نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

چاپ چهارم کتاب «زن در آینة جلال و جمال» اثر آیت‌الله جوادی آملی در 440 صفحه با تیتراژ 5000 نسخه و در سال 1378توسط مرکز نشر اسراء منتشر شده است. مولف کتاب در ابتدای کتاب یادآور شده است که اثر حاضر مجموعه‌ای از درسگفتارهای او در دانشگاه جامعه‌الزهراء قم است که در سال‌های 69-1368 ارائه شده است. همچنین مطالب عمده‌ای از پیشگفتار کتاب نیز حاصل سمیناری در رابطه با زن و سنت اسلامی‌است. از این رو، کار پیاده کردن مباحث، تصحیح و تنظیم آن‌ها بر عهده دانشجویان جامعه‌الزهراء و دیگر افراد بوده است.

  1. ساختار صورى اثر

این کتاب در چهار فصل با عناوین زن در قرآن، زن در عرفان، زن در برهان و حل شبهات و روایات معارض به همراه مقدمه ناشر و پیشگفتار مولف به چاپ رسیده است. هستة اصلی مباحث کتاب و جان کلام آن این جمله است که زن و مرد در پیشگاه خدا و دین اسلام جایگاهی برابر دارند و اگر تفاوتی نیز در اوامر و مناهی و مسائل حقوقی وجود دارد حاصل تفاوت در نقش‌های اجتماعی و سیاسی آنان است و نشانگر برتری و فضیلت ذاتی و روحی مرد نسبت به زن نیست؛ چرا که ارزش هر انسانی به مرتبة روحی اوست و بر روح انسان نیز ذکورت و انوثت حمل نمی‌شود. نویسنده در تمام کتاب کوشیده تا این موضوع را از سه دیدگاه قرآن، عرفان و برهان بررسی کند و بدین جهت برخی از مباحث کتاب با یکدیگر هم‌پوشانی یافته‌اند.

  1. ساختار محتوایى اثر

آیت‌الله جوادی در پیشگفتار کتاب –که به نحوی چکیده کتاب است- مباحثی در باب اسماء جلالی و جمالی الهی طرح کرده و تجلی آن را در زنان و مردان بیان می‌کند. سپس با تاکید بر یکسان بودن گوهر زن و مرد[1]، بنای خانواده را بر اساس مهر و تقسیم وظایف بین زن و مرد می‌داند و جایگاه زن را به عنوان مظهر جمال الهی نه دفع کننده شهوت که برپاکننده مهر و عطوفت در خانواده عنوان می‌کند.    

چنان‌که پیش‌تر اشاره شد در سه فصل نخست این کتاب به بررسی جایگاه زن از دیدگاه قرآن، عرفان و برهان پرداخته شده و در هر یک از فصول نویسنده با دلایل قرآنی، یا عرفانی و یا برهانی –متناسب با عنوان همان فصل- این مدعا را به اثبات رسانده است که جایگاه زن و مرد در نزد خدا یکسان است و جنسیت نقشی در تقرب به خدا ندارد.

در فصل نخست ابتدا مبحثی کوتاه در جایگاه و شان قرآن بیان شده است و پس از آن نویسنده با آوردن مستنداتی از قرآن به اثبات این مدعی می‌پردازد که جایگاه زن و مرد در قرآن برابر است. برای اثبات این موضع، مولف به خطاب‌های قرآن ارجاع می‌دهد که –اعم از خطاب به مومنان و یا کافران- در باب زن و مرد یکسان هستند و خطاب‌هایی هم که لفظ مرد/ مردها را دربردارند اغلب نه از جنبة انحصار آن خطاب برای مردان که به جهت ویژگی‌های زبان عربی است[2]. چرا که از نظر خدای متعال حقیقیت انسان روح است[3] و جسم تنها ابزاری در جهت تعالی روح است. بر این اساس و از آن‌جا که بر روح مذکر و مونث بودن حمل نمی‌شود، پس جنسیت شانیتی برای انسان در بر ندارد و باعث قرب او به حق نمی‌شود. جوادی بالاترین مقام را در عالم، مقام خلیفه اللّهی می‌داند[4] که متعلق به انسان –سوای جنسیتش- است. در پایان فصل نیز برخی از زنانی که به عنوان الگو در قرآن ذکر شده‌اند، افرادی چون حضرت زهرا(س)، حضرت مریم(س) [5]و آسیه همسر فرعون آورده شده و توضیحاتی در باب آنان ارائه شده است.

فصل دوم زن در عرفان، هم از نظر شکل و ساختار و هم از نظر مطالب و محتوی با فصل قبل مشابهت دارد. این فصل با توضیحاتی در باب سلوک، طی طریق سالکانه و مقام ولایت آغاز شده است. نویسنده ضمن توضیح این نکته که برتری هر انسانی به اندازة تقرب روحی او به خداست، میزان تقرب به حق را در گرو سعی و مجاهده فرد -اعم از زن و مرد- می‌داند. مهم‌‌ترین نکته‌ای که در این فصل مورد بحث قرار گرفته است، بررسی ارتباط مقام ولایت با جنسیت است. آیت‌الله جوادی بر آن است که بر خلاف مقام رسالت، در مقام ولایت امتیازی بین زن و مرد نیست و هر دو می‌توانند بدین مقام دست پیدا کنند. البته از نظر نویسنده تمایز در دست‌ یازی به مقام رسالت -که تنها مردها قادر به نیل بدان هستند- نیز به سبب قدرت روحی بیشتر مرد نیست بلکه به جهت امور عملیاتی است که بر عهدة رسولان است. یعنی صاحب مقام رسالت امور اجرایی را در جامعه بر عهده دارد که انجام آن ناگزیر از عهده مردها برمی‌آید. از سویی دیگر پشتوانة مقام نبوت و رسالت، ولایت است و چنان‌چه گفته شد تمایزی در این مقام بین زن و مرد نیست؛ بنابراین ذکورت و انوثت اثری بر نیل به ولایت در انسان ندارد. در ادامه فصل نویسنده راه زنان را در دستیابی به تقرب حق در برخی از موارد هموارتر دانسته است. از جمله آنان را نوعاً در نزد خداوند برخوردار از سلامت دل بیان کرده است[6] و یا تاثیر دعا و نیایش را در ثیقل روح را در زنان بیشتر و بر این اساس آنان را در سلوک موفق‌تر خوانده است. در پایان فصل نیز -همچون فصل پیشین- زنان نمونه در عرفان اسلامی، چهره‌هایی مانند رابعه عدویه، رابعه شامیه و رابعه دختر اسماعیل ذکر شده‌اند و نظر برخی از عارفان مشهور در باب قوه و استعداد زنان در دستیابی به مقامات روحی[7] و نیز مواردی چون مظهریت خدا در زن [8] بیان شده است.

در فصل سوم زن در برهان، نویسنده قصد دارد همان موضع اصلی خود -در بیان عدم تفاوت بین زن و مرد- را با بیان فلسفی به اثبات برساند. آیت‌الله جوادی بر آن است که در تقسیم بندی‌های منطقی در بیان فصل قریب و بعید انسان هیچ‌گاه سخن از جنسیت انسان نرفته است و جنسیت در عرضیات قرار دارد و نه ذات. از سویی دیگر در بحث تفاوت بین ماده و صوت باید بر این اصل دقت داشت که ذکورت و انوثت به ماده -که این ویژگی در انسان، حیوان و گیاه مشترک است- باز می‌گردد و نه صورت[9] و هر چیز که مراتب پایین‌تر از انسان نیز آن را دارا باشد به «صورت» انسان باز نمی‌گردد. سپس نویسنده این بحث را مطرح کرده است که اگر این فرض را بپذیریم که عقل مرد از زن بیشتر است تنها این نکته را پذیرفته‌ایم که عقل مرد در امور مربوط به معاش و علوم دنیوی -اعم از حوزوی و دانشگاهی- برتری دارد. در حالی‌که افضل در نزد خدا اتقی است و نه اعلم؛ بنابراین عقل بیشتری برتری را به همراه ندارد. در خاتمه این فصل نیز داستان بلقیس ملکه سبا برای نمونه آورده شده است و نویسنده با ارجاع به آیات قرآن او را زنی عاقل می‌خواند که با درایت خود مانع از بروز جنگ در سرزمینش شد. همچنین عده‌ای از زنان مسلمان که در عرصة سیاست و دین اثرگذار بوده‌اند، ذکر شده‌اند.

فصل چهارم به بررسی شبهات و روایات معارض اختصاص یافته است. از آن‌جا که این قبیل روایات اغلب ناظر به حقوق زن است نویسنده در ابتدای فصل به بررسی برخی از موارد حقوقی پرداخته و متذکر می‌شود که تفاوت‌هایی که در حقوق زنان و مردان در اسلام وجود دارد تنها دال بر تفاوت در هویت صنفی آنان است. سپس مواردی از تفاوت‌های موجود در قانون ارث و دیه را مطرح و توضیحاتی پیرامون آن می‌دهد.‌ سپس برخی از مسائل چون نهی زنان از انتساب به مقام مرجعیت و قضاوت نویسنده علاوه بر بررسی و توضیح مواضع و نظرات متفاوت فقها در باب آن‌ها -که در مواردی نشان‌گر قطعی نبودن احکام موجود است، برخی از روایات ناهی موجود در این باب را نیز غیر لزومی‌دانسته است. در باب نهی از شرکت در جهاد نیز نویسنده ضمن آوردن روایات ناهی در این زمینه، این نهی را از باب اسقاط مشقت از دوش زنان خوانده که در صورت کفایت حضور مردان و بنابر واجب کفایی ساقط می‌شود اما در صورت الزام و بنابر واجب عینی باید در جهاد شرکت کند. در ادامه فصل آیت‌الله جوادی نیز کوشیده تا با بررسی برخی از روایاتی که به نکوهش زنان پرداخته است به توضیح برخی زمینه‌های بیان این نکوهش‌ها در این روایات پرداخته است و آنان را اغلب متعلق به دورة تاریخی و یا شرایطی خاص قلمداد می‌کند.

  1. امتیازات اثر

تعداد اغلاط چاپی و ویرایشی اثر -حتی در جملات و عبارات عربی- بسیار کم است و طبعاً این نکته در تسهیل خواندن آن بسیار تاثیر گذار است.

  1. نقد و بررسی اثر

بهتر بود ویراستاران محترم کتاب علی‌رغم ویرایش و تنظیم ساختار صوری اثر به ویرایش محتوای اثر نیز می‌پرداختند و ساختار کتاب را از حالت خطابی خارج می‌کردند؛ چرا که شیوة بیان آیت‌الله جوادی آملی در این اثر –چنان‌که لازمه ارائه خطابی است- دارای تکرار‌ها و مثال‌های متعددی است که اگرچه در بیان سخنرانی می‌تواند موجب روشن شدن مباحث و جمع‌بندی بهتر موضوعات در ذهن مخاطبان شود اما در بیان مکتوب موجب اطاله مباحث و خارج شدن رشته کلام از دست خواننده می‌گردد. علاوه بر این در برخی از مباحث به سبب پرداختن نویسنده به مطالب فرعی در حول موضوع، خواسته یا ناخواسته سبب تکرار مباحث و مطالب کتاب شده است که برخی از آن‌ها حاصل هم‌پوشانی موضوعات است و بهتر آن بود که با ارجاع به مباحث صفحات قبل از تکرار آن‌ها جلوگیری می‌شد

آیت‌الله جوادی آملی به ویژه در فصل چهارم کتاب که آن را اختصاص به پاسخ گویی به شبهات داده است به برخی از مسائل مطروحه چندان که باید بذل توجه نکرده است. چنان‌چه در پاسخ‌گویی به برخی مسائل گاه به مطالبی ارجاع داده شده که در متن مورد بحث نیست یا به متن نامربوط است و گاه نیز علی رغم توضیحات فرعی بسیار، اصل موضوع شبهه یا ناقص پاسخ داده شده و یا پاسخ داده نمی‌شود. به عنوان نمونه در توضیح پیرامون خطبه حضرت علی(ع) در نهج‌البلاغه[10]، نویسنده در بررسی موضوع نقصان ایمان زن -به سبب عدم برپایی واجبات در طول مدت عادت- مطلبی از متکلمان معتزله می‌آورد -که بنابر نظر وی ایمان تنها اقرار لسانی نیست بلکه عمل فرد هم در ایمان سهیم است و بنابراین فردی که عمل نکند مومن نیست- سپس از این توضیح نتیجه می‌گیرد که حضرت علی(ع) ایمان زنان را نفی نکرده است بلکه آن را اندک دانسته است. در حالی‌که اصل شبهه دربارة نقصان ایمان بود -و نه فقدان آن- و نیز رابطة آن با امری که به نحو طبیعی رخ می‌دهد و در حدود اختیارات زنان نیست چگونه می‌تواند دلیل نقصان ایمان باشد؟ در ادامه همین خطبه نیز در باب نقصان عقول زنان -به سبب برابری شهادت دو زن با یک مرد- آیت‌الله جوادی تنها به توضیح این نکته پرداخته‌ است که دلیل احتمالی این حکم قرآن به سبب اشتغال زن به امور کودکان و خانه و احتمال نسیان بدین جهت است. اما در ادامه بحث توضیحی در باب ربط نسیان با نقصان عقل نداد‌ه‌اند و اصل شبهه کماکان بر جای خود باقی می‌ماند.

 

[1]- یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً (سوره نسا آیه 1)

[2] - به عنوان مثال منظور از امر در آیه کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ (سوره طور آیه 105) امر در برابر امرئه نیست بلکه مطلق مردم مد نظر است؛ چرا که نظیر همین مطلب در آیه دیگری بدین نحو تکرار شده است که کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ (سوره مدثر آیه 38)

[3] - وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی (سوره اسراء آیه 85)

 -[4] وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً (سوره بقره آیه 30)

[5] - به ویژه در باب حضرت مریم(س) بااستناد به آیات قرآن توضیحات مفصلی ذکر شده و برتری وی در نزد خدا بیان شده است.

[6] - چون مرجع قلب بیمار در این آیه تنها مرد است : فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا (سوره احزاب آیه 32)

[7] - إن هذه المقامات لیست مخصوصه بالرجال، فقد تکون للنساء ایضا لکن لما کانت الغلبه للرجال تذکر باسم الرجال (فصوص الحکم، فص موسوی)

[8] - به این قول محی الدین بن عربی در باب مظهریت زن ارجاع داده شده است: چون ذات اقدس اله منزّه از آن است که بدون تجلّی و مظهر مشاهده شود و هر مظهری که بیشتر جامع اسماء و اوصاف الهی باشد بهتر خدا را نشان می‌دهد، زن در مظهریت خدا کامل‌تر از مرد است؛ زیرا مرد فقط مظهر قبول و انفعال است؛ چون مخلوق حق است و زن گذشته از آنکه مظهر قبول و انفعال الهی است، مظهر فعل و تأثیر الهی نیز هست؛ چون در مرد تصرف می‌کند و آن را مجذوب خویش قرار داده و محبّ خود می‌سازد و این تصرّف و تأثیر، نموداری از فاعلیت خداست. از این جهت، زن کامل‌تر از مرد است. اگر مرد بخواهد خدا را در مظهریّت خود مشاهده کند شهود او کامل نیست، ولی اگر بخواهد خدا را در مظهریّت زن بنگرد، شهود او به کمال و تمام می‌رسد (فصوص الحکم، فص محمدی)

[9] - منظور از صورت همان فعلیت جوهری است که حقیقت شی را تامین می‌کند.

[10] -مَعَاشِرَ النَّاسِ اِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْاِیمَانِ. نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ. نَوَاقِصُ الْعُقُولِ.فَاَمَّا نُقْصَانُ اِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ فِی اَیَّامِ حَیْضِهِنَّ. وَاَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَاَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ. وَاَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَی الْاَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ. فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَی حَذَرٍ. وَلَا تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّی لَا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَرِ. (نهج البلاغه، خطبه 80)