نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کتاب فرهنگ از دیدگاه انسانشناسی و قومشناسی به عنوان یک اثر در حوزه انسانشناسی به قلم نویسندهای در حوزه روانشناسی، در خصوص مباحث مطرح شده کلاسیک انسانشناسی در قرن بیستم به چاپ رسیده است. کتاب را میتوان یکی مینی دایرهالمعارف از مفاهیم اصلی که با ترکیب یا ترکیباتی از کلمه فرهنگ به کار میرود به شمار آورد. ابهامات علمی در گرداوری اطلاعات بدون ذکر چرایی انتخاب آنها و حذف موارد دیگر، خوانندگان عمومی و حتی آشنا به مباحث انسانشناسی و طبیعتا خواننده اثر را سردرگم میسازد. کتاب به رغم ذکر رویکرد انسانشناسی در عنوان، در اتخاذ رویکردهای انسانشناختی و قوم-شناسی نسبت به رویکردهای فلسفی و حتی مطالعات فرهنگی مسیر مشخصی را ارائه نکرده است. ابهامات ساختاری عدم درج معادلهای انگلیسی دشوار در فصول اول درج برخی از معادلهای انگلیسی ساده ترین کلمات در فصلهای دیگر باز هم شبهات بسیاری را در ذهن ایجاد میکند. همچنین ابهامات ارجاعی در متن اعم از نداشتن نمایه و فقدان نظام ارجاعدهی منظم در کل کتاب نیز از دیگر مواردی است که در کتاب مورد توجه قرار نگرفته است. همچنین زمینههای اجتماعی و علمی چاپ اثر نیز حائز اهمیت است که در این ارزیابی به آن توجه شده است.
کلیدواژهها
فرهنگ خوب است یا بد؟ آیا باید در مورد آن نوشت یا خیر؟ نقد لیلا ابوالقود(1991) با مضمون فرهنگ به مثابه مفهومی جایگزین گزارههای نژادپرستانه و ترویج پیامدهای، مفهوم فرهنگ را به مثابه یک مفهوم درخور توجه درهم شکست. پس از وجود مباحثی از این دست، نگرش هر کتابی در خصوص فرهنگ حائز اهمیت است منجمله کتاب فرهنگ از دیدگاه انسانشناسی و قومشناسی (1387). با این مقدمه ابتدا به خلاصهای از مباحث کتاب اشاره خواهد شد و بعد از آن تحلیل ابعاد شکلی، تحلیل زمینهای اثر و تحلیل ساختاری آن و در پایان ذکر نتیجهگیری و پیشنهاداتی ارائه خواهد شد.
خلاصهای از کتاب حاضر
کتاب از 11 بخش تقسیم شده است در نگاه اول این کتاب توضیح مفهوم فرهنگ در بستر نظریات انسانشناسی و قومشناسی است و این از آنجایی مهم است که امروزه این مفهوم بیش از هر مفهوم دیگری در انسانشناسی مورد تاخت و تاز و انتقاد قرار گرفته است. با تعریف تایلر از فرهنگ آغاز میشود به طور کلی هر کتابی با موضوع فرهنگ را باز کنیم محال ممکن است با تایلر شروع نشود ( کوش: 1381، پهلوان: 1382). البته استثناهایی چون هم وجود دارد (نک.آشوری:1357 و کیا:1343) در ادامه فرهنگ از منظر بواس و شاگردانش در امریکا و مالینوفسکی و پیروانش در انگلستان ذکر میشود. در مدل انگلیسی فرهنگ به مثابۀ ساختار اجتماعی و در مدل آمریکایی فرهنگ به مثابه یک فرایند الگویی مدنظر قرار میگیرد.
فصل دوم با عنوان تاریخ فرهنگ با محتواهایی نه در خصوص تاریخ فرهنگ بلکه در خصوص روش مطالعه تاریخ فرهنگ آمده است که عمدتا دو روش عمومی و اختصاصی را معرفی میکند. در مورد تاریخ فرهنگ و تفاوت آن با تاریخ فرهنگی هیچگونه توضیحی درج نشده بود این در حالی است که در مطالعات فرهنگی امروزه این دو به عنوان دو مفهوم جدا با رویکردهای روشی و نظری متفاوت دیده میشود (برای توضیحات بیتشر نک. فاضلی 1392)
فصل سوم کتاب با عنوان تکامل فرهنگ بدون توجه به ریشههای فکری آن در نظریات لامارک و داروین آغاز شده است. ذکر آراء فلسفی در تکاملگرایی و آرائ برخی از انسانشناسان همچون مورگان در این فصل آمده است. اینجا هیچگونه توجهی به مراحل تکاملی و چگونگی آن در آراء مورگان و تایلر اشاره نمیشود. نویسنده در صفحه 69 کتاب آورده است که "عمده مضامین ماهیت و علل تکامل فرهنگی در قرن هجده و نوزده پدیده آمده است و بنابراین تاریخچه مختصری از تحول آنها مفید به نظر می-رسد" که با توجه به حذف ریشههای فکری این مکتب از قبیل تاثیرات آراء داروین به نظر میرسد بخش مهم و موثر در این مکتب نادیده گرفته شده است. به هر روی نویسنده در این فصل بعد از مقدمه این مکتب را در کنار نظریه انحطاط بررسی میکند و اینکه این مکتب نسبت به نظریه انحطاط رویکرد انسانیتری به جوامع انسانی داشته است. این در حالی است که ذکر مراحل پیشرفت از توحش به تمدن و رده بندی جوامع توسعه نیافته و جوامع ابتدایی در مراحل آغازین این نگرش تک خطی خود انتقادات بسیاری از سوی نظریه پردازان مکاتب نظری بعد از آن چون خاص گرایی فرهنگی و کارکردگرایی و از این دست داشته است.
فصل چهارم کتاب با عنوان فرهنگ و تمدن درعصر جدید با ذکر معانی مختصراز دو مفهوم فرهنگ و تمدن آغاز میشود. عمدتا آراء فلاسفه قرن هجدهم و نوزده در مورد ترقی و تحول و تمدن در این فصل با زیرعنوان تأملاتی دربارۀ فرهنگ و تمدن، آرایی دربارۀ تحول فرهنگ ذکر شده است که در آن آراء کانت، هگل، ویکو، هردر، ولتر، مارکس، فیخته در خصوص آزادی و جبر، اختیار، تحول، ترقی آورده شده است. در واقع این فصل نگاه انتقادی به تمدن در برابر فرهنگ دارد، برخی از نظریات روسو، هردر و دیدور بنا به اینکه در تمدن انسان بسیار ازخودبیگانه میشود آورده شده است. یکی از نوآوریهای این فصل بررسی مفهوم فرهنگ به عنوان نقطه مقابل تمدن است و به عبارت دیگر همان وحشی نیک روسو در مقابل تمدن. از آن رو نوآورانه مینماید چون اصولا فرهنگ و جامعه در مقابل طبیعت قلمداد میشود و این فرهنگ هست که تمدن ساز است و طبیعت اتفاقا در راستای حفظ خود افراد و انسجام درونی آدمها نگریسته میشود.
فصول بعد با عناوین نسبیت فرهنگ، انتشار فرهنگ، فرهنگپذیری، سازگاری فرهنگی، یکپارچگی فرهنگی، فرهنگ مردمی و منابع فرهنگ نگاهی است به مباحث نوتر از مباحث فصول گذشته به ابعاد مختلف فرهنگ. در خصوص نسبیت فرهنگ دو زیرفصل نسبیت به عنوان نظریه و فلسفه و نسبیت به عنوان روش و همچنین اثبات و ارزیابی روشها عمدتا به مباحث فلسفی و بخش عظیمی مباحث تجویزی به فرهنگ شناس در راستای ترویج مدارای فرهنگی گام برداشته است.
زمینههای اجتماعی و علمی تولید اثر
کتاب فرهنگ از دیدگاه انسانشناسی و قومشناسی در سال 1385 و چاپ دوم آن تنها دو سال بعد از چاپ اول روانه بازار شد گردآورنده و مترجم اثر حمید بشیریه بود در وادی انسانشناسی که سالها در آن حضور داشتم این نام آشنا نبود و هیچ تصویری از آثار دیگر او در ذهنم وجود نداشت پس مکاتبهای با ناشر و سپس با نویسنده صورت گرفت با سعه صدر و شکیبایی سوالاتی را که برای ارزیابی کتاب به ذهن متبادر میشد پاسخ دادند. فرهنگ به صورت خاص و انسانشناسی به صورت عام زمینههای وسیعی را تشکیل میدهد، افراد با پس زمینههای فکری مختلف اعم از رشتههای فنی-مهندسی گرفته تا علوم انسانی به این مفهوم پر رمز و راز و معانی آن "از دهه چهل شمسی (آشوری،5:1357) گرایش دارند، فهم این دانش اولیه از زمینه تولید اثر در درک اثر و ارزیابی نقش عمدهای ایفاء میکند.
حمید بشیریه در سال 1343 در همدان به دنیا آمد و تا پایان دوره متوسطه در همان شهر ساکن بود. مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته روانشناسی در تهران گذراند. چند سالی در ایران به عنوان روانشناس مشغول به کار بود. پیش از تعطیلی مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها با سمت مدیر امور بین الملل و عضو شورای علمی مشغول به کار بود و پس از آن حدود دو سال با سمت پژوهشگر با بنیاد ایرانشناسی همکاری کرد. سپس برای دریافت درجه دکترای روانشناسی در این آلمان راهی شد و دیگر به ایران بازنگشت. در آنجا در دو دانشگاه تربیت معلم، یکی در لودویگسبورگ و دیگری در کارلسروهه به تدریس پرداخت. در حال حاضر به عنوان مشاور و روانشناس در شهر ولسفبورگ مشغول به کار است.
پیش از شروع خلاصه اثر مقدماتی در خصوص شرایط و لزوم تولید اثر در آن دوره نیاز است که در بعضی از مواقع در بررسی و ارزیابی یک اثر کمتر مورد توجه قرار میگیرد. در اینکه یک اثر در گستره مفهوم و شناختی آن علم چه جایگاهی را توانسته کسب کند و اینکه به لحاظ محتوایی چگونه است. سوال دوم در پی پاسخ به سوال اول است. بررسی فقدانهای مفهومی و علمی نیاز به تولید اثری را با محتواهای علمی مشخص خاطرنشان میسازد.
همانطور که در بالا اشاره شد مولف اثر روانشناس بوده است و در حال حاضر مشغول طبابت در روانشناسی است. فرهنگ و نوشتن در مورد آن در روانشناسی چه جایگاهی دارد و چگونه است که فرد علاقهمند به روانشناسی که حتی تا مدارج بالای آن را کسب میکند علاقهمند نگارش در حوزه فرهنگ میشود. البته میتوانیم بگوییم که فرهنگ دور از مباحث روانشناختی نیست ولی حتی با پذیرش این فرض، باز هم اینکه چگونه فردی از حوزه روانشناسی قلم به دست میشود تا کتابی از دیدگاه انسانشناسی و قومشناسی و نه روانشناسی جالب توجه است. همواره علاقهمندی دانشآموختههای سایر علوم البته عمدتا علوم پایه و فنی به علوم انسانی موضوعات پژوهشهای بسیاری بوده است (جواهری: 1388) و تا اندازهای و بنا به این اثر توجه دانشآموختگان سایر علوم انسانی به مفاهیم انسانشناختی! این موضوع از چند منظر میتواند مهم تلقی شود اول نگاه به عنوان مثال یک فنی-مهندسی و رد پای علم اموخته شدهاش در نگاه اجتماعی او و از منظر دیگر علل علاقهمندی او به این مباحث است. حال سوال اینجاست که ردپای مترجم روانشناس این اثر در این کتاب کجاست؟ آیا از منظر روانشناختی یا حتی انسان-شناسی روانشناختی این کتاب وزن بیشتری دارد یا خیر؟ از این رهگذر، انتخاب مباحثی جسته و گریخته از مکتب فرهنگ و شخصیت که با عبارت "نظریۀ الگویی فرهنگ" میتوانست متاثر از علائق روانشناسی باشد. بشیریه آورده بود که این نظریه مشتق از نظریات فرایندی-الگویی بواس و شاگردانش کروبر، مارگارت مید و بندیکت به عنوان یکی از اندیشههای دست بالا در انسانشناسی است و آن را با نظریه ساختاری-عملکردی از مالینوفسکی و رادکلیف براون مقایسه کرده بود. این وجود این موارد در اینکه رد پای این اثر به روانشناسی برسد نیز در آراء او در این کتاب نیز برداشت نمیشود این در حالی است که نگرش انسانشناختی بنا به ترجمه و مطالب گردآوری شده نیز در کتاب دیده نمیشود. عدم وجود نگرش انسانشناختی در پرداختن را میتوانیم در صفحه 48 ضمن اینکه مترجم اشاره کرده است نظریه الگویی به عنوان مشتقاتی از مباحث زبان-شناختی، هنری، ادبی دیده شده است مشاهده کنیم. به طور کلی نظریه الگوهای فرهنگی وامدار فروید و روانشناسی هستند (کوش، 61:1381 و لیندولم:1395). بر این مبنا میتوان گفت علاوه بر علاقهمندی مترجم و گردآورنده، چاپ این اثر بیشتر ماحصل شرایط حاضر در زمان نگارش کتاب و البته تا اندازهای نگرش فلسفی بوده است.
«انتشار این کتاب تا اندازهای تحت تاثیر فضای فکری اجتماعی ایران در آن سالها و البته موقعیت شغلی خود من بوده است. پس از آغاز ریاست جمهوری آقای خاتمی و طرح مباحثی مانند گفتگوی فرهنگها و تمدنها و تأسیس مرکزی به همین نام فضای جدیدی شکل گرفت که بسیاری از اهل قلم و اندیشه به آن واکنش نشان دادند. مدتی (تقریبا هفت سال) در آن مرکز کار کردم و طبیعتاً با این مباحث سرو کار پیدا کردم. قرار بود مجموعه بزرگتری در این زمینه با همکاری مترجمان دیگر تهیه کنم که این مقصود به دلایل متعددی حاصل نشد و من نیز به همین میزان کار اکتفا کردم. البته آن مرکز هم خیلی زود به سرگیجه و بلاتکلیفی دچار شد با اتمام کار آن دولت کار آنجا نیز پایان گرفت» (مکاتبه با نگارنده اثر)
سوالی که اینجا شکل میگیرد این است که آیا چاپ کتاب در آن دوره آیا در راستای رفع نیاز مشخص علمی در کتاب بوده است یا خیر؟ به دو کتاب اشاره مختصر میکنم که پیشتر از کتاب حاضر در سالهای 1382 و 1381 به رشته تحریر درآمده است و پیشفرضمان این است که مترجم وگردآورنده کتاب حاضر از وجود این آثار مطلع بوده است. فهرست هر دو کتاب با فهرست داخل کتاب حاضر مشابه هستند. هدف اصلی یکی از این کتب منتشر شده اینگونه در مقدمه آمده است: «پرسش اصلی این نیست که چه تعریف از فرهنگ عرضه میکنیم مهم آن است که بررسیهای مربطو به فرهنگ را در ارتباطی منظم، منسجم و سازمان یافته که اجزاء آن پیوندی منطقی باهم داشته باشند و اندیشهای واحد و همگن را به نمایش درآوردند در چارچوبی علمی و برخوردار از پژوهش و بهره مند از نگرشش تاریخی قرار دهیم» (پهلوان،1:1382). مترجم کتاب مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی(1381) نیز چنین آورده است: کتاب حاضر نوعی جمع بندی از همه کاربردهایی است که کنون از واژه فرهنگ به عمل آمده است.
مطالعه آثار پیشین یکی از اساسیترین اقدام برای پر کردن شکافهای علمی و رعایت اصل پیوستگی در راستای پیشبردن مسیر علم در کشور یکی از اصول توسعه علمی است. به عنوان مثال در یکی از قسمتهای کتاب فرهنگشناسی، سطرهایی بسیار نزدیک و با یک نقل قول کلی ازنسخه انگلیسی کتاب مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی(کوش:2002) آورده میشود. ذکر نام یا حتی مشاهده غیر مستقیم آثار پیشین در حوزه مذکور یکی از شیوههای تقدیر و تکریم نیز هست(نک. فاضلی 1397). البته اینکه در این کتاب میتوانست این انجام شود یا خیر؟ را نویسنده با ذکر اینکه کتاب بر پایه ترجمه بوده است پاسخ داده است اما آنچه که این موضوع را اینجا قابل طرح میکند عنوان "گردآوری" است که میتوانست توجه به آثار منتشر شده در زبان فارسی را نیز در پی داشته باشد. گردآوری صرفاً از منابعی انگلیسی زبان بوده و از کتب منتشر شده به زبان فارسی در خصوص مفهوم فرهنگ که اتفاقا نیز تعداد آنها کم نیست در فهرست کتب دیده نمیشود. ارجاعات به کتابهای فارسی ترجمه شده در این زمینه و بحثهای پیشینی آن در داخل کشور، میتوانست در تغییر چیدمان برخی از قسمتهای کتاب و ارجاع به منابع موجود تاثیر داشته باشد.
هدف از چاپ کتاب حاضر و سوال مشخصی که این گردآوری با نظم و سیاق خاص چیده شدۀ مطالب در کتاب آمده است، تقریباً در هیچ جای کتاب اشاره نشده است. یقیناً هدفی در پس زمینۀ انتشار آن وجود دارد اما عدم ذکر آن باعث شده تا این گردآوری عمدتا مطالبی جسته و گریخته درباره فرهنگ به نظر برسد. البته در یادداشت مختصر ابتدای کتاب آمده است این چیدمان بناست «تا برداشت و نگرش جامعی از موضوع فرهنگ و زمینههای مرتبط با آن و همچنین روند مطالعات و پژوهشهای فرهنگ شناختی را در اختیار قرار دهند» که عمدتا کتاب کوچک و کم حجمی با 223 صفحه نمیتواند در پاسخ به این هدف بسیار بزرگ کفایت کند و البته همانطور که در خلاصه کتاب که در بالا آمده است میتوان مشاهده کرد که نوع محتواها و همچنین محدود کردن آن به عمدتا آثار کلاسیک نیمه دوم قرن بیستم نیز در عدم تناسب بین این هدف بسیار وسیع و کتاب نقش دارد. هر چند فصلهای انتهایی کتاب با تمرکز بر مفاهیم فرهنگی در انتهای قرن بیستم اعم از فرهنگ مردمی و منابع فرهنگ، تمرکز روی آثار منتشر شده در نیمه دوم قرن بیستم را تحت الشعاع قرار داده است. «سالزمن در در بخشی از کتاب فهم فرهنگ مقدمهای بر نظریه انسان شناختی، مسیر اثر را اینگونه توضیح میدهد» از پلکان انتزاع تا نظریات موضوع مند و سپس مثالهای خاص، مطالعات موردی انسانشناختی پایین آمدم» (سالزمن،214:1388). او مسیری را که از ابتدا تا انتهای کتاب را طی کرده است توضیح داده و نتیجه گیری خود را از این طی مسیرش بیان میکند.
توجه به ابعاد محتوایی اثر
فرهنگ انتزاع و انضمامی است از اجزاء و عناصر و ترکیبات مستقیم و غیر مستقیم به هم پیوسته که از دیرباز تا کنون در زندگی اجتماعی هر جامعهای وجود دارد. طرح مباحث طولانی و انتشارات منابع بسیار، صحبتهای مداوم و ناتمام و تشت آراء در این عرصه نشان از وسعت و گستردگی این مفهوم در دو قرن گذشته دارد. استفاده از کلمه فرهنگ از دو مفهوم culture و education (آشوری،1357) در ادبیات فارسی از قدمت دیرینهای برخوردار است (نک. کیا:1343). به هر روی اینکه اثری در زمینه این مفهوم برای مخاطب عام منتشر شده است یکی از محسنات کتاب حاضر بوده است. نویسنده در یادداشت اول کتاب ذکر میکند این کتاب برای عامه و دانشگاهیان مورد استفاده است. دانشگاهیان میتوانند در مطالعات خود به این کتاب به دلیل برخی از چالشها در زمینه فرهنگ نیز رجوع کنند ولی کتاب برای عموم بیشتر کاربرد دارد. طرح مباحث جالب توجه و از منظر فلسفی در حوزه فرهنگ برای مخاطبان عام جالب و جذاب است. همچنین نداشتن ارجاعات عریض و طویل در قالب پاروقی و ارجاعات داخل متنی، شکل و گونه روزنامهای به مطالب و محتواهای درون کتاب داده است که خواندن آن را تسهیل میکند و تمرکز ذهن را به هر نام و هر ارجاعی هنگام خواندن از بین نمیبرد.
همین ویژگی روزنامه نویسی موجب شده تا سیر زمانی نظریات و آراء مطرح شده در کتاب مورد توجه قرار نگیرد، این در حالی است که بشیریه در یادداشت ابتدای بیان کرده است که هدفش ارائۀ تصویر جامع از فرهنگ از منظر انسانشناسی است. منظور از سیر زمانی آمد و رفت مکاتب گوناگون در انسانشناسی همانا توجه به تاریخ ظهور و افول مکاتب در انسانشناسی است. یکی از قدیمیترین مکاتب نظری مکتب تکامل است و در انتقاد به آنها مکاتب فرهنگ و شخصیت و کارکردگرایی شکل گرفتند هر چند که ارتباط معنایی به صورت دقیق و متقن بین فصلها وجود ندارد اما ترتیب این گسترش تاریخی مکاتب و به عنوان مثال ذکر تکامل فرهنگ پیش از فصل مفهوم فرهنگ که در واقع اشاره نظریات مکتب فرهنگ وشخصیت از انسانشناسان آمریکایی و مکتب ساختاری-کارکردی از انسانشناسان بریتانیا است میتوانست این نظم زمانی را نیز در کنار فحوای هر فصل در خود داشته باشد. ذکر این تقسیمات جغرافیایی به عنوان نمایندگان انسانشناسی تا اندازهای در آثار برخی از فرهنگ شناسان مورد تردید قرار گرفته است (کوش:1381).
علاوه بر عدم توجه به سیر زمانی آراء و اندیشهها و حتی بروز و ظهور مفاهیم مندرج به عنوان فصلهای کتاب، مفاهیمی همچون تنوع فرهنگی که اتفاقا در نقد به مفهوم تکامل فرهنگی و در برابر آن قد علم کرده است و جریان نو و مداومی را بر فرهنگ حاکم کرده است نادیده گرفته شده است بر این مبنا مفاهیم دیگری مثل تفسیر فرهنگ، فرهنگ عامه، امپریالیسم فرهنگی و فرهنگ جهانی (پهلوان،1382) از این دست را نیز میتوان افزود. بنا به این حضور و غیاب برخی از مفاهیم کتاب پارههایی از فرهنگ از دیدگاه انسانشناسی و قومشناسی است نه فرهنگ! کتاب را میتوان یک مینی دایره المعارف ناقص در مورد فرهنگ نه چندان کاملی در مورد مفهوم فرهنگ دانست. به عبارتی مفهوم فرهنگ و ترکیبات آن در فصلهای کتاب توضیح داده شده است. البته در دنیای واقعی این فرهنگ ترکیبات بسیاری دارد نویسنده با انتخاب چند مفهوم اعم از انتشار فرهنگ، فرهنگ پذیری، صنایع فرهنگ، یکپارچگی فرهنگی و انتشار فرهنگ به توضیح روندهای مرتبط با آنها پرداخته است.
به رغم وجود کلمه فرهنگ روی جلد و عناوین فصول، تمرکز حجم بیشتر کتاب بر آراء فرهنگ از منظر فلسفه بوده است و توجه به انسانشناسی صرفا به صورت متمرکز در فصل اول کتاب دیده میشود. این موجب شده است تا بین عنوان جلد و محتوای داخل اثر نیز تناسب حداقلی وجود داشته باشد. این تناسب میان محتوا و عنوان در عناوین فصول و محتواهای آنها نیز دیده میشود که در قسمت معرفی کتاب، به این ناهمخوانی اشاره شده است.
توجه به ابعاد درون ساختاری اثر
یکی از اشکالات کتابهایی که عمدتا به زبان فارسی منتشر میشود توضیح ناقص و اندک ساختار کتاب است. خواننده در مقدمه و پیشگفتار معمولا از آنچه که در جریان ساختار کتاب قرار نمیگیرد. توضیح ساختار کتاب در انسجام ذهنی به هنگام خواندن کتاب، مؤثر است. علاوه بر فقدان توضیح در مورد ساختار کتاب، در فهرست کتاب نویسنده به ارائه فهرست کلی از سرفصلها بسنده کرده است و ما نمیتوانیم فهرست جزئی تری را در فهرست اول کتاب ببینیم و از محتوای دقیقتر آن در مرور برگهای اولیه آن سردربیاوریم این در حالی است که داخل متن هر فصل از دو الی سه زیرفصل تشکیل شده است.
ناهماهنگی محتوا وعنوان هر فصل در کتاب بسیار مشاهده میشود. اینجا به عنوان فصل اول " مفهوم فرهنگ" اشاره میکنم بعد از قسمت مقدمه فصل، گردآورنده به توضیح مباحث پایهای در خصوص فرهنگ در دو مکتب فرهنگ و شخصیت و ساختارگرایی ردادکلیف براون میپردازد و در اواسط دیگر مفهوم فرهنگ گم شد و صرفا فصل اختصاص پیدا میکند به توضیحاتی در خصوص هر دو نظریه و تفاوتها و چالشهای آن وهمنشینی هر دو با یک مثال نظام خویشاوندی و اینکه هر دو آنها چگونه به این اوضاع نگاه میکنند. تعریف مفهوم فرهنگ با توجه به تعاریف گستردهای که از این مفهوم در ادبیات از ابتدا تا امروز وجود دارد و علاوه بر گستردگی، دسته بندی این گستردگی در شش بعد تکوینی، هنجاری، تاریخی و فرایندی و از این دست در کتاب تعریفها و مفهوم فرهنگ(آشوری 1357) آمده است و مصداق مفهوم فرهنگ است و این مهم به استثنای اوایل کتاب که مستند و متقن بنا به تعریف تایلر از فرهنگ گشایش یافته است به درستی بازنمای عنوان کلی مفهوم فرهنگ با آن تنوع وسیع معنایی نیست. البته اگر نویسنده قصد داشت تا این تنوع معنایی گنجانده شود به طور حتم کتاب حجیمتر از آن به دست خواننده میرسید.
فهرست طولانی در منابع و ماخذ و درج برخی از محتواهای این فهرست طولانی در داخل متن از محسنات کتاب است اما نامهایی مثل ابوالقود، گیرتز در این میانه دیده نمیشود و از طرفی رد پای بسیاری از این آثار در متن و اینکه کدام قسمتها به کدام یکی از این نویسندهها و آثارشان اختصاص دارد دیده نمیشود. یکی از نقاط ضعف کتاب عدم وجود رفرنس دهی مناسب و دقیق است که این اتفاقا خواندن و پیگیری برخی از اندیشههای موجود در کتاب را با دشواری مواجه میکند. به عنوان مثال در فصل سوم اشارات بسیاری به آراء و نظرات هنری مورگان وجود دارد اما در فهرست انتهای کتاب، نام مورگان دیده نمیشود و این در حالی است که داخل متن نیز پس از ذکر نظرات او، اینکه این آراء از کجا و کدام محقق آورده شده است را نمیبینیم. این روند از فصل سوم به بعد تا حدودی جای خود را به ارجاعات داخل متنی در پاورقی داده است ولی تا فصل سوم رفرنسهای داخل متن و حتی مقالات هر سه فصل به صورت کلی ارائه نشده است.
تحلیل ابعاد شکلی اثر
تصویر روی جلد هر چند که با امضاء تصویرگری آن آمده است اما بدون ذکر نام او در مشخصات کتاب آمده است و همچنین هماهنگی بین محتوا و تصویر جلد نیز مشخص نیست. تصویر جلد تداعی گر یک قاب عکس با نوارههای سفید روی دیوارهای به رنگ آبی است. محتوی این قاب، یک نیم تنه ظاهراً مردانه با پوشش کت و پیراهن سفید است که در سر آن عنوان کتاب با نام فرهنگ و اضافات آن گذاشته شده است که میتواند برداشتی از سر به مثابۀ مغز و ذهن آدمی باشد. به هر روی این تصویر از اهمیت فرهنگ در کتاب حکایت میکند. در پشت جلد برخلاف اینکه معمولا تکه روایتی از داخل کتاب درج میشود نیز دیده نمی-شود. به هر روی از جلد که میگذریم تا کتاب را در داخل و از فهرست واکاوی کنیم با فهرست بسیار کلی در حد نام فصول که در خلاصه اشاره شد مواجه میشویم، نامهای بسیار کلی که عمدتا تداعی گر یک دایرهالمعارف است. قلم و اندازه فونت خوب انتخاب شده است. یکی از حسنهای کتاب ویراستاری و دقت در نمونهخوانی قابل تحسین کتاب حذف اشتباهات املایی آن است که از نظر ظاهر و شکلی میتوان در آن مشاهده کرد علاوه بر ان مولف نشانههای نگارشی و ویرایشی را به درستی رعایت کرده است تا فهم و درک مطالب کتاب برای خوانندگان آسان شود. نثر ساده و روان کتاب و جملات و عبارات بدون ابهام در کنار این دقت و توجه به نکات دستور زبان و ویرایشی در انتقال اسان فحوای کلام نویسنده تاثیر مثبتی گذاشته است. به رغم حسن ویرایش دقیق و رعایت نکات دستور زبان، کتاب فاقد نمایه است و این روند جستجو مفاهیم، نظرات و نام نویسندگان را برای خواننده دشوار میسازد.
نتیجه گیری و پیشنهادات
انجام یک کار فراتحلیل در زمینه کتب منتشر شده با موضوع فرهنگ جایگاه دانش اکنون ایران معاصر را در رابطه با فرهنگ مشخص خواهد کرد، به عبارتی جایگاه مواضع مختلف نسبت به فرهنگ به مثابه هر آنچه که این مواضع قلمداد میکنند در قله رفیع فرهنگ نمود پیدا خواهد کرد. نگارش در رابطه با فرهنگ به صورت پراکنده بدون لحاظ کردن مطالب پیشین در واقع پیشبرد دانش علومی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم با این مفهوم سروکار دارند را دشوار میسازد.
ادامه کتاب در جلدهای دو و سه چه بسا میتواند جریانات امروز فرهنگ و نگرشهای انتقادآمیزی که از این مفهوم (نک ابوالقود:1991) و پیرو او شکل گرفته است را دربرگیرد منتها بنا به مصاحبهای که با نویسنده کتاب صورت گرفته است که تعطیلی مرکز نامبرده در دولت اصلاحات و عوامل و مشغلههای دیگر نویسنده، مانع از اصرار بر تداوم علائق و حضور ایشان در گستره فرهنگ شده است.
- آشوری، داریوش (1357) تعریفها و مفهوم فرهنگ، تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیایی، چاپ اول.
- برک، پیتر(1392) تاریخ فرهنگی چیست؟، ترجمه نعمت الله فاضلی و مرتضی قلیچ، تهران: انتشارات پژوهشکده تاریخ اسلام، چاپ اول.
- بشیریه، حمید(مترجم و گردآورنده) (1387(1385)) فرهنگ از دیدگاه انسانشناسی و قومشناسی، انتشارات موسسه پژوهشی نگاه معاصر، چاپ دوم.
- پهلوان، چنگیز(1382[1377]) فرهنگشناسی (گفتارهایی در زمینه فرهنگ و تمدن)، تهران: نشر قطره، چاپ دوم.
- سالزمن، فیلیپ کارل(1388) فهم فرهنگ؛ مقدمهای بر نظریه انسانشناختی، ترجمۀ محمد امین کنعانی، تهران: نشر افکار، چاپ اول.
- لیندولم، چارلز (1395) فرهنگ و هویت؛ تاریخ، نظریه و کاربرد انسان-شناسی روانشناختی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر ثالث، چاپ اول.فاضلی، نعمت الله (1398) فایل صوتی سخنرانی با موضوع خودمردمنگاری علوم اجتماعی و حوزه عمومی، کانال تلگرامی فرهنگ نعمت الله فاضلی.
- فکوهی، ناصر (1386) نظریههای انسانشناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول.
- کیا، صادق (1343) فرهنگ، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. کوش، دنی(1381) مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، مترجم فریدون وحیدا، تهران: انتشارات سروش و مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامهای، چاپ اول.
- Abu-lughod، Lila (1991) Writing against culture، in Richard G. Fox،، Recapturing Anthropology، pp 137-62. Sante Fe، NMex.: School of American Research Press.