسان خود را فراموش کرده است.
- انسان میتواند خود را به یاد آورد.
مهمترین نوآوری دراین کتاب ابداع انسان حی متاله در مقابل انسان حیوان ناطق است و براساس آیات قرآن ادعا میکند که قرآن دو جایگاه برای انسان معرفی میکند:
1 .هویت انسان، حی متاله است. زندهای که حیات او در تاله یعنی ذوب در ظهور الهیت تجلی دارد از بعد نظری گزارشی به سوی خدا دارد و در بعد عمل گرایش به خدا دارد.
2 .چگونگی و کیفیت شکوفایی و باروری او که براساس آن ممکنات دارای سه نظام فاعلی، داخلی و غایی میداند.
در این کتاب با توجه به اینکه از نظریههای گوناگون استفاده شده است اما برای آن به هیچ منبعی اشاره نشده است. مانند وجود جهان قبل از این جهان (صفحه 27) و طرح نظریه تکامل داروین (صفحه 25) شاید بهتر بود برای مستند سازی و تحریر و یا پیاده سازی سخنان حضرت آیه الله از منابع اصلی استفاده میشد.
نکته قابل توجه در این کتاب این است که حضرت آیه الله جوادی آملی در تعریف انسان و بهطور کلی تعریف از ممکنات به نوعی معتقد به نظریه تقلید از خداست و میگوید اگر هستی آدم به آفرینش خدا وابسته است تعریف او نیز به معرفی خداوند نیاز دارد و قرآن کریم این را بیان کرده است فراوانی تذکرات اخلاقی در این کتاب دور از ذهن نیست زیرا نویسنده عالم دینی و مفسر قرآن و در مقام سخنرانی بوده است.