نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

انسان کامل از نگاه امام خمینی (ره) به قلم حجت الاسلام محمد امین صادقی اُرزگانی در 216 صفحه تدوین و در سال 1388به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با شمارگان 2000 نسخه منتشر شده است. این اثر پیشتر با عنوان انسان کامل از نگاه امام خمینی و عارفان مسلمان از سوی موسسه بوستان کتاب قم انتشار یافت و با همین عنوان در سال 1383 در «جشنواره شیخ طوسی» اثر برگزیده شناخته شد و در سال 1386 در «جشنواره آثار برگزیده در حوزه امام خمینی و انقلاب اسلامی» حائز رتبه اول شد.

این اثر علاوه بر «سخنی با خواننده» به قلم مدیر پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، و مقدمه نویسنده که در آن به ضرورت و اهمیت بحث، پیشینه بحث و ویژگی‌ها و امتیازات این پژوهش می‌پردازد، مشتمل بر شش فصل به شرح ذیل است:

فصل اول: جلوه‌ای از سیمای انسان کامل

فصل دوم: ضرورت وجود انسان کامل درعالم

فصل سوم: جایگاه انسان کامل در نظام هستی

فصل چهارم: مقامات انسان کامل

فصل پنجم: راه دست یابی به مقام انسان کامل

فصل ششم: جستاری در مصادیق انسان کامل  

در پایان پس از جمع بندی و کتابنامه نمایه‌های آیات و روایات، اصطلاحات و اشخاص آورده شده‌اند.

 از عناوین فصول پیداست که سه فصل اول ناظر به عرفان نظری با محوریت هستی‌‌شناسی انسان کامل است و سه فصل بعدی ناظر به عرفان عملی و سیر و سلوکی است که تحقق و شکوفایی مقام انسان کامل در گروی آن است و در نتیجه آن، آثار کمالی مشتمل بر اوصاف و افعال مختلف در مصداق انسان کامل به ظهور می‌رسد.

ماهیت این کتاب در اصل آموزشی است و مخاطبان هدف آن طلاب و دانشجویانی هستند که در مراحل آغازین آشنایی با مباحث عرفان نظری هستند یا با این مباحث آشنایی اندکی دارند و نویسنده سعی دارد در سطح معلومات این نوع از مخاطبان به بازخوانی و شرح و تحلیل یکی از موضوعات مهم عرفان نظری یعنی «انسان کامل» و آن هم از منظر امام خمینی بپردازد. همچنین تأمل در فصول و بخش‌های مختلف ذیل هر فصل نشان می‌دهد که این اثر را باید از نوع پژوهش‌های توصیفی یا موضوع محور دانست که در آن نویسنده تلاش می‌کند، با نگاهی به آرای دیگر عارفان مسلمان، تصویری را که امام خمینی از انسان کامل ارائه می‌دهد وضوح بخشد و ابعاد مختلف نظری و عملی آن را در ساختاری منسجم بازخوانی، شرح و تبیین کند.

در خصوص این اثر به ذهن نگارنده این یادداشت ملاحظاتی به نظر می‌رسد که آن‌ها را در سه بخش ساختاری، روشی-محتوایی و صوری عرضه می‌دارد:

 

الف-ملاحظات ساختاری

در ملاحظات ساختاری شیوه تنظیم و ترتیب فصول و توجیه آن‌ها و همچنین انسجام مطالب و تناسب محتوای هر بخش با عنوان آن محل توجه است. البته لازم بود که در مقدمه توجیهی از ساختار فصول و ترتیب آن‌ها عرضه می‌شد و نویسنده توضیح می‌داد که چرا از میان مباحث متنوعی که درباره موضوع انسان کامل قابل طرح است دست به گزینش مباحثی زده است که در این اثر بدان‌ها پرداخته شده است. اما به نظر می‌رسد هر یک از فصول را می‌توان در واقع ناظر به مسئله‌ای دانست که درباره انسان کامل قابل طرح است و هر فصل پاسخی به این مسئله است. با این وصف درباره ساختار فصول می‌توان نکاتی را متذکر شد:

  1. گرچه فصول با توجه به عناوینشان به صورت منطقی تنظیم شدند (هر چند بهتر بود بخش‌هایی که در ذیل هر فصل بحث می‌شوند نیز از حیث ترتیبشان نظم منطقی پیدا می‌کردند)، اما به نظر می‌رسد نویسنده می‌توانست فصل اول و فصل سوم را در یکدیگر ادغام کند چون محتوای فصل اول همان جایگاه انسان کامل در هستی است و موضوعا تفاوت چندانی میان این فصول دیده نمی‌شود و چه بسا این امر مانع از تکرار برخی مباحث هم می‌شد.
  2. ازآنجایی که مهمترین بحث درباره انسان کامل ارتباط او با خداوند است نویسنده می‌توانست برخی از مباحث خود را (مانند جلوه کامل خق و آینه گیتی نما، بزرگترین آیت الهی، تمثل عینی اسم اعظم، آینه تمام نمای حق، محل مشیت الله) در فصل مجزایی با محوریت این موضوع تدوین کند.
  3. همچنین در فصل اول مشاهده می‌شود که گاهی عناوین بخش‌ها با مطالب و نقل قول‌هایی که در ذیل آن‌ها در توضیح آن عناوین می‌آید تناسب ندارند و همچنین وحدت موضوعی مطالب از میان می‌رود و نویسنده به مباحث متنوعی در ذیل عنوان واحدی می‌پردازد در صورتی که هر یک از آن مباحث را می‌توان در توضیح عناوین دیگر استفاده کرد، چنان‌که در ذیل عنوان «نگین انگشتر هستی» بخش وسیعی از توصیفی که از انسان کامل به دست داده می‌شود ناظر به این تمثیل نیست و از اوصاف دیگر انسان کامل ذکر می‌شود در صورتی که اگر بناست جایگاه انسان کامل با اشاره به این تمثیل تبیین شود بحث باید متمرکز بر آن باشد. علاوه بر این توصیفاتی که در این بخش آمده است با عناوین دیگر این فصل متناسب است و می‌توانست در ذیل آن‌ها قرار گیرد مثلا در این بخش از سه نکته‌ای که درباره انسان کامل گفته شد نکته اول یعنی مظهر کامل الهی بودن و آینه حق بودن با بخش دوم این فصل: «جلوه کامل حق و آئینه گیتی نما» تناسب بیشتری دارد و نکته دوم یعنی هدف نهایی ایجاد عالم با بخش چهارم این فصل: «عصاره و غایت خلقت» همخوانی دارد. در ضمن در ذیل نکته سوم نقل قولی از نسفی آمده است که محتوای آن بیش از آن‌که بر نقش انسان کامل در حفظ عالم هستی دلالت کند بر آئینه بودن قلب انسان کامل برای تجلیات الهی تأکید دارد. حتی نقل قولی هم که از امام خمینی در شرح سخن ابن عربی آمده است ناظر به مقام آئینگی انسان است. بنابراین مطالب این بخش با عنوان تناسب ندارند و به عبارت دیگر می‌توان گفت از وحدت موضوعی برخوردار نیستند.
  4. نکات فوق درباره بخش دوم این فصل یعنی «نقطه پرگار دایره وجود» هم صدق می‌کند و نقل قول‌ها موید این توصیف از جایگاه وجودی انسان کامل نیستند، مثلا از دو نقل قولی که از جیلی آورده شده است نقل قول او، چنان‌که خود نویسنده هم معتقد است، ناظر به مصداق انسان‌های کامل است. نقل قول از نسفی هم دلالت بر نقطه پرگار وجود بودن انسان کامل نمی‌کند بلکه سخن او بر این تأکید دارد که انسان کامل همیشه در عالم یکی است و همزمان چند انسان کامل وجود ندارد همانگونه که هر انسانی فقط یک قلب دارد و انسان کامل هم قلب عالم است. تمثیل انسان کامل به «قلب انسان» به معنای یکی بودن غیر از تمثیل او به «نقطه پرگار دایره وجود» بودن است که مراد از آن این است که محور تمام حرکات و فعالیت‌های موجودات انسان کامل است و او بر همه آن‌ها احاطه و اشراف دارد یا او عامل وحدت بخش و حافظ همه امور است؛ اما نویسنده این دو را به یک معنا تلقی کرده است.
  5. در انتهای ص 39 هم مطلبی متفاوت از عنوان مورد نظر بخش چهار: «عصاره و غایت خلقت» می‌آید، چه آن‌که در این قسمت از تصرف انسان کامل در عالم سخن می‌رود و این امر غیر از غایت بودن انسان کامل است.
  6. با توجه به این‌که نویسنده یکی از ضرورت‌های بحث درباره انسان کامل را جنبه الگویی و هدایتی آن برای سایر انسان‌ها دانسته است مسئله مهمی که در این باره مطرح است، و در این اثر بدان پرداخته نشده است، نسبت انسان‌های دیگر با انسان کامل است و این‌که چرا و چگونه انسان‌های دیگر برای هدایت در مسیر رشد و کمال و سعادت به انسان کامل نیازمندند؟ بر اساس مبانی انسان شناختی عرفانی هر انسانی مظهر یک یا چند اسم الهی است و کمال و سعادت او در گروی فعلیت آثار و احکام آن‌ها و همچنین رابطه اعتدالی و دیالکتیکی با اسماء مقابل آن‌هاست که نسبت به یکدیگر رابطه ظهور و بطون دارند اما انسان‌‌ها به علت محدودیت‌های معرفتی قادر به شناخت ظرفیت‌های وجودی و الهی خود نیستند یا ممکن است از این ظرفیت‌ها به صورت ناقص و حتی در مسیر نادرستی استفاده کنند و در نتیجه به ضلالت و شقاوتشان منتهی شود، لذا آن‌ها در آئینه وجود انسان کامل و تحت ارشاد و نظارت او می‌توانند مقام خاص مظهریت خود را بشناسند و به اقتضاء آن سلوک کنند چه آن‌که انسان کامل هم جامع اسماء و صفات الهی است و دیگر موجودات عالم از جمله انسان‌ها در واقع مظهر اوصاف او هستند و هم بنابر اصل «حکم عدل» همه آثار و احکام اسماء متقابل در او به اعتدال و کمال به فعلیت رسیده است و انسان‌‌ها با پیروی از او می‌آموزند که چگونه باید حق اسماء متقابلی که در آن‌ها به ظهور رسیده است ادا کنند.
  7. در فصل سوم دو بخش پنجم و ششم یعنی «همسانی با قرآن کریم» و «فضیلت بر فرشتگان» هم عرض با سایر مباحث این فصل یعنی «جایگاه انسان کامل در هستی» نیستند چون آن‌ها از لوازم این جایگاه یا مقامات انسان کامل هستند و به نظر نباید در این فصل بدان‌ها پرداخت و جای صحیح این بحث فصل چهارم یعنی «مقامات انسان کامل» است و نهایتا اگر هم قرار است در فصل سوم به آن‌ها اشاره شود در انتهای فصل و به عنوان لوازم جایگاه انسان کامل در هستی باید از آن‌ها سخن گفت. همچنین بخش سوم فصل سوم یعنی «خلافت الهی» با بخش دوم فصل چهارم یعنی «تجلی گاه ولایت الهی» معلوم نیست چرا از یکدیگر تفکیک شده‌اند چون هر دو هم به مقام انسان کامل و هم جایگاه او در هستی اشاره دارند و در حقیقت یکی هستند و در ذیل هم باید بحث شوند. در ضمن با توجه به این‌که نبوت و امامت از شئون و مظاهر ولایت هستند بحث از آن‌ها منطقا باید پس از ولایت مطرح شوند از اینرو بهتر بود نویسنده چنین رویه‌ای را در پیش می‌گرفت نه این‌که در بخش دوم از ولایت الهی سخن گوید و در بخش‌های ششم و هفتم از نبوت و امامت. بخش پنجم یعنی مقام عصمت مطلقه نیز به عنوان یکی از شئون مقام نبوت و امامت شایسته بود پس از آن‌ها مطرح می‌شد.

 

 ب-ملاحظات روشی-محتوایی

ملاحظات روشی-محتوایی ناظر به جنبه‌های تحلیلی اثر در مقام شرح، تبیین و توجیه مباحث و همچنین انسجام و تناسب مطالب هستند. مهمترین مسئله‌ای که از این حیث در این کتاب می‌توان گفت این است که علی رغم ادعای نویسنده مبنی بر بازخوانی و شرح و تحلیل آراء امام خمینی و عارفان دیگر درباره انسان کامل آنچه شاهد آن هستیم گردآوری مجموعه‌ای از آراء و اقوالی است که در خود آثار عرفانی آمده است و کمتر مشاهده می‌شود نویسنده در شرح مباحث یا تبیین و توجیه چگونگی ارتباط میان آن‌ها شخصا اهتمام ورزیده باشد، به ویژه آن‌که وی از نقل قول‌‌های مستقیم و طولانی فراوانی استفاده کرده است، تا حدی که می‌توان گفت بیش از یک سوم و شاید حتی نیمی از کتاب مشتمل بر آن‌هاست که می‌تواند به نوعی ضعف یک اثر پژوهشی تلقی شود و اصالت کار را زیر سوال برد، بگونه‌ای که احساس می‌شد در کتاب با مجموعه‌ای از نقل قول‌هایی مواجه هستیم که در میان آن‌ها گاهی نویسنده یکی دو سطر هم از خود مطلبی می‌نویسند، در صورتی که در موارد بسیاری می‌توانست از آن‌ها به زبان خود و به صورت غیر مستقیم استفاده کند و فقط در موارد لازم که در هر اثر پژوهشی متعارف است به نقل قول‌‌های مستقیم بسنده می‌کرد. به ویژه برای مقصود نویسنده تمام اقوال نقل شده نیاز نیست و بخشی از آن‌ها زائد است. علاوه بر این حتی گاهی نویسنده در خصوص مطالب یا اقوال مبهم و غامض توضیحات لازم برای رفع ابهام یا غموض آن‌ها عرضه نمی‌دارد یا گاهی مفاهیم مختلفی به کار رفته است که باید ارتباطشان با یکدیگر مشخص شود اما چنین کاری صورت نمی‌گیرد. ضرورت این امر از این حیث است که این اثر ماهیت آموزشی دارد و مخاطبان آن طلاب و دانشجویانی هستند که می‌خواهند با تعالیم عرفانی آشنا شوند و خود نویسنده هم ماهیت کار خود را بازخوانی و شرح این تعالیم برای چنین مخاطبانی معرفی کرده است، از اینرو توضیح برخی مباحث یا برخی مفاهیم و بیان ارتباطشان با یکدیگر برای این دسته از مخاطبان لازم است هر چند این توضیحات برای متخصصان و صاحب نظران این حوزه ممکن است نیازی نباشد اما با فرض بر این‌که مخاطب این کتاب با مباحث عرفان نظری ناآشنا یا کمتر آشنا هستند آراء و اقوالی که در این اثر آمده و ممکن است برای آن‌ها ابهامات و دشواری‌هایی در فهم ایجاد کند، نیاز به تحلیلی قابل فهم و روشن برای این دسته از مخاطبان دارد. برای نمونه بر برخی از موارد اشاره می‌شود:

  1. در بخش چهارم فصل اول ص38-40، سه مفهوم «عصاره خلقت»، «غایت خلقت» و «ام الکتاب» در توصیف انسان کامل ذکر شده است اما این مفاهیم و ارتباطشان بدون توضیح لازم رها می‌شوند. نمونه دیگر نقل قولی از امام خمینی در ص 59 است که ایشان وحی و انزال کتب آسمانی و ارسال پیامبران را به عنوان جزئی از نظام اتم وجود تابعی از نظام اجمل ربانی یاد کرده است اما نویسنده صرفا به این قول بسنده می‌کند که این سخن امام نشاندهنده نگاه فلسفی ایشان درباره ضرورت وجود انسان کامل است اما هیچ توضیحی داده نمی‌شود که اولا چرا این نگاه فلسفی است و ثانیا چگونه وحی و رسالت پیامبران تابعی از نظام ربانی است؟ قطعا این سخنان برای مخاطب ناآشنا با این مباحث مبهم است.
  2. نویسنده در بحث ضرورت انسان کامل در عرفان صرفا به نقل آراء و اقوال عارفان بسنده می‌کند و توضیحات بیشتری در تبیین یا توجیه آن‌ها عرضه نمی‌دارد یا هیچگونه رویکرد انتقادی نداشته یا مسائلی که حتی گاهی در برخی کتب عرفانی هم آمده است، طرح نمی‌کند مثلا این‌که اگر خداوند می‌خواهد خود را در مظهری که جامع وحدت و کثرت یا جمع و تفصیل یا حقایق الهی و حقایق کونی یا حقایق وجوبی و حقایق امکانی است مشاهده کند یا اسم اعظم باید با مقام جمعی خود در مظهری ظهور کند چرا کل هستی مصداق این مظهر نباشد یا اگر باید واسطه‌ای میان حق و خلق و برای نزول فیض از حق به خلق وجود داشته باشد چرا مصداق آن انسان کامل است نه حقیقتی دیگر؟ یا چرا باید نام این مظهر جامع یا واسطه میان حق و خلق انسان باشد؟ این مسائل مطرح شده‌اند و اهل عرفان هم سعی کرده‌اند به آن‌ها پاسخ دهند که از مهترین این منابع تمهید القواعد ابن ترکه اصفهانی است که مفصل هم به اشکالات مطرح در این خصوص و هم به پاسخ‌های آن پرداخته است. در این اثر آموزشی که قطعا ابهاماتی برای مخاطبان خودش دارد باید به این مسائل اشاره شود. هر چند در ص 67 به صورت گذرا به این مسئله توجه شده است اما توضیح کاملی نیست و آنچه نویسنده به عنوان دلیل آورده یعنی «مقام احدیت جمعی همه مظاهر بودن انسان کامل» خود مدعایی است که باید توجیه شود.
  3. در بخش اول از فصل سوم که به موضوع مقام انسان کامل در مشیت الهی می‌پردازد پس از ذکر اقوال امام درباره مشیت الاهی و نقش آن در هستی و نسبت آن با انسان کامل به جای آن‌که خود نویسنده از آراء امام تحلیلی ارائه دهد صرفا می‌گوید: «آنچه به سخنان امام خمینی برجستگی خاصی می‌دهد اولا، تبیین مشیت الاهی بر اساس دیدگاه عرفانی آن بزرگ مرد الاهی است، ثانیا، تشریح هم افقی حقیقت انسان کامل (حقیقت محمدی و عَلَوی) با مشیّت الاهی است...» (ص 80). در صورتی که آنچه لازم است ایضاح مفهومی مشیت الاهی یا مشیت مطلقه یا مشیت فعلیه است و این‌که مراد امام از این‌که این مشیت همان فعل خداست یا همان اسم اعظم است چیست؟ از چه حیثی انسان کامل هم افق با مشیت الاهی است و حتی خود او تعین مشیت الاهی و حتی خود آن است؟ مراد از آفرینش مشیت از سوی خدا چیست؟ احتمالا این سوالات و سوالات دیگر برای مخاطبان پیش می‌آید و رسالت نویسنده در حقیقت پاسخ به آن‌هاست.
  4. در ص 82 آمده است که امام قلب انسان کامل را اوسع از وجود منبسط دانسته است و نویسنده در عین این‌که می‌گوید در این مطلب نکته‌های بسیاری نهفته است به جای بیان این نکته‌ها می‌گوید باید در جای دیگر از آن‌ها بحث شود؛ اما اتفاقا در همین جاست که باید به تبیین این مطالب بپردازد و رسالت او هم این است نه این‌که وعده آن را در زمانی نامعلوم و اثر نانوشته دهد.
  5. در ص 83 به مقام جامعیت انسان کامل برای اسماء الهی اشاره می‌شود و این‌که انسان کامل جلوه گاه همه اسماء و از این حیث حق نماست. اما در ادامه از این بحث می‌شود که رحمت رحمانیه خداوند همچنان که شامل حال همه انسان‌‌ها می‌شود و آن‌ها به رحمت واسعه الاهی امیدوارند، این صفت برای انسان کامل نیز وجود دارد و او نیز رحمت برای جهانیان است. لازم بود ارتباط منطقی میان این دو بحث که ناظر به همان بحث جامعیت انسان کامل است بیشتر تبیین شود تا خواننده دچار ابهام نشود و این سوال برایش پیش نیاید که چرا نویسنده از بحث اول بدون مقدمه و هیچ توضیح لازم به مطلب دوم سوق پیدا کرده است.
  6. در ص 94 در نقل قول بلندی از آقا محمدرضا قمشه‌ای تقسیم خلافت به ظاهری و باطنی نفی شده است اما در ادامه در نقل قولی از امام خمینی، ایشان تقسیم خلافت به خلافت معنوی و خلافت ظاهری را می‌پذیرد، در عین این‌که هر دو عارف بزرگوار مبانی عرفانی و شیعی واحدی دارند این اختلاف نظر چگونه توجیه می‌شود؟ در اینجا نیاز بود نویسنده توضیح روشنی ارائه کند تا مبنای این اختلاف دیدگاه مشخص شود اما چنین توضیحی داده نمی‌شود.
  7. در ص 124 آنجا که از تفاوت دیدگاه امام با فناری درباره وجوب وجود و ازلیت و احاطه وجودی سخن می‌رود در اینجا فقط اشاره می‌شود که فناری این کمالات را مختص حضرت حق دانسته و برای انسان کامل قائل نیست ولی امام قائل است. اما نویسنده باید توضیح دهد که بر اساس مبانی عرفانی امام چگونه چنین کمالاتی را می‌توان برای انسان کامل نیز قائل بود.
  8. در ص 125 نویسنده می‌گوید امام در جایی گفته است که اسم مستأثر مظهر و ظهور ندارد و در جایی دیگر خلاف این سخن را گفته است اما این اختلاف را توجیه نمی‌کند و از آن می‌گذرد.
  9. نویسنده گاهی برای شرح و تحلیل سخن امام به جای آن‌که خود اهتمام ورزد از سخنان سایر اهل نظر استفاده می‌کند مثلا در فصل پنجم درباره راه دست یابی به مقام انسان کامل که صرفا مجموعه‌ای از نقل قول‌هاست، در ص 162 پس از نقل رأی امام درباره اسفار اربعه از مصباح الهدایه به منظور شرح سخن امام تحلیل سید جلال الدین آشتیانی در شرح مقدمه قیصری را آن هم به صورت نقل قول مستقیم و طولانی می‌آورد.

 

در نهایت با توجه به روشی که نویسنده در این اثر در پیش گرفته است ارزیابی علمی چندانی از آن نمی‌توان انجام داد، به این معنا که ارزیابی وقتی ممکن است که نویسنده دعاوی‌ای داشته باشد یا شرح و تحلیل یا بازخوانی مستقلی بر اساس فهم خود ارائه کرده باشد اما این کتاب فاقد این نکات است.

ج-ملاحظات صوری

 در ملاحظات صوری توجه اصلی در خصوص شیوه نقل اقوال است اما به مواردی از اغلاط تایپی و همچنین اشتباهاتی که در ارجاع به منابع صورت گرفته است نیز اشاره می‌شود.

 

  1. نقل قول‌ها

 در این اثر بارها شاهد نقل قول‌های مستقیم هستیم که نویسنده به ذوق خود جملات را جابجا یا در آن‌ها دخل و تصرف می‌کند یا کلمات را مطابق با منبع اصلی نقل نمی‌کند و آن‌ها را تغییر می‌دهد یا گاهی در متن نقل شده عباراتی حذف می‌شوند اما بخش‌های محذوف با نقطه چین مشخص نمی‌شوند. در صورتی که بنا بر اصل رعایت امانت در نقل قول قطعات منقول باید به همان شکلی نقل شوند که در منبع اصلی آمده‌اند و عبارات منقول مطابق با آن منبع باشند ولو آن‌که در منبع اصلی کلماتی به غلط درج شده باشند یا به نظر افتادگی صورت گرفته باشد که نویسنده می‌تواند در پانوشت کلمه صحیح را متذکر شود یا درون دو کروشه کلمه یا عبارتی را اضافه کند گاهی هم ابتدای نقل قول دقیقا معلوم نیست از کدام بخش منبع استفاده شده است و با ارجاع به منبع اصلی نمی‌توان به آسانی به آن دست یافت. به عنوان نمونه می‌توان به این موارد اشاره کرد که در هر مورد یک یا دو تا از اشکالات فوق دیده می‌شود: نقل قول سخن امام در ص 26؛ نقل قول سخن ابن عربی در ص 27؛ نقل قول سخن جامی در ص 36؛

 همچنین گاهی نقل قول‌های مستقیمی وجود دارد که از نوشته نویسنده متمایز نشده‌اند هر چند برخی با دو نقطه مشخص شده اند، اما این نقل قول‌ها باید در داخل گیومه قرار گیرند یا با فاصله گذاری‌هایی یا با فونتی متفاوت به صورت قطعه‌ای جدا از عبارات خود نویسنده مشخص شوند، چنان‌که نویسنده در موارد دیگر این روش را در اتخاذ کرده است و از اینرو باید وحدت رویه حاکم باشد. البته منبع همه آن‌ها ذکر شده است (و از این حیث انتحالی صورت نگرفته است) و همچنین گاهی تغییرات جزئی در آن‌ها دیده می‌شود؛ به عنوان مثال به برخی نقل قول‌ها اشاره می‌شود: ص 61 از شرح مقدمه قیصری سید جلال الدین آشتیانی ؛ صص 61-62 از تحریر تمهید القواعد آیت الله جوادی آملی که عبارت «وحدت در کثرت» هم در آن به اشتباه نقل شده است و صحیح آن «وحدت و کثرت» است؛ ص 62 از نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص جامی؛ ص 63-64 از نقدالنصوص و همچنین اصطلاحات الصوفیه کاشانی؛ صص 66-68 که اهم مطالب نقل قول از نقدالنصوص است ولی مشخص نشده اند؛ ص 68 از شرح اصول کافی صدرالمتألهین؛ ص 69-70 از نقدالنصوص؛ ص 76 از نقد النصوص؛ ص 78 از شرح دعای سحر امام خمینی؛ ص 93 از الانسان الکامل عبدالکریم جیلی؛ ص 96 از مصباح الهدایه امام خمینی؛ ص 98 از تعلیقه علی فوائد الرضویه امام خمینی؛ ص 99 از شرح مقدمه قیصری سید جلال الدین آشتیانی؛ ص 102-103 از (مقدمه) شرح فصوص الحکم قیصری؛ صص 105 و 106 از شرح مقدمه قیصری؛ ص 111 از روضه المتقین علامه مجلسی؛ ص 114-117 نقل قولی طولانی از مصباح الهدایه امام خمینی؛ ص 122 از نقدالنصوص؛ صص 128-129 از شرح مقدمه قیصری؛ صص 129-130 از مصباح الهدایه و تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس امام خمینی؛ ص 130-131 از مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز لاهیجی که در این نقل قول اشتباهی هم صورت گرفته است و آن این است که در متن اصلی آمده است که انسان کامل خود را عدم محض می‌داند و می‌بیند و نویسنده آورده است که او غیر را عدم محض می‌داند؛ ص 132 از رساله الولایه محمدرضا قمشه ای؛ ص 134 از هزار و یک نکته حسن زاده آملی؛ صص 153-156 از نصوص الحکم بر فصوص الحکم حسن زاده آملی؛ صص 157-161 از مقاله‌ای در مقامات اربعه رفیعی قزوینی؛ صص 162-163 از شرح مقدمه قیصری؛ صص 181-182 از ممد الهمم فی شرح فصوص الحکم حسن زاده آملی؛  

  1. ارجاعات

-نویسنده عنوان کتاب شرح چهل حدیث امام خمینی را به اشتباه چهل حدیث درج کرده است که به نظر سهوی بوده و لازم است در چاپ‌‌های بعدی اصلاح شود.

-همچنین در جایی به کتاب عبدالرزاق کاشانی با عنوان کشف الوجود الغرّ لمعانی نظم الدّرر ارجاع داده و در فهرست منابع هم همین عنوان را آورده است که به نظر عنوان نسخه‌ای با چاپ سنگی آن است اما در تصحیح احمد فرید المزیدی از آن که توسط دارالکتب العلمیه در سال 1426ق منتشر شد، نام صحیح آن کشف الوجوه الغرّ لمعانی نظم الدر است.

-در شیوه ارجاع دهی باید وحدت رویه وجود داشته باشد نویسنده با آن‌که در اغلب موارد در ارجاعات خود نام نویسنده و سپس نام کتاب و شماره جلد و صفحه را ذکر می‌کند گاهی نام نویسنده را نمی‌آورد.

-در ص 27 نقل قولی طولانی از ابن عربی به نقل از شرح فصوص قیصری آمده است که بهتر بود نویسنده محترم آن را به خود فصوص الحکم ابن عربی ارجاع می‌داد. 

-در ص 65 نقل قولی از امام به ص 634 شرح چهل حدیث ارجاع داده شده است که ارجاع صحیح     صص 634-636 است.

-در ص 68 در ارجاع به نقد النصوص جامی ص 60 آمده است اما ارجاع صحیح صص 60-62 است.

-در ص 70 در ارجاع به نقد النصوص ص 90 آمده است اما ارجاع صحیح صص 90-91 است.

-در ص 78 نقل قولی از شرح دعای سحر امام خمینی آمده است که شماره صفحه ذکر نشده است.

-در ص 96 در ارجاع به مصباح الهدایه امام خمینی ص 76 آمده است اما ارجاع صحیح صص 75-76 است.

-در ص 101 در ارجاع به شرح حدیث جنود عقل و جهل ص 36-37 آمده است که ص 58 صحیح است.

-در ص 122 در ارجاع به سر الصلوۀ ص 2 آمده است که ص 4 صحیح است.

-در صص 169-170 اشعاری از پندنامه و بی سرنامه منسوب به عطار نیشابوری نقل شده است که از نظر عطارپژو‌هان انتساب آن به عطار محل اشکال بوده و حتی رد شده است.

-در صص 181-182 صفحات ارجاع به ممدالهمم فی شرح فصوص الحکم ناقص است و باید تصحیح شوند

 

  1. اغلاط تایپی

-تاریخ وفات عبدالکریم جیلی (ص 16) سال 850 ذکر شده است در صورتی که سال وفات او به روایت‌‌های مختلف سال‌های 805، 826 و 832 آمده است و ظاهرا محتمل‌تر از همه سال 826 باشد.

-در ص 16 در انتهای پاراگراف دوم آمده است «خود وی درباره در این باره گفته است» که کلمه «درباره» زائد است

-در ص 33 در متن نقل قولی از امام آمده است «ظهر الوجود ببسم الله الرحمن الرحیم» در صورتی که بر اساس متن اصلی عبارت صحیح «ظهر الوجود بسم الله الرحمن الرحیم» است و بالتبع ترجمه‌ای هم که در پانوشت آمده است صحیح نمی‌باشد.

-در ص 45 در متن نقل قول به جای «عوالم» به اشتباه «عوامل» درج شده است.