چاپ هفتم کتاب انسانشناسی فرهنگی (مردمشناسی فرهنگی) تالیف دکتر امان الله قرایی مقدم توسط نشر ابجد در 280 صفحه در قطع وزیری و در سال 1397 منتشر شده است.
نویسنده از نسل پیشین انسانشناسانی است که پیش از انقلاب 1357 به انسانشناسی علاقهمند شدند و با طی تحصیلات دانشگاهی در این حوزه به عنوان انسانشناس در دانشگاه مشغول به تدریس شدند و بسیاری از پروژههای انسانشناسی را اجرا یا هدایت کردهاند.
پیش از آنکه به نقد و بررسی این اثر بپردازیم لازم است نکتة مهمی دربارة شرایط هستیشناختی رشتة انسانشناسی در ایران را یادآوری کنیم. در نسل گذشته انسانشناسی با نوعی رویکرد مردم نگاری پیوند خورده بود و بیشتر دانش آموختگان Anthropology که از مدارس و دانشگاهای غرب فارغ التحصیل شده بودند به انسانشناسی نگاهی تقلیلگرایانه و محدود و وابسته به مردمنگاری و قومشناسی داشتند. از اینرو این نسل عمدة پژوهشهای خود را در محیطهای روستایی و عشایری متمرکز کردند و نگاه و گسترة دید آنها به انسانشناسی در حدود «مردمشناسی» محدود شد[1].
با تحولاتی که به تدریج در یکی دو دهة قبل در انسانشناسی در ایران رخ داد، این رشته از رویکرد پیشین خود فاصله گرفت و همسو با شرایط مدرنیته و فنآوریهای روز و تغییر ماهیت جوامع روستایی و شهری در ایران، افقهای تازهای را درنوردید و حوزههای متنوعی را به قلمرو خود افزود. لکن اتفاقی که برای بیشتر انسانشناسان نسلهای پیشین افتاد این بود که آنها کمتر با شرایط روبه رشد و نوآورانة انسانشناسی در جهان و ایران امروز همگام شدند و بیاطلاع از چند و چون تحولاتی که در انسانشناسی از جهت نظری و عملی رخ داده، همچنان در همان سطح حدود 5 دهه پیش به فعالیت مشغولند. همین محدودیت ساختاری سبب شد که آنها بیشتر خود را مردمشناس بنامند و حتی تا سالها برای تعیین یک معادل ثابت برای Anthropology در ایران بین دانشآموختگان نسل گذشته و استادان جدید اختلاف نظر وجود داشت. این چالش را در عنوان این کتاب نیز میبینیم که نویسنده میان اینکه نام کتاب خود را چه بنامد، انسانشناسی یا مردمشناسی، تردید داشته است. وضعیت متاخر انسانشناسی در دانشگاه به شدت از تحدید این رشته به مرزهای روستا و جوامع اولیه پرهیز میکند و به گرایشهای پرشمار و پیشگام انسانشناسی در جوامع مدرن نظردارد. لذا برای مرز گذاری میان ماهیت تازه و پیشگام خود با آنچه که مردمشناسی در سالهای گذشته پیموده، به شدت بر انسانشناسی معادل Anthropology اصرار میورزد.[2] بدین ترتیب امروز نسل جدید انسانشناسان دانشگاهی ایران تلاش میکنند تا با بدنة اصلی این رشته در جهان پیوند داشته باشند و رویکردی متناسب با اوضاع و شرایط فعلی جامعه اتخاذ کنند. لکن در حوزة کتابهای درسی و منابع آموزشی، دودستگیها و عدم هماهنگیها همچنان آشکارا به چشم میخورد. علیرغم معدود درسنامههایی که کم و بیش همسو و متناسب با سطح دانش روز، آگاهی و خواستة دانشجویان تالیف شدهاند، بخش بزرگی از منابع درسی انسانشناسی در حال و فضای 50 سال پیش به سر میبرند و از اوضاع و شرایط فعلی این رشته در آنها خبری نیست. این درسنامههای به شدت تقلیلگرا و به نوعی کلاسیک هستند که از موهبت روزآمد شدن بیبهره بودهاند و با محتوایی کهنه و غیر کاربردی، به اجبار سیستم دانشگاهی به عنوان کتابی که تالیف استاد است و حتما باید توسط دانشجو خوانده شود به چاپهای متعدد میرسند. گو اینکه این از معضل بزرگتر و عمیقتری در جامعه حکایت میکند که خاص این رشته نیست و آن به عدم استانداردسازی در تهیه و تدوین درسنامهها و تمایل و «اصرار استادان» برای تالیف اثر به نام خود و تجویز و توصیه کردن آن به دانشجویان باز میگردد. همین معضل نیز خود به پدیدة بیمارگونه دیگری در جامعه باز میگردد که از آن به افول دانشگاه تعبیر میشود. منظور دانشگاه زدگی، دچار فرم زدگی و افول محتوا، شکست پروژه دانشگاه در ایران، تفوق کمیت بر کیفیت، مدرک گرایی، عدم ابتکار و خلاقیت، خمودگی و کم سوادی استادان، عدم تعهد اجتماعی توسط استادان و گرفتار شدن در چرخه جمع کردن امتیاز، خروج دانشجویان کممایه به عنوان فارغ التحصیل و... است که موضوع انتقادها و پژوهشهای چندتن از منتقدان جامعه شناس و انسانشناس سالهای اخیر بوده است[3]
فارغ از هرگونه سوء نیت در انتقاد از کتاب انسانشناسی فرهنگی، تالیف امانالله قرایی مقدم، فقط جهت گام برداشتن در جهت تهیه و تدوین درسنامههای مطلوبتر به بررسی کوتاهی از این کتاب میپردازیم.
کتاب در 13 فصل تنظیم شده است که شامل: کلیات و مفاهیم؛ روش تحقیق؛ فرهنگ؛ زبان و فرهنگ؛ فرهنگ و سنت؛ فرهنگ و شخصیت؛ فرهنگ، نقش و مقام؛ محیط و فرهنگ؛ جمعیت و فرهنگ؛ مکاتب و نظریههای انسانشناسی فرهنگی؛ تغییرات و دگرگونیهای فرهنگی؛ نظامهای خویشاوندی، زناشویی و ساختار خانواده؛ دین میباشد.
- شیوه گزینش مطالب و آغاز و انجام کتاب همانند دیگر درسنامههای کلاسیک انسانشناسی است که کم و بیش در این حوزه توسط انسانشناسان ایرانی تالیف، ترجمه و گردآوری شدهاند. از جهت ساختار و محتوا، کتاب به شدت شبیه درسنامههایی همچون انسانشناسی زیستی، تالیف اصغر عسگری خانقاه و محمد شریف کمالی؛ انسانشناسی فرهنگی نوشتة دانیل بیتس و فرد پلاگ؛ مبانی انسانشناسی از محمود روح الامینی؛ زمینه انسانشناسی تالیف حسین ادیبی؛ مردمشناسی نوشتة ژان کازنو؛ مبانی جامعهشناسی و مردمشناسی ازحشمتالله طبیبی است. تنها نکته مثبت کتاب بیان برخی دیدهها و شنیدهها و گزارشهای سفر و پژوهش مولف در برخی مناطق خراسان و مازندران میباشد که در برخی جاهای کتاب به چشم میخورد.
بنابراین نه از جهت فرم، طبقهبندی و ساختار و چیدن مطالب، گزینش دادهها و نه از جهت محتوا و کیفیت اطلاعات و پژوهش، کتاب هیچگونه وجه امتیاز و تفوقی بر آثار قبلی و بعدی خود ندارد. با یک نگاه اجمالی مدام این پرسش در ذهن شکل میگیرد که چرا این کتاب تولید شده است؟ چه ضرورتی منجر به تدوین این کتاب شده است وقتی نویسنده آن برای نوشتن یک درسنامه آمادگی علمی ندارد؟ اگر نویسنده کتاب درسی با معیارهای اولیه یعنی اصول و ضوابط نگارش فارسی، اصول پژوهش صحیح، فیش برداری و نظام ارجاع دهی و نظم و دقت و وسواس، و اطلاع از آخرین دادهها و نظریهها و آشنایی با آثار جدیدتر را نداند فایده تولید یک درسنامه موازی با درسنامههای قبلی چیست؟ آیا اگر این کتاب به عنوان منبع امتحان پایان ترم دانشجویان نبود باز هم خوانندهای برای آن وجود میداشت؟ مسلمآ مخاطبان تضمین شده این کتاب که دانشجویان میباشند، سبب شدهاند که ناشر نیز به انتشار آن اقدام کند. هرچند ناشر نیز باید برای انتشار این اثر مشوش و مغلوط و کهنه با دادههای ضعیف و ناروزآمد مسئولیت خود را بپذیرد و میبایست در قبال پولی که از مخاطب برای فروش کتاب میگیرد پاسخگو باشد.
- به نظر میرسد به همان علت و با همان انگیزهای که در بالا بیان شد یعنی تبدیل شدن به یک استاد- نویسنده، این اثر پدید آمده است. چه هیچ نوآوری وتازگی در آن وجود ندارد و بدین ترتیب در یک نگاه کلی کتاب برداشت و اقتباسی ناقص از مطالب و آثار پیشین در این زمینه است. انسانشناسان جدید ایدهها و نظریههای تازه که گرایشهای نو در انسانشناسی را به وجود آوردهاند یا نگاهها و حوزههای جدید پژوهشهای انسانشناسی و کارایی و کاربردی این رشته در جهان حاضر از جمله مواردی است که در این کتاب وجود ندارد و ما در این اثر با خوانشی عتیقه از این رشته روبرو هستیم. تمامی ارجاعات و اثاری که در این کتاب استفاده شدهاند حداقل به 30 سال پیش باز میگردند و اگرچه کتاب پارسال به چاپ هفتم رسیده است اما دادههای نامعتبر و بی فایده خود گواه عدم بازبینی نویسنده بر نوشتههای این کتاب است. شاهد دیگری که نشان از عدم نوآوری و خلاقیت است اینکه با بررسی اجمالی مشخص میشود که کتاب جزوهای تهیه شده از آثار مرتبط با مردمشناسی بوده که توسط نویسنده در کلاس تدریس میشده است و بعدتر توسعه پیدا کرده و بدون هیچگونه بازاندیشی و مفصلبندی و چینش دقیق؛ بدون لحاظ کردن هرگونه معیار و استاندراد کتابهای علمی و دانشگاهی و احتمالاً با کمک دانشجویان به شکل و هیئت کتاب درآمده است. برای نگارش یک درسنامه استاندردهای علمی بالایی تعریف شده است که گویای اهمیت و حساسیت چنین متونی میباشد.[4] حتی در برخی کشورها سازمانی مشخص برای ارزیابی میزان استانداردهای علمی رعایت شده در کتاب وجود دارد که به شاخصهای به کار رفته در کتاب امتیاز میدهد و هر متن درسی بارها و بارها از هر جهت بازبینی میشود و پس از آن به عنوان درسنامه در اختیار دانشجویان قرار میگیرد.(نگاه کنید به سازمان ملی استانداردهای اطلاع رسانی[5] ).
همانطور که گفته شد کتاب به شدت مغلوط است و نگارش بسیار ضعیفی دارد که در اصول و قواعد نویسندگی، علائم سجاوندی، ویرایش و رعایت نظام و سیستم ارجاع دهی نیازمند بازنویسی و پژوهش اساسی است. حتی در شناسنامه کتاب نام دو ویراستار آمده لکن کوچکترین عملیات ویرایشی بر کتاب صورت نگرفته است. چه با وجود چاپ هفتم کتاب نام نویسنده به اشتباه امان به جای امان الله در صفحه عنوان اصلی و صفحه شناسنامه ناشر درج شده است و طی این هفت بار چاپ، نه نویسنده و نه ناشر و ویراستاران هرگز نسبت به تصحیح آن انگیزهای نداشته اند.
- حشو و اطناب مطالب را در فهرست نیز میتوان دید. از آنجا که موضوع انسانشناسی فرهنگی بررسی انسان در زمینه فرهنگ است. پس لزومی به بیان چندین باره واژه فرهنگ در تیترها نیست. نمونههایی از حشو اینها هستند: روش تحقیق در انسانشناسی فرهنگی (کتاب اساس درباره انسانشناسی فرهنگی است پس لزومی ندارد دوباره انسانشناسی فرهنگی بارها تکرار شود روش تحقیق کافی بود)؛ زبان و فرهنگ؛ فرهنگ و سنت؛ فرهنگ و شخصیت ؛ فرهنگ، نقش و مقام؛ محیط و فرهنگ و غیره. بارها مطالب بدون هرگونه تغییری در کتاب تکرار شده اند. مثلا در صفحه 33 به مقایسه بیرونی و مالینوفسکی بر میخوریم و درست عین این عبارات را در صفحه 35 نیز مییابیم. از دیگر مصادیق حشو این است که اگر اصطلاح یا نام فردی بارها در کتاب آمده باشد در برابر هر باری که نام او میآید صورت لاتین ام هم میآید. هرچند این موضوع نیز سلیقهای است و از معادل لاتین بسیاری از اسامیمهم و اصطلاحات خبری نیست.
- جامعیت و تناسبی میان محتوای فصلها و مطالب هر فصل وجود ندارد. مثلا انجا که به زیرشاخههای انسانشناسی زیستی میپردازد برای تعریف یک شاخه گاه پاراگرافی مطلب آورده میشود و گاه برای شاخهای دیگر به چند کلمه بسنده میشود. به نظر میرسد نویسنده حوصله پژوهش بیشتر و کندوکاو در منابع دیگر را نداشته است. (برای نمونه نک:16 تا 19)
- نگارش از هیچ معیار و ضابطه استانداردی پیروی نمیکند. لازم بود در کتاب معادلهای انگلیسی در پانویس ثبت میشدند و صورت کامل منابع به طور دقیق و صحیح در پی نوشت میآمدند. هرچند به نظر در کتاب پانویس و پینویس برای نویسنده مبهم بوده و در انتهای هر فصل صفحهای با عنوان: منابع،ماخذ و پانوشتها آمده که مسلما منظور پینوشتها میباشد (مثلا نگاه کنید به ص 46).
- نکته دیگر اینکه بدون معیار مشخصی در سرتاسر کتاب برخی واژهها و اصطلاحات بولد شده اند. در این زمینه کاملا معیار سلیقهای است. خوانش کتاب به علت این عملکرد کمی دشوار است و ممکن است برای دانشجو هم انحراف آمیز باشد و به مطالب دیگری که بولد نشدهاند توجه نکند. نمونههای فراوانی از اشتباههای تایپی و املایی و دستوری در کتاب وجود دارد که بیان همه آنها در اینجا میسر نیست. همچنین بدون هیچ ضابطهای برای برخی اصطلاحات معادل لاتین بیان شده اما برای برخی دیگر نه. مثلامعلوم نیست چرا برای خانواده هستهای و مستقل معادل لاتین موجود است اما برای خانواده پدرتباری و مادرتباری و غیره در صفحه 231 تا 233 موجود نیست.
- برای بسیاری از دادهها وجود یک منبع و رفرنس ضرورت دارد که در بسیاری از صفحات این مهم اجرا نشده است.
- بسیاری از دادههای کتاب کهنه و قدیمی و مربوط به زمانی است که تکنولوژی امروز در دسترس نبوده است. مثلا در بخش روش تحقیق با ابزارهایی چون موبایلهای هوشمند نیازی به بردن دستگاههای فیلمبرداری و غیره نیست. آنچه نویسنده در این باره بیان کرده به این صورت است: ثبت و ضبط صدا روی فیلمهای ناطق یکی دیگر از روشهای مشاهده است.(نک: ص 40). یا در جایی دیگر او توصیه میکند تا عکسها زودترچاپ شوند تا کیفیت خود را از دست ندهند (نک: 39) مسلما اگر کتاب بازنویسی شود برای برخی مطالب مثالهای متناسب تری بیان میشود.
- بی ارتباط بودن برخی مثالها و نمونههای شخصی یکی دیگر از اشکالات کتاب میباشد. در واقع گهگاه نویسنده ضمن اقتباس از مطالب آثار پیش از خود، تلاش کرده مثالی نیز بر آن بیفزاید که گاه آنها مبهم، نامرتبط و بی فایده هستند. مثلا درست است که ابوریحان بیرونی را نمونه یک شبه انسانشناس پیش از شکل گیری تاریخ رسمی و مدرسی انسانشناسی میدانند اما مقایسه اثر او تحققیق ماللهند با پژوهشهای مالینوفسکی نا مرتبط و بی فایده است.(نک ص 33)
در اینجا به برخی از آشکارترین اشتباههای متنی اشاره میشود:
ضبط اشتباه اسامی و اصطلاحات |
صورت صحیح |
Biologique antropology ص 16 |
Biological anthropology, physical anthropology
|
استخوانشناسی osteology ص 16 |
Osteology |
Appliy biologique anthropology ص 18 |
Applied Biological Anthropology |
لوی اشتراوس levi stravss ص 18 |
Claude Lévi-Strauss |
قومداری ethnocentrism ص 19 |
قوم مداری |
سر جرج فریزر CG Frazer ص 18 |
Sir James George Frazer |
مردم نگاری ethnograpy ص 22 |
Ethnography |
التحقیق ماللهند ص 33 |
تحقیق ما للهند |
والتحقیق ماللهند ص35 |
تحقیق ما للهند |
فرانتس بوآس franz beas ص 33 |
Franz Uri Boas |
گروه قومی ethno group ص 47 |
Ethnic group |
مارکرت مید ص 60 |
مارگریت مید |
ذونی ص 169 |
زونی |
آرنولد ون جنپ van geneep ص 74و van gannepص 123 |
Arnold van Gennep |
نیوکمب new combص 121 |
Theodore Mead Newcomb |
قبایل اوژیب وی |
اجیبوا |
شاخههای زرین ص 240 |
شاخه زرین |
[1] بنگرید به : فکوهی، ناصر (1382) تاریخ اندیشههای انسانشناسی، تهران، نشر نی. صفحات 11تا 15.
[2] بنگرید به تارنمای انسانشناسی و فرهنگ: http://anthropology.ir/article/21425.html
[3] فاضلی نعمت الله، «1384کدام معیار؟ بررسیای انسان شناختی در زمینه تولید علم و چالشهای علوم انسانی در ایران، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 30، تابستان 1384، ص 1
فراستخواه، مقصود(1397)دانشگاه و آموزش عالی: منظرهای جهانی و مسئلههای ایرانی، تهران: نشر نی
همو، صنعت-بازار دانش؛ بررسی لوازم و ابعاد فرهنگی صنعت-بازار دانش. مقصود فراستخواه، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، 1386ؤ همو، سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران: بررسی تاریخی آموزش عالی و تحولات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مؤثر بر آن، تهران: رسا،۱۳۸۸. همو، (1395) دانشگاه ایرانی و مسئله کیفیت: جستارگشایی برای نظام تضمین کیفیت آموزش عالی ایران براساس بررسی تطبیقی ۱۶ کشور جهان، تهران: آگاه
فکوهی، ناصر (1395) ضرورت پایان دادن به روند کمّی گرایی در دانشگاه: https://www.anthropologyandculture.com
[4] متین، پیمان (1383) کتاب درسی معیار در انگلستان یک بررسی موردی، سخن سمت، شماره 13 بهار 1383صفحات 85 تا 97
[5] همان، ص 86