نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

مقدمه

 در کتاب انسان کامل، استاد مطهری به معرفی انسان کامل از منظر قرآن پرداخته، او را به عنوان انسان نمونه و الگوی تربیتی اسلام معرفی کرده است. وی برای رسیدن به تعریف انسان کامل به بیان دیدگاه مکتب‌های مختلف در رابطه با انسان کامل و ایده‌آل ‌پرداخته سپس به نقد آن‌ها از منظر اسلام ‌پرداخته است. در نهایت تعریف وی از انسان کاملِ اسلامی، انسانی است که دارای یکپارچگی است یعنی همه ارزش‌های انسانی در او به گونه‌ای هماهنگ و در حدّ اعلی رشد یافته باشد. در این یادداشت گزارشی از محتوای کتاب از جمله تعبیر انسان‌ کامل در مکتب‌های مختلف و تفاوتش با تعبیر انسان‌کامل عرفا داده شده سپس به نقد و بررسی کتاب به لحاظ محتوایی و صوری پرداخته شده است.

الف- تحلیل و ارزیابی صوری

کتاب انسان کامل حاصل مجموعه‌ای از سیزده سخنرانی مرتضی مطهری است که در رمضان سال 1353 ایراد شده‌اند. این کتاب برای نخستین بار در سال 1367 از سوی انتشارات صدرا به چاپ رسید. اکنون در سال 1396 (چاپ حاضر) توسط همین انتشارات به چاپ شصت و هفتم رسیده است. این اثر که در قطع رقعی توسط موسسه چاپ فجر حروف‌چینی، لیتوگرافی، چاپ وصحافی شده است، دارای مقدمه (چاپ سی‌ام)، دوازده سرفصل کلی، فهرست آیات قرآن کریم، فهرست اشعار عربی، فهرست اشعار فارسی، فهرست اسامی‌اشخاص و فهرست اسامی‌کتب و نشریات است.

طرح روی جلد در زمره تصاویر کلیشه‌ای قرار می‌گیرد. تصاویر کلیشه‌ای صرف‌نظر از تکراری بودن در رساندن پیام موفق هستند. تصویر روی جلد، پلکان و به عبارتی نردبانی را نشان می‌دهد که نماد سیر و سلوک و صعود سالک به شمار می‌آید و با محتوای کتاب یعنی بحث از مراتب انسان و انسان کامل ارتباطی تنگاتنگ دارد. این کتاب با رعایت استانداردهای فنی به چاپ رسیده است. در مجموع کیفیت حروف‌نگاری، صفحه‌آرایی، چاپ و صحافی این کتاب قابل قبول است و از ویژگی‌های بارز این کتاب دقّت در علائم ویرایشی و کمبود اغلاط تایپی است.

همان‌گونه که گفته شد این کتاب از 12 سرفصل کلی با عناوینی که در پی می‌آیند تشکیل شده است و هر بخش به فصل‌های جزئی‌تری نیز تقسیم شده است:

انسان معیوب و انسان سالم

 لزوم هماهنگی در رشد ارزش‌های انسانی

درد انسان از دیدگاه‌های مختلف

درد خداجویی در انسان

اجمال نظریات مکاتب مختلف درباره انسان کامل

انسان کامل از دیدگاه مکتب عقل

انسان کامل از دیدگاه مکتب عرفان و تصوف

نقد و بررسی مکتب عرفان (1) و(2)

نقد و بررسی مکتب قدرت (1) و(2)

مکتب محبت

نقد و بررسی نظریه مکتب سوسیالیسم

نقد و بررسی نظریه مکتب اگزیستانسیالیسم

 

ب- تحلیل و ارزیابی محتوایی اثر

 

همان‌گونه که پیش از این هم ذکر شد این اثر از مجموعه سخنرانی‌های استاد مرتضی مطهری در مورد مسأله‏ی انسان‌‌شناسی فراهم شده که به تعبیرخود شهید مطهری «ام‏المعارف» و «ام‏المسائل» تلقی می‌شوند (مطهری:1372، ج 5، 208). در نتیجه این اثر را نباید حاصل یک پژوهش عمیق با هدف نوشتن کتابی جامع در خصوص انسان کامل درنظر گرفت و از آن، انتظار یک کتاب استاندارد آموزشی داشت که دارای طرح بحث دقیق، جمع بندی نهایی، نتیجه‌گیری، تمرین، آمار و جدول و... باشد. در واقع اگر هدف از چنین پژوهشی را شناسایی و معرفی انسان در مکاتب مختلف حتی اسلام بدانیم و در نهایت اگر بخواهیم به انسان‌ کامل مورد نظر در اسلام برسیم و او را نمونه و الگوی تربیت اسلامی‌قرار بدهیم محتوای این اثر از جامعیت لازم برای وصول به این هدف برخوردار نیست. اگرچه محتوای علمی‌کتاب به طور کلی مورد وثوق است، اما نظرات مورد بحث در آن به نحوی کلی مطرح شده به منابع بسیار محدودی مستند گشته‌اند و حتی در بسیاری از موارد به هیچ منبعی ارجاع داده نشده‌اند. در واقع این اثر می‌تواند به عنوان یک منبع مطالعاتی عمومی‌تلقی شود و نه یک کتاب آموزشی. چنانچه بخواهیم این کتاب را در مجموعه کتاب‌های آموزشی دانشگاهی قرار دهیم پیشنهاد می‌شود کتاب به عنوان منبع کمک آموزشی برای یک واحد اختیاری در رشته‌های فلسفه، عرفان و تعلیم و تربیت اسلامی‌در مقطع کار‌شناسی در نظر گرفته شود. با همۀ این تفاصیل، کتاب حاضر در زمره کتاب‌های کمک آموزشی مفید و به عنوان منبعی فرعی – ونه اصلی- قرار می‌گیرد.

به علاوه استادانی که این کتاب را جزء منابع تدریس خود قرار می‌دهند باید توجه داشته باشند که این اثر حاصل یک سلسله سخنرانی و متعلق به بیش از چهار دهه پیش است؛ در نتیجه از حیث اعتبار داده‌ها و روزآمدی منابع چندان قابل اعتنا نیست. از این‌رو، لازم است در کنار این اثر به معرفی منابع معتبرتر جدید و قدیم در این حوزه به دانشجویان بپردازند. از قضا، به دلیل این که بحث‌های انسان‌‌شناسی از موضوعات پربسامد در آثار شهید مطهری محسوب می‌شود، استادان می‌توانند برای تکمیل مطالعات دانشجویان، آن‌ها را به دیگر آثار شهید مطهری مثل انسان در قرآن، انسان و سرنوشت، نقدی بر مارکسیسم، علل گرایش به مادی‌گری و... ارجاع دهند و یا به معرفی آثار مشابه مانند کتاب سیمای انسان‌ کامل از دیدگاه مکاتب نوشته عبدالله نصری بپردازند.

کتاب انسان کامل از جهت پاسخگویی به نیاز جامعه اسلامی‌آن دوران در بحث‌های مربوط به انسان و حل مساله‌های مطرح در این حوزه از امتیاز بالایی برخوردار است به خصوص اگر این حقیقت را در نظر آوریم که بحث از انسان کامل به ویژه از منظر تفکر شیعه امامی‌همچنان در زمانة ما نیز گشوده و بازار آن گرم است. موضوع و هدف اصلی کتاب، معرفی انسان کامل – نمونه- به عنوان الگویی برای تربیت اسلامی‌است. در بخش‌های مختلف این کتاب به طور غیرمستقیم یعنی از طریق توصیف، تحلیل و نقد دیگر مکتب‌ها و اشاره به تمایزات آن‌ها با مکتب اسلام به این مهّم ‌پرداخته شده است. این کتاب در همین راستا بر نیاز دیگر جامعه یعنی توجه به بعد معنوی اسلام نیز تاکید کرده است. یادآوری این نکته لازم است که در آن برهه که دورة شکوفایی و رواج اندیشه‌های ماتریالیستی و اومانیستی به شمار می‌رفت به بُعد معنوی اسلام کمتر توجه و اقبال می‌شد و در مقابل بیشترین تاکید و توجه به دستورات اجتماعی اسلام بود (برای نمونه بنگرید به: نجاتی: 1371، 207؛ پیردیگار: 1375، 194؛ آبراهامیان: 1377، 398). با توجه به این‌که فعالیت‌های علمی‌و تبلیغی استاد مطهری در بیشتر مواقع از نیازهای بالفعل جامعه نشات می‌گرفت، می‌توان آگاهی‌بخشی جامعه نسبت به مکاتب غیر اسلامی‌رایج در آن دوران در کنار مکتب اسلام را در واقع نوعی مبارزه نسبت به جو فکری غالب جامعه آن زمان دانست.

از دیگر نکات مثبتی که می‌توان به آن اشاره کرد این است که تمام مطالب صرف نظر از کیفیت محتوا با نظمی‌منطقی در مسیر رسیدن به هدف خود یعنی تاکید بر جامعیت اسلام و انسان تربیت یافته در این مکتب (انسان کامل) چیده شده‌اند. همچنین ساده نویسی در این کتاب مانعِ طرح اصطلاحات و عبارات تخصصی نشده است و البته در همین حال، یعنی در کنار طرح اصطلاحات تخصصی، به توصیف و تشریح کامل آن‌ها نیز ‌پرداخته شده است. یکی دیگر از ویژگی‌های مثبت کتاب حاضر این است که هر یک از بحث‌های تخصصی آن با مقدمه‌ای مناسب همراه شده است. گفتنی است مطالب کتاب با نثری روان و بدون تکلف و با نظمی‌منطقی نوشته شده که با عنوان کتاب و هدف نویسنده کاملاً تناسب دارند.

در این کتاب نویسنده برای رسیدن به مفهومی‌درست و روشن از انسان کامل از مقدماتی بهره‌ برده است. به طور نمونه به تفکیک روح و جسم از یکدیگر و اهمیت آن‌ها برای تعالی انسان و نیز به توصیف اصطلاحاتی همچون انسان سالم، انسان معیوب، انسان مسخ شده، انسان ناقص، فطرت و... پرداخته است. استاد مطهری با این مقدمات در مسیر ارائة توصیفی از انسان کامل - بالاخص نمونة کامل انسان اسلامی- در مکتب‌‌های فکری مختلف گام برمی‌دارد. از نظر وی بدون شناخت «انسان کاملِ اسلام» نمی‌توان به یک مسلمان یا مومنِ کامل، به نحوی که مورد نظر اسلام است، بدل شد. دستیابی به تصویری روشن از انسان کاملِ اسلام از دیدگاه ایشان از دو راه ممکن است: یکی تصریح نصوص دینی (قرآن و روایات) به تعبیر «انسان کامل» و دیگری شناخت نمونه‌های عینی تاریخی آن که مصادیق بارزشان امامان و انبیای الهی هستند. نکتة دیگری که ذکر آن در این بحث مناسب می‌نماید این است که از نگاه استاد مطهری، شرط دستیابی به جایگاه چنین انسانی صیرورت یعنی رشد روحی و معنوی، کسب فضیلت‌ها و طی مدارج کمال و به عبارتی به فعلیت رسیدن استعدادها در همة ابعاد وجودی است. تاکید بر همة ابعاد ظاهری و باطنی انسان به منظور حفظ تعادل وجودی، عدم انحراف از مسیر مستقیم و بازداری از سقوط در ورطه‌های هلاکت همواره مورد تاکید تعالیم اسلام قرار داشته است. از همین رو، امام خمینی نیز به تبعیت از آموزه‌های دین و همسو با فیلسوفانی مانند ملاصدرا به ذومراتب بودن وجود انسان تاکید می‌ورزد و دلایلی برای مطرود دانستن نگاه تک‌ساحتی مطرح می‌سازد؛ از جمله این که عاقل و مختار بودن آدمی، تربیت‌پذیری و کمال‌جویی وی را دارای مراتب می‌داند. (خلیلی: 1395،68-69). استاد مطهری در این کتاب نخست به معرفی اجمالی دیدگاه مکاتب مختلف دربارة انسان کامل از جمله مکتب عقل، مکتب عشق، مکتب قدرت، مکتب محبت و... می‌پردازد و سپس به طور مفصل‌تر از دیدگاه مکتب‌هایی نظیر مکتب عقل، مکتب عرفان و تصوف، مکتب سوسیالیسم و مکتب اگزیستانسیالیسم به معرفی و نقد انسان کامل می‌پردازد. استاد مطهری به این نکته تفطن دارد که در هر یک از این مکاتب یک ارزش بنیادی مانند عقل، عشق، محبت، آزادی و... وجود دارد که نهایت و هدف انسان کامل در این مکاتب رسیدن به آن ارزش مورد نظر است در حالی‌که معتقد است مکتب اسلام، انسان کامل را انسانی که تمام ارزش‌های انسانی را به طور هماهنگ و یکپارچه -در حد اعلی- در خود محقق ساخته است، معرفی می‌کند. به طور کلی، از این بحث‌ها می‌توان نتیجه گرفت که در مورد اصل وجود انسان کامل، اختلافی در بین نیست بلکه دربارة چگونگی و مصداق انسان کامل تفاوت عقیده وجود دارد.

در اینجا گفتنی است که گسترده‌ترین بحث‌های این کتاب در سه فصل به بررسی دیدگاه مکاتب عرفانی در مورد انسان کامل اختصاص یافته است. شکی نیست که یکی از مهم‌ترین مباحث متون عرفان اسلامی‌بحث از انسان کامل و ویژگی‌های آن از جمله ولایت و خلافت و نبوت و رسالت است. شهید مطهری در حدود 70 صفحه (از ص 145تا 213) به اهمیت جایگاه مکتب عرفان و تصوف در بحث از انسان کامل می‌پردازد و سپس این دیدگاه را نقد می‌کند. مهم‌ترین محور نقد ایشان به دیدگاه عارفان، تحقیر آنان نسبت به عقل و تاکیدشان بر عشق و منابع دیگر باطنی نظیر «علم افاضی» (ص150) است. برای روشن شدن موضع فکری شهید مطهری در این باره مناسب است که بحث انسان کامل را از فص پنجم از کتاب فصوص الحکم ابن عربی توضیح دهیم. ابن عربی در فص ابراهیمی، موضوع انسان کامل را مطرح می‌کند و از حضرت ابراهیم (ع) به عنوان نمونة یک انسان کامل یاد می‌کند که حق در او سریان یافته است و لقب خلیل (اشاره به جریان و سریان حق از خلال وی است) نیز از نظر او به همین ویژگی در ابراهیم اشاره دارد. گرچه تمام موجودات در مکتب وحدت وجودی وی نمایانگر یکی از اسماء الهی‌اند اما انسان کامل تجلی جامعی از کمالات صفات و اسماء الهی است و ابراهیم یکی از ایشان است. این جامعیت یکی از مفاهیم مهم در عرفان ابن عربی است که مبنای اثبات ولایت الهیِ انسان کامل قرار می‌گیرد. در واقع انسان کامل ولّی الهی است که به علم باطنی معرفت دارد و این علمی‌است که نه از راه عقل کسب می‌شود و نه از راه وحی. از نظر او مقام ولّی از نبی بالاتر است و به همین دلیل است که نبوّت مقطعی است اما ولایت هرگز منقطع نمی‌شود. چرا که معرفت کامل به خدا متوقف بر زمان، مکان و هیچ عامل عَرَضی نیست. بر این اساس ابن‌عربی، مقصود خداوند از خلیفه (بقره/30) را انسان کامل می‌داند و از نظر او این خلفا همان انبیاء، رُسل و اولیاء هستند که صورت‌‌های جامعی از کمالات الهی‌اند. ایشان علم خود را از حقیقت محمدیه دریافت کرده‌اند و کامل‌ترین جلوه‌های حق در میان خلق و از این رو، کون جامع هستند (ابن عربی: 1946، 80-83).

توضیح فوق از ابن عربی بیانگر این حقیقت است که اساساً عارفان مسلمان نه نسبت به عقل موضعی تحقیرآمیز گرفته‌اند و نه با آن به عنوان منبعی انحصاری برای معرفت مواجه شده‌اند. علم ایشان نه عقلی و نه وحیانی بلکه فوق آن‌ها یعنی به تعبیر قرآن کریم «من لدن حکیم خبیر» است و بر اساس آن چه از خود شهید مطهری نقل کردیم «علمی‌افاضی»- توصیف می‌شود که ازلی و ابدی و لدنّی است. در عین حال، از این نکته نباید غافل شد که خود شهید مطهری در این کتاب یکی از غنی‌ترین مکاتب قدیم و جدید در باب انسان کامل را مکتب عرفانی می‌داند و توصیف انسان کامل در این مکتب را نزدیک‌ترین توصیف به اسلام می‌شناسد (ص168). 

به طور کلی یکی از نقاط ضعف جدی این کتاب عدم ارجاع به منابع معتبر است. مطهری در اغلب موارد به جز در زمینه آیات و رویات اشاره‌ای به منبع ادعاهای خود نمی‌کند. این امر می‌تواند خواننده را در مورد وثاقت ادعاهای مطرح شده در کتاب دچار تردید کند.

از دیگر نقاط ضعف این اثر شاید بتوان از فقدان یک فصل مستقل که به بیان دیدگاه اسلام در باب انسان کامل اختصاص یافته باشد یاد کرد، زیرا در خود فصول کتاب، چنین بخشی وجود ندارد و خواننده ناچار است در خلال بحث‌ها و نقدها با دیدگاه اسلام در مورد انسان کامل آشنا شود.

یکی دیگر از نقاط ضعف کتاب که تاحدودی صوری به نظر می‌رسد اما در واقع ناظر به وجوه محتوایی کتاب است این است که تقسیم‌بندی فصول کلی کتاب، که نمایانگر مکتب‌های مختلف در رابطه با انسان است، دارای نظم منطقی موجهی نیست. برای مثال برخی مکاتب را می‌توان زیر مجموعه برخی دیگر از مکاتب دانست. همچنین در برخی موارد به نظر می‌رسد مکاتب مطرح شده دارای همپوشانی هستند و از نویسنده انتظار می‌رفت حدود و ثغور مفاهیم مطرح شده در هر مکتب را روشن سازد تا مرزبندی واضح‌تری صورت گیرد. به طور مثال محبت و عشق از اصول اولیه برخی از مکتب‌های تصوف و عرفان است و نمی‌توان به راحتی مکتب عرفان و مکتب محبت را بدون ذکر جزئیات از هم تفکیک کرد.

از دیگر موارد نقد وارد بر این کتاب، کلی گویی است. در موارد متعددی نویسندۀ کتاب ادعاهای خود را به صورت کلی مطرح می‌کند. برای مثال در بخش مکتب محبت، مکتب مسیحیان و هندیان را مکتب محبت می‌نامد (ص 255). این در حالی است که برخی ازجریان‌های دینی و عرفانی در بین مسیحیان و به خصوص هندیان هیچ‌گونه تطابقی با این مکتب ندارند و این‌گونه نیست که هندیان خدمت به خلق را –چنان‌که مطهری می‌گوید- مساوی با کمال انسانی بدانند. به طور کلی یکی از انتقادات کلانی که به برخی گرایش‌های اصلی هندویسم و بودیسم وارد می‌شود بی‌توجهی به انسان‌های دیگر و نوعی خود‌خواهی معنوی است (Danto, 1976: 46). به‌همین‌‌سان موارد مشابه دیگری از این نوع دعاوی کلی را نیز می‌توان در خصوص عرفان اسلامی‌و دیگر مکاتب مورد اشاره قرار داد.