مقدمه
کتاب حاضر کوشیده است از منظرعرفانی و به روش تطبیقی آراء امام خمینی (س) و علامه طباطبایی (ره) در باب انسان را مورد توصیف، مقایسه، نقد و بررسی قرار دهد. اما نویسنده بیش از هر چیز دیگری دغدغه بیان جایگاه و اهمیت انسان کامل را داشته است و اشکال اینجاست که این هدف با عنوان و هدف اصلی کتاب سازگار نیست. در این یادداشت از نظر صوری و محتوایی کتاب حاضر مورد نقد و بررسی قرار گرفته و پیشنهادهایی برای افزایش کیفیت صوری و محتوایی آن ارائهگردیده است.
الف- تحلیل و ارزیابی صوری
کتاب با سخن ناشر و مقدمه مولف شروع و در چهار فصل تنظیم شده است.
فصل اول: کلیات و مفاهیم
فصل دوم: امام خمینی و انسانشناسی
فصل سوم: علامه و انسانشناسی عرفانی
فصل چهارم: مقایسه و تحلیل نظرات امام خمینی و علامه طباطبائی
فصل اول متشکل از دو گفتار کلیات و مفاهیم است.
فصل دوم شامل یک مقدمه و شش گفتار و یک جمع بندی است که در گفتار اول حقیقت و ماهیت انسان، گفتار دوم جایگاه انسان، گفتار سوم ساحتهای وجودی انسان، گفتار چهارم وحدت نفس و تعدد قوای انسان، گفتار پنجم کمال انسان، گفتار ششم انسان کامل و در آخر با یک جمع بندی به پایان میرسد.
فصل سوم دارای یک مقدمه و شش گفتار و یک جمع بندی است. در گفتار اول حقیقت و ماهیت انسان، گفتار دوم جایگاه انسان، گفتار سوم ساحتهای وجودی انسان، گفتار چهارم اغراض در افعال الهی، گفتار پنجم کمال انسان، گفتار ششم انسان کامل و در پایان جمع بندی نهایی است.
فصل چهارم کتاب حاضر به مقایسه و تحلیل نظرات امام خمینی و علامه طباطبائی در دو گفتار و یک نتیجه کلی بسنده کرده است که در گفتار اول وجوه اشتراک و در گفتار دوم وجوه افتراق به همراه علل افتراق بررسی شده و در انتها با عنوان نوآوری و نتیجه و کتابنامه، کتاب را به پایان برده است. در کتابنامه از 178 منبع نام برده شده که با نام کتاب و به ترتیب حروف الفبا تنظیم شده است.
شاید اولین نکتهای که در ذهن خواننده متبادر گردد عدم وحدت رویه در نامگذاری فصول است. مثلاً فصل دوم امام خمینی و انسانشناسی عرفانی است و فصل سوم علامه و انسانشناسی عرفانی است. خمینی نام است و علامه لقب. و مهمتر اینکه تقسیم بندی و عناوین اصلی فصول دو و سه که کار تطبیق باید بر روی آنها انجام شود به درستی مثل یکدیگر نامگذاری شدهاند ولی بسیاری از زیرمجموعههای آن فصول که در اینجا گفتار نامگذاری شدهاند به یک مبحث نپرداختهاند و این مانع از انجام درست و دقیق رسالت فصل چهارم یعنی تطبیق بین آراء این دو شخصیت شده است.
از اشکالات اصلی کتاب، سبک نگارش آن است. کتاب حاضر رساله یا پایاننامه ایست که در همان قالب و تقریباً بدون هیچ دخل و تصرفی چاپ شده است. نحوه چینش فصول و شمارهگذاریها موید این ادعاست. برخی عبارات برای یک رساله و یا پایاننامه ضروری است ولی در یک کتاب ممکن است به صورت عبارتپردازهایی بیدلیل فهم شوند. مثلاً حجم قسمت واژهشناسی صرفنظر از آشفتگی محتواییاش برای این کتاب مناسب نیست. به چند نمونه دیگر از این گونه عبارات غیرضروری و تقریبا آشفته اشاره میکنیم: در صفحه 21 «منبع موضوع و مسائل عرفان» موضوع عرفان را ذات ربوبی و محمولات آن را اسماء و صفات الهی معرفی کرده است و در ادامه به نقل قولی از امام خمینی مستند کرده «که موضوع فلسفه، مطلق وجود است از حق تعالی تا آخرین مراتب وجود و موضوع علم عرفان و عرفان علمیوجود مطلق است یا بگو حق تعالی است...» و یا در پاراگراف دوم از ص23 به توقیفی بودن اسماء معتقد است. در تعریف و چیستی حقیقت مطلقه و شناخت برخی از تعابیر به عبارت صوفی و بار منفی آن توجه میکند( صفحه 23 پاراگراف آخر) در حالیکه در قسمت واژهشناسی به آن پرداخته شده بود. در واقع چاپ کتاب با همان ساختار رساله یا پایان نامه از ارزش کتاب کاسته است.
همچنین توجه به این نکته ضروری است که مقدمه هر اثری با زبان و قلم نویسنده آن اثر نوشته میشود و چنانچه نیاز به ارجاعی داشته باشد باید به صورت درون متنی و نه پاورقی نوشته شود؛ در مقدمه کتاب حاضر رعایت نشده است.
از مشخصههای یک کار تحقیقی و تالیفی خوب وجود عنوانی دقیق، جامع و مانع است که در عنوان این کتاب رعایت شده و نقطه قوت آن به شمار میرود زیرا در آن از دو شخصیت محوری (امام خمینی و علامه طباطبائی) نام برده شده و محدوده کار را همان ابتدا با عبارت انسانشناسی عرفانی معین کرده است، اما تکرار مباحث کلی و بیربط، عدم انسجام منطقی و در واقع طرح و بسط مباحث حاشیهای به محتوای اصلی، جامعیت و مانعیت عنوان این کتاب آسیب زده است.
گفتنی است که این تطبیق دشواریهای خاص خود را نیز داشته زیرا رویکرد و تمایل امام به عرفان و به تبعیت از ابنعربی و ملاصدرا است و تمایل علامه طباطبائی، فلسفی است. مولف با اینکه در فصل اول در ذیل تبیین مساله، امام خمینی را تحت تاثیر ابنعربی معرفی میکند و معتقد است که اصطلاحات وی را امام در آثار خود به کار برده است و علامه را تحت چنین تاثیری نمیداند ولی به طور کلی در خصوص مبنای انسانشناسی دو شخصیت سوال و تردید دارد.
کتاب حاضر بیشترین تلاش و تمرکزش بر گردآوری و مرور اندیشههای امام خمینی و علامه طباطبائی است ولی در این گردآوری گاهی عبارات به دلیل بهم ریختگی، ترجمه و یا شرح داده نشدهاند مانند صفحات35،39،49،146،147،149،156 و یا فراوانی اصطلاحات و احادیث موجب تحیر خواننده شده است. مانند صفحات66،114،125،174،216.
در مجموع این اثر از نظر رعایت قواعد ویرایشی و نگارشی کیفیت قابل قبولی دارد. اگر چه نیاز به بازبینی مجدد دارد. مانند صفحات9،15،17،246،247،،289و 294. و از لحاظ حروف نگاری، صفحهآرائی، صحافی، طرح جلد میتواند در چاپهای بعدی بهتر شود. گفتنی است که این کتاب به دلایل از پیش گفته شده در حال حاضر نمیتواند به عنوان منبع و کتاب آموزشی دانشگاهی لحاظ گردد در حالیکه به علت استفاده از اصطلاحات تخصصی در مجموعه کتابهای عمومینیز نباید قرار بگیرد. در واقع این کتاب به دلیل وجود اصطلاحات و عباراتی بدون شرح آن را از دسترس عموم خارج میکند و به دلیل نداشتن نظم منطقی و خروج بحث از عنوان اصلی نیز موجب ملال خواننده متخصص میگردد. لذا پیشنهاد میشود کتاب توسط نویسنده محترم اصلاح و مجددا چاپ شود. در آن صورت دانشجویان دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشتههای عرفان اسلامی، فلسفه، الهیات و حتی دانشجویان رشته انسانشناسی میتوانند از آن بهره ببرند.
ب- تحلیل و ارزیابی محتوایی
این کتاب همانگونه که پیشتر گفته شد قصد دارد انسان را از دریچه نگاه امام خمینی و علامه طباطبایی تعریف و توصیف کند البته با این پیش فرض که رویکرد هر دو عرفانی (عرفان اسلامی) است. یکی از ویژگیهای این تطبیق که کار را بر نویسنده محترم دشوار ساخته، این است که ابتنای انسانشناسی امام بر هستیشناسی و انسانشناسی ابن عربی است حال آنکه هندسه فکری علامه بر مبنای نظام سلوکی خاصی است. (صفحه 295)
در واقع یکی از اهداف و توصیههای اصلی کتاب این است که بنابر بر آموزههای عرفان اسلامیانسان باید بداند که دارای جایگاه رفیعی است و او باید حقیقت و گوهر وجود خود را بشناسد. نکتهای که در بیشتر مباحث کتاب با آن مواجه هستیم خلط بین جایگاه انسان کامل و انسانشناسی عرفانی است اگر چه این دو مفهوم به یکدیگر گره میخورند اما تا جایی که ممکن است باید این تفکیک صورت پذیرد که این کتاب توفیق چندانی در این تفکیک نداشته است. مثلا ًولایت و تصرف ولایی از ویژگیهای انسان کامل است ولی نویسنده بهجای شناخت انسان، به مقام ولایت او که از ویژگی انسان کامل است تاکید دارد و از این زاویه اصرار به انسانشناسی دارد.
مولف محترم در بعضی از بخشها از دقت علمیدور شده است. به طور مثال مقدمه خود را با آیه 105 سوره مائده شروع کرده است. فحوای آیه اشاره به خودآگاهی و توجه و تمرکز بر خود دارد در حالیکه موضوع کتاب انسانشناسی است و پرمسلم است که بین انسانشناسی و خودآگاهی تفاوتهایی وجود دارد. در واقع مولف برای بیان مسئله خود از آیات و روایاتی استفاده کرده است که به روشنی بیانگر بیان مسئله نیستند و به ناچار سعی کرده است با توضیحات خود و دخل و تصرفهایی در ترجمه به تعریف انسانشناسی بپردازد و از جایگاه مسئله خود پردهبرداری کند. مانند آیه 6 سوره تحریم و الکافی ج2، ص352. این آیات و روایات به سیر و سلوک و تربیت انسان اشاره دارد که البته انسانشناسی مقدم بر تربیت است.
نویسنده محترم به ظاهر مبنای انسانشناسی عرفانی امام خمینی را ابن عربی میداند اما مجدد سوال میکند انسانشناسی عرفانی در اندیشه این دو عارف از چه مبنایی برخوردار است. (صفحه 4).
این کتاب از توضیحات و اطاله کلام رنج میبرد. به طور نمونه در بخش ضرورت پرداختن به مسئله در جستجوی مبانی انسانشناسی امام خمینی و علامه طباطبایی است که پس از اطاله کلام اعلام میکند که مسیر واحد را سیرنکردهاند. (صفحه 7).
همچنین در قسمت ضرورت که به صورت طولانی به آن پرداخته شده است به جایگاه و ضرورت تبیین این جایگاه میپردازد (صفحه 5) و سپس معرفت نفس را سودمندترین معارف میداند و ادامه میدهد که شناخت در سه چیز است مبداشناسی، معادشناسی و موقعیتشناسی که منظور از موقعیتشناسی احتمالاً همان جهانشناسی است و مولف ذکر نمیکند که چرا معرفت نفس را در گرو این سه چیز میداند.
در گفتار دوم این کتاب با عنوان مفاهیم، قاعدتاً خواننده انتظار دارد نویسنده به واژهشناسی و مفهومشناسی بپردازد. اما نویسنده محترم هدف خود را در این قسمت معرفی انسان در عرفان اسلامیقرار داده است و دائماً از اصطلاحات، بدون توضیح و تبیین آنها استفاده کرده است. به عبارتی بیشتر به گردآوری مطالب از سایر کتب در این خصوص میپردازد و خواننده را به پاورقی ارجاع میدهد. (صفحه11) در حقیقت بیش از آنکه درباره ماهیت و چیستی انسان بگوید به وسیله اصطلاحات و الفاظ به تعریف و توصیف جایگاه و شان انسان پرداخته. مثل پاراگراف دوم صفحه13 و یا صفحه 19 پاراگراف دوم. به طور کلی به صورت خطابههای شعارگونه انسان و جایگاه او را بیان مینماید. در واقع اشکال این است که تو گویی هدف نویسنده توصیف انسان کامل و تاکید بر اهمیت و جایگاه اوست. و از عنوان شفاف انسانشناسی خود خارج و بیشتر به اهمیت و شان و جایگاه انسان کامل پرداخته است.
همچنین در واژهشناسی عرفان صفحات 21- 20 نیز شاهد حجمیاز اطلاعات بدون دستهبندی مرتب و منطقی هستیم و در حالیکه خواننده هنوز به درستی توجیه نشده وارد تقریرات فلسفه امام میشود صفحه 14 در واقع این ارجاع به صورت شتابزده صورت گرفته و تعریف امام از انسان در این قسمت به نظم منطقی کار آسیب زده است.
نویسنده محترم عنوان انسان در قرآن را به صورت مبحثی مستقل آورده است، گفتنی است که در این بخش نیز دسته بندی مشخصی در بیان آیات وجود ندارد و آیات در کنار یکدیگر چیده شدهاند. مثلاً صفحه16 در این بخش انسان بنابر نگاه قرآنی دارای دو بعد مادی و معنوی معرفی شده و این تعریف از انسان همان تعریف انسان در عرفان اسلامیاست. در بین نوشتههای نویسنده محترم مثلا در صفحه 7 او عرفان را مطابق با قرآن و سنت میداند. در واقع خودش به طور ضمنی راه را بر این تخصیصها بسته است. بهتر بود یا این عنوان به طور مجزا آورده نمیشد و یا در این قسمت، مباحث دقیقتر و جزییتر و به عبارتی تخصصیتر توضیح داده میشد. تا خواننده علاوه بر شباهتها به تفاوتهای جزیی این دو نگاه نیز آگاهی مییافت.
درصفحه 169 عنوان «اغراض در افعال الهی» در ذیل گفتار دوم از فصل سوم، هیچ توجیهی نسبت به عنوان کتاب ندارد و به نظر میرسد انسانشناسی را پلی برای طرح اهداف خلقت الهی دانسته است. گاهی عدم رعایت تقدم و تاخر موضوعی مانع فهم دقیقتر مطالب شده مثلاً در فصل دوم نویسنده قصد دارد حقیقت و ماهیت انسان را از دیدگاه امام خمینی مطرح کند. مطلب را اینگونه توضیح میدهد: «انسان ناتوان در شناخت انسان است، انسان حیوان بالفعل و انسان بالقوه است» و آن را مستند به مطلبی در تقریرات فلسفی امام خمینی میکند که ایشان انسان را کون جامع معرفی کرده است زیرا انسان از منظر امام خمینی موجودی تک ساحتی نیست (صفحه36) و حتی امام معتقد است که شناخت انسان به دلیل پیچیدگیهایی که دارد ممکن نیست و و در اثبات این مدعا چهار دلیل اقامه میکنند که عبارتند از: پیچیدگی انسان، حب به ذات، محدود بودن ادراک عقلی و تلازم معرفت حق و نفس با وجود حجابی به نام عین ثابت. (صفحات 39-37) به نظر میرسد اگر عناوین به لحاظ تقدم و تاخر برعکس مطرح میشدند شاهد نظم منطقی بیشتری بودیم مثلاً در صفحه 40 عنوان «انسان حیوان بالفعل و انسان بالقوه» را میتوانست اولین عنوان در گفتار اول از فصل دوم بیاورد زیرا منطقی است برای شروع به شناخت و شناسایی یک موضوع بهتر است از مباحث معلوم و شناخته شده شروع و با استفاده از معلومات، مجهولات را کشف کرد.
در گفتار دوم عنوان «جایگاه انسان» در صفحه 43 نویسنده انسان را در مراتب هستی (حضرات خمس) جای داده است و در بررسی و تطبیق آراء انسانشناسی این دو به تفاوت نگاه فلسفی و عرفانی این دو هیچ اشارهای نکرده است.
در برخی عبارات به وضوح مشترکات و یا تفاوتها توضیح داده نشده تا خواننده اقناع شود. مثلاً درگفتار اول فصل چهارم وجود اشتراک دو دیدگاه را درباره جایگاه انسان، ساحات وجودی انسان، ارتباط انسان با عوالم هستی، غایت خلقت انسان، صیرورت انسان در کمال حقیقی و اوصاف انسان کامل مطرح میکند و همچنین به جامعیت انسان در رسیدن به ولایت اشاره میکند؛ اما در صفحه254 قسمت جایگاه انسان، اشتراک در نظر را به خوبی بیان نمیکند و تنها به نظر علامه طباطبایی که انسان را دارای کرامت ذاتی میداند، اکتفا میکند. و یا در صفحه256 درباره ساحت وجودی انسان، کلام امام و علامه را شبیه هم دانسته و اصطلاح یلی الربی و یلی الخلقی را برای علامه و انسان در نظر گرفته و در ادامه به استناد سخن آن دو میگوید که انسان یک ماعندکم دارد و یک ماعند الله.
درباره ارتباط انسان با عوالم هستی در صفحه257 نیز وجوه مشترک آورده شده اما از آنجایی که امام نگاه قطعی به مسئله ارتباط انسان با عوالم هستی را نداشته لذا ضرورتی برای طرح این مبحث وجود نداشت و یا لازم بود بیشتر توضیح داده میشد. همچنین در صفحه 259 نیز برای طرح غایت خلقت انسان، شاهد پراکندهگویی هستیم تا جاییکه وجوه تشابه را به راحتی نمیتوان فهمید.
در صفحه 265 کمال حقیقی و اوصاف انسان کامل عنوانی است که در آن نویسنده قصد دارد به کمال انسان از منظر امام و علامه اشاره کند اما نویسنده تنها به طرح نظر علامه بسنده کرده؛ معرفت النفس و کمال را نزدیکترین راه معرفی میکند.
عنوان جامعیت انسان در صفحات 268-267 با نظریه ابن عربی شروع میشود. ابن عربی معتقد است حضرت حق بر انسان کامل تجلی کرده است. به نظر میرسد این مطلب نیز باید در عنوان قبل جای میگرفت. صدر و ذیل عنوان متناسب و گویا نیست. در گفتار دوم از فصل آخر بر وجوه افتراق آراء امام خمینی و علامه طباطبایی تاکید شده است در بررسی علل افتراق در صفحات 291 تا 294 بجای جستجو در علل به ذکر پی در پی عباراتی از کتاب مجموعه رسائل و روح مجرد و تقریرات فلسفی امام اکتفا کرده است.
سخن پایانی:
خواننده با دیدن نام جامع و مانع کتاب در انتظار شنیدن مباحثی همچون ماهیت و چیستی انسان به طور کلی و به طور تخصصی از منظر عرفان اسلامیبا محوریت آراء دو شخصیت - امام خمینی و علامه طباطبایی- است. ولی در مجموع نویسنده محترم در رسیدن به این مهم چندان موفق نبوده و بیشترین تاکیدش بر معرفی انسانکامل و شان و جایگاه اوست. پیشنهاد میشود کتاب از قالب پایاننامه خارج و مجددا بازنویسی گردد.