نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

کتاب با عنوان انسان از دیدگاه اسلام – زیر نظر پژوهشگاه حوزه و دانشگاه درسال 1377 توسط حجه الاسلام و المسلمین احمد واعظی گردآوری شده است و در انتشارات سمت، تهران به چاپ نوزدهم رسیده است.

کتاب حاضر از مقدمه تا پایان کتاب، 188 صفحه دارد که فهرست تفصیلی آن در سه صفحه با حروف مشخص شده است، کتاب دارای59 منبع به تفکیک فارسی،عربی و انگلیسی که در دو صفحه تنظیم شده است.

 نویسنده در مقدمه، اهمیت و نقش اساسی مباحث انسان شناختی در علوم انسانی و اجتماعی را دلیل تدوین کتاب انسان از دیدگاه اسلام دانسته و معتقد است «تحقیقات اجتماعی در صورتی کارآمد و در حل مسائل اجتماعی موفق خواهد بود که در هر جامعه‌ای متناسب و ناظر به فرهنگ آن جامعه، سامان یابد؛ براین اساس در نظر گرفتن دیدگاه‌ها، باورداشت‌ها و ارزش‌های اسلام، در مباحث نظری و عملی علوم اجتماعی، نظام تحقیقاتی جامعه اسلامی و به ویژه دیدگاه‌های انسان شناختی به خصوص معارف انسان شناختی اسلام، به صورت یک مجموعه نظامدار،ضرورت می یابد.» (مقدمه بند دوم).

 کتاب حاضر، برای سه واحد درسی در مقاطع کار‌شناسی و کار‌شناسی ارشد رشته روان‌‌شناسی و مقطع کار‌شناسی رشته علوم تربیتی دانشگاه‌ها مناسب و تدوین شده است. به صورت معمول همه کتاب‌های درسی، در این کتاب، عکس امام خمینی به همراه کلامی از ایشان وجوددارد. طرح روی جلد این کتاب، ساده و با لوگوی علوم تربیتی منقش شده است و در پشت جلد، اسم کتاب به انگلیسی تایپ شده و هیچ بار معنایی خاصی را به ذهن خواننده نمی‌آورد. این کتاب با سخن «سمت» شروع و در انتها تاکید می‌کند که در چاپ دوازدهم از نظر نگارش بازبینی، اصلاح وآماده سازی شده است.

محتوای کتاب در پنج فصل طبقه بندی شده است، فصل اول کلیات بحث، با عنوان ماهیت و جایگاه انسان‌‌شناسی دارای شش زیر مجموعه است، معمای بزرگ (صفحه 3) تاریخچه انسان‌‌شناسی (صفحه 6) بحران انسان‌‌شناسی معاصر غرب (صفحه 8) معنای انسان‌‌شناسی (صفحه12) اهمیت و ضرورت انسان‌‌شناسی (صفحه 15) ویژگی‌های انسان‌‌شناسی دینی (ص19).

نویسنده در ذیل عناوین فصل اول انسان را معمای بزرگ و راز هستی می‌داند که دعوت به شناخت این موجود پنهان و پیچیده، از اصلی ترین تعالیم بسیاری از ادیان و مکاتب فلسفی و عرفانی است. (صفحه3) که با توجه به امکان وصول شناخت و رمز گشایی از این معمای بزرگ عده کمی موفق به شناخت انسان می‌شوند. اومعتقد است ابهام و معماگونگی انسان، منحصر به شناخت حضوری حقیقت انسانی نمی‌شود بلکه شناخت مفهومی و حصولی او نیز مبهم است به همین دلیل کلیت و تمامیت انسان، امری دست نیافتنی است ( صفحه6).

کتاب حاضر، در یک تقسیم بندی، انسان‌‌شناسی از منظرتاریخی را به سه مرحله فلسفی، مذهبی وعلمی تقسیم می‌کند (صفحه 7) و بحران انسان‌‌شناسی معاصر غرب را مستند به اخطار ماکس شلر و ارنست کاسیرر می‌کند (صفحه 9) همچنین تاکید می‌کند در بررسی عنوان موجود، بی توجهی هر شاخه از شاخه‌های سه گانه انسان‌‌شناسی، به دستاوردهای یکدیگر، از مسائل مهمی است که باید از آن پرهیز کرد، چنآن‌که، این دستاوردها، به صورت پیش فرض‌ها و نگرش‌های خاص نسبت به انسان بر مبنای بحث‌های عمیق و استدلالی که در انسان‌‌شناسی فلسفی و دینی جریان دارد انتخاب و اختیار نمی‌شود. نویسنده در نهایت پیشنهاد می‌دهد که از انسان‌‌شناسی فلسفی و دینی می‌بایست به کاهش دامنه اختلاف‌ها و تضادهای موجود در علوم اجتماعی و انسانی استفاده کرد، اما کیفیت استفاده از این پیشنهاد را نشان نمی‌دهد. نویسنده تصریح می‌کند، به واقع برای رسیدن به معنای انسان‌‌شناسی، به صورت حصولی و مفهومی نمی‌توان اصطلاح انسان‌‌شناسی را منحصر به شاخه خاصی دانست زیرا انسان موجودی بسیار پیچیده و دارای ابعاد وجودی متنوع است و دانشی برای شناخت تمام ابعاد و ساحات انسانی وجود ندارد ( صفحه12) همچنین نویسنده امید وار است با طرح دو دسته پرسش‌های ناظر به کلیت انسان و پرسش‌های جزئی ناظر به جنبه‌های خاص مانند روان‌‌شناسی، جایگاه و منزلت انسان‌‌شناسی را بتوان معین کرد (صفحه13) در نهایت، با طرح پنج سوال اصلی، انسان‌‌شناسی را معنا می‌کند (بند آخرص14 تا دو بند اول صفحه 15). پاسخ به این پرسش‌ها از جانب متون دینی اسلامی سیمای کلی انسان و انسان‌‌شناسی را در آینه قران و روایات، به دلیل دارا بودن ویژگی‌های امکان و استحکام، قابل اعتماد بودن آن، جامعیت انسان‌‌شناسی دینی (صفحه19) که نوع نگرش انسان‌‌شناسی دینی به انسان (صفحه20) در رتبه‌ای برتر از انسان‌‌شناسی فلسفی می‌داند؛ لازم به ذکر است عقل در تعالیم دینی از نظر نویسنده هم عرض وحی و مورد تایید است. اما معلوم نیست که چرا نویسنده انسان‌‌شناسی دینی را برتر از انسان‌‌شناسی فلسفی می‌داند زیرا ویژگی‌های ذکر شده در انسان‌‌شناسی فلسفی نیز قابل تعمیم است.

فصل دوم با عنوان نفس و جسم دارای چهار زیر مجموعه کلی است که هر کدام عناوین ریزتری را در خود جای داده است: انسان موجود دو ساحتی (صفحه22) قران و خلقت انسان (صفحه 24) دارای چهار زیر مجموعه، با عنوان آفرینش انسان (صفحه24) شواهد قرانی بر وجود روح (صفحه28) تقدم وجود جسم بر نفس (صفحه33) و اصالت روح (صفحه37) است.

-هماهنگی عقل و وحی در دو انگاری انسان که به اثبات عقلانی وجود نفس درصفحه 40 و شواهد عقلی اصالت روح در صفحه 48 و رابطه نفس و جسم در صفحه 52 پرداخته است.

-معارضه با انسان‌‌شناسی دینی در صفحه 57 را به محتوای تئوری تکامل در صفحه 57 نارسائی‌های تئوری تکامل صفحه 59 تئوری تکاملی و دین صفحه 52 ماتریالیسم صفحه63 و نقد ماده‌گرایی صفحه 65 اختصاص داده است.

در این فصل نویسنده برای اثبات دو ساحتی انسان از پیشینه تاریخ فلسفی برای ورود به بحث کمک می‌گیرد و سپس از منظر قران و با استناد به یک روایت، به خلقت انسان از صفحه25-32 می‌پردازد. سپس تقدم وجود جسم بر نفس را از میان نقل سه دیدگاه موجود (صفحه 33و 34) مستند به دیدگاه ملاصدرا مبنی برتقدم وجود جسم بر نفس می‌کند. (صفحه 35) اما این تقدم مانع اصالت روح درصفحه 37 نمی‌شود. از این رو، شواهد عقلی را برای اصالت روح در صفحه 48 تا 56 ارائه می‌دهد و بین عقل و وحی، در این دوانگاری، استناد به براهین فلسفی از دیدگاه فلاسفه اسلامی مانند علامه طباطبائی وفلاسفه غربی می‌کند (صفحه 40 تا 48). در قسمت معارضه با انسان‌‌شناسی دینی نظریه تکاملی داروین و ماتریالیسم را در 10صفحه بررسی می‌کند (صفحات 57 تا 68).

فصل سوم کتاب حاضر، باعنوان طبیعت و سرشت آدمی، دارای هفت زیر مجموعه است (صفحه69) که در آن برای رسیدن به معنای دقیق طبیعت و سرشت آدمی گذر از طبیعت مشترک که منحصر در غرائز مشترک است را ضروری دانسته و انسان را دارای خصوصیاتی منحصر به خود در قیاس با سایر موجودات می‌داند (صفحه 73) همچنین اعتقاد به وجود سرشت و ذات مشترک در انسان‌ها موجب پیدایش مبانی نظری مناسبی برای برخی از بحث‌ها و نظریه‌های مهم علمی و فلسفی می‌شود (صفحه 77).

در عنوان روش شناخت طبیعت انسان (صفحه 73) روش مشاهده و تجربه، درون بینی روان شناختی، تتبع تاریخی، روش عقلی و مدد گرفتن از متون دینی را اصل می‌داند و در صفحه 74 تا 76 آن را تبیین می‌کند.

- آثار و نتایج وجود طبیعت مشترک (صفحه77 ) را به وجود پیش فرض ارائه نظام تربیتی عام و جهانی برای همه انسان‌ها، طرح مباحثی نظیر «حقوق بشر و وجود بحث عینی بودن یا ذهنی بودن قضایای اخلاقی (صفحه 77تا 80) می‌داند.

- انکار طبیعت مشترک (صفحه 80) را مستند به اصالت اجتماع (صفحه 80) اگزیستانسیالیزم (صفحه 81) تاریخی بودن انسان (صفحه 83 ) می‌داند.

همچنین در این فصل، ادله اثبات طبیعت مشترک (صفحه86) را در دستگاه ادراکی مشترک (صفحه87) دستگاه گرایشی مشترک (صفحه 89) متون دینی و طبیعت مشترک (صفحه91 ) منحصر می‌داند و مراد از فطرت الهی بشر ( صفحه94) را برای هم‌پوشانی ادله اثبات طبیعت مشترک خود مستند به ایات می‌نماید که به بالقوه بودن فطرت ( صفحه101) و امکان زوال فطرت (صفحه103) و فطرت اخلاقی بشر (صفحه 104) اشاره دارد. البته تاثیر فطرت بر شخصیت را مهم دانسته و در ذیل عنوان فطرت و شخصیت (صفحه 105) به آن می‌پردازد.

-نیک سرشتی بشر (صفحه108) در 7 صفحه بررسی شده است و معلوم نیست بین نیک سرشتی بشر و فطرت اخلاقی بشر چه تفاوتی را می‌بیند که در دو عنوان مجزا در باره آن بحث می‌کند.

 در فصل چهارم بحث جبر و اختیاراست که با پیش درآمدی به وجود پیشینه این بحث، در نظر دارد مفهوم اختیار(صفحه 119) بدیهی نبودن اختیار(صفحه 121) دلالت متون دینی بر اختیار (صفحه123) و جبر الهی (صفحه126) سازگاری اختیار با عمومیت اراده الهی (صفحه 129) و سازگاری علم پیشین الهی با اختیار آدمی (صفحه131) راه حل دوم سازگاری (صفحه 133) تقدیر الهی و اختیار انسان (صفحه 135) جبر فلسفی (صفحه 136)جبر اجتماعی (صفحه141) جبر بیولوژیک (صفحه 146) امر بین الامریین (صفحه 149) را روشن سازد.

نویسنده در فصل پنجم با عنوان انسان کامل سعی دارد انسان‌‌شناسی دینی را به نتیجه رسانده و به معرفی جایگاه انسان در نظام هستی (صفحه 153) خلافت الهی (صفحه 154) کرامت انسان (صفحه 159) انسان امانت دار الهی (صفحه 161) سیمای انسان کامل (صفحه 163) تعریف کمال (صفحه 164) کمال نهایی انسان (صفحه 167) مراتب کمال انسان (صفحه 172)انسان کامل نگرش‌ها و ویژگی‌ها (صفحه 174) راه‌های کمال جویی (صفحه 182) و سخن پایانی (صفحه 186) می‌پردازد. او سعی دارد انسان از دیدگاه اسلام را با انسان کامل به اتمام رساند.

در ارزیابی نهایی کتاب انسان از دیدگاه اسلام، می‌توان گفت همانطور که نویسنده و ناشردر ابتدا توضیح داده‌اند، این کتاب تامین کننده منبع درسی است، که ساختار تدوین آن از نظر صورت و محتوا، موید این توضیح است؛ وضوح و ارتباط معنا دار و منطقی مباحث، وفاداری به عنوان رادر سطح قابل قبولی حفظ می‌کند. همچنین از نقاط قوت کتاب، وجود عناوین منطقی و مرتبط با اصول تحقیق است. کتاب از نظر ارجاعات توضیحی و اسنادی در سطح خوبی قرار دارد و در استفاده از آیین نگارش بهره‌برداری مطلوبی کرده است؛ با این حال، ذکر چند نکته به عنوان نقد برکتاب، ضروری است:

نکته اول: ناظر به عنوان و واژه اسلام در عنوان کتاب است همانطور که روشن است، عبارت اسلام اعم از قرآن و روایات است بدیهی است تناسب استفاده از آیات و روایات باید رعایت شود، اما در این کتاب به کمتر از 10 حدیث در مقابل فراوانی نسبی آیات اکتفاشده است، بنابراین شاید بهتر بود بجای عنوان حاضر، عنوان انسان از دیگاه قرآن انتخاب می‌شد.

نکته دوم: نویسنده شناخت انسان را درصفحه 5 بند اول ممکن دانسته و در صفحه 6 بند دوم خط آخر، تمامیت و کلیت انسان را امری دست نیافتنی می‌داند و در صفحه 3 می‌گوید «با توجه به امکان وصول شناخت و رمزگشایی از این معمای بزرگ عده کمی موفق به شناخت انسان می‌شوند.» همچنین معتقد است ابهام و معماگونگی انسان، منحصر به جنبه شناخت حضوری حقیقت انسانی نمی‌شود بلکه شناخت مفهومی و حصولی او نیز مبهم است به همین دلیل کلیت و تمامیت انسان، امری دست نیافتنی است ( صفحه6). تعارض موجود در این عبارات قابل بررسی بیشتر است.

نکته سوم: در شواهدعقلی اصالت روح (صفحه 52) ذکر دو نکته ضروری است:

  • در صفحه 37 اصالت روح که زیر مجموعه قسمت چهارم فصل دوم است به شواهد قرانی بروجود روح تا ص40 پرداخته و در زیر مجموعه 2 قسمت سه فصل 2 شواهد عقلی اصالت روح را آورده است که در میان این دو مبحث مرتبط به هم، عنوان هماهنگی عقل و وحی در دو انگاری انسان، فاصله شده است که توجیه پذیر نیست.
  • خواننده در یک عنوان عقلی (صفحه 48) منتظر ارائه مستندات عقلی بر اثبات اصالت روح است اما بدون ذکر دلیل با پدیده‌های تجربی مانند تله‌پاتی (صفحه 49) مشاهده جسم خود (صفحه 50) رویاهای صادقه (صفحه51) مواجه می‌شود که از آن‌ها برای اثبات عقلی اصالت روح استفاده شده است، روشن است که برای ادله عقلی استفاده از پدیده‌های تجربی آن هم در شناخت روح، غیر متعارف و شاید ناپسند باشد.

نکته چهارم: وجود عنوان جبر و اختیار به عنوان یک بحث کلامی جهت وضوح مسئولیت انسان توجیه چندان منطقی ندارد ونویسنده می‌توانست تحت عنوان مسئولیت انسان مقصود خود را ارائه دهد ضمن این‌که در عنوان سازگاری اختیار با عمومیت اراده الهی صفحه 129و عنوان سازگاری علم پیشین الهی با اختیار مردم ظاهرا راه حلی را ارائه می‌دهد کهه آن را می‌توان از عنوان راه حل دوم سازگاری (صفحه 133) فهمید و معلوم نیست راه حل اول در کدام قسمت آورده شده است، با توجه به نظم نسبتا منطقی کتاب در استفاده از عناوین، وجوداین نکته از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

نکته پنجم: نویسنده در فصل اول به کلیات مبسوطی برای ورود به بحث اصلی اشاره می‌کند و از فصل دوم به بعد، به مبحث اصلیِ انسان ازدیدگاه اسلام وارد می‌شود؛ اما ناگهان در قسمت چهارمِ فصل دوم خواننده با عنوان معارضه با انسان‌‌شناسی دینی (صفحه57) مواجه می‌شود از آنجایی که نویسنده در فصل اول، ویژگی‌های انسان‌‌شناسی دینی را (صفحه 19) آورده بود خوب بود این عنوان نیز بعد از آن آورده می‌شد تا تناسب بین مباحث بیشتر رعایت شود.

نکته ششم، در استفاده کلمه ذات در کنار کلمه طبیعت برای استفاده معنای مشترک، کمی بی دقتی و تسامح شده است ( صفحه77 تا 79 ) به نظر می‌رسد ذات همانند طبیعت، مشترک بین افراد نباشد و مترادف گرفتن این دو کلمه از نظر علمی متداول نیست؛ اگر نویسنده محترم، همان کلمه سرشت و طبیعت (صفحه 69) را برای بیان مقصودش می‌آورد منطقی‌تر به نظر می‌رسید.

نکته هفتم: در محدوده فصل سوم عنوان اول مراد از طبیعت مشترک، بهتر بود ادله منکرین به وجود طبیعت مشترک (صفحه 80) و ادله قائلین به وجود مشترک (صفحه 86) پشت سرهم آورده می‌شد.

در فصل پنجم نویسنده برای حفظ خواننده در بحث انسان‌‌شناسی و پرهیز ازگریز او به سمت انسان کامل در مباحث پیچیده عرفانی، به منزلت آدمی در جهان هستی مقصود از تعیین منزلت و جایگاه انسان، سه پرسش اساسی مطرح می‌کند و از نگاه قران به خلافت الهی، کرامت انسان و انسان امانت دار الهی می‌پردازد اگرچه وجود این بخش به صورت مجزا توجیه منطقی ندارد اما بهتر بود دو عنوان خلافت الهی و انسان امانت دار الهی را در هم ادغام می‌کرد.

نکته هشتم: نتیجه هر کتاب می‌بایست ناظر به تمام فصول آن کتاب باشد اما دراین کتاب نتیجه تحت عنوان سخن پایانی، ناظر به مبحث پایانی این کتاب است.