معرفی کتاب:
ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی دانشگاه تهران، کتاب انسانشناسی شهری خود را بر پایه پنج نظرگاه به نگارش درآورده است :
نظرگاه اول، انسانشناختی-تاریخی است که در آن ریشه و دگرگونی شهرها از ابتدا تا امروز و گسترهای به سوی آینده را ترسیم میکند. (منشا شهر و تحول آن در دوران باستان، قرون وسطا، دوران نوزایی، و دوران مدرن و پسا مدرن. همچنین درباره شهر بین النهرینی و مصری، شهر هندی، شهر چینی، شهر یونانی و رومی، شهر امریکای پیش از کلمب، شهر مسیحی، شهر اسلامی، شهر رنسانس، شهر انقلابی، شهر صنعتی، شهر استعماری، شهر جهان سومی، کلان شهرها، شهر مجازی، شهر آینده در این بخش بحث میشود)
نظرگاه دوم، تصویری از نظریههای گذشته و فعلی در موضوع شهر ارائه میدهد و چارچوب نظری معینی از انسانشناسی شهری و نگاه آن به پژوهش میدانی را مشخص میسازد.
الف: نظریات کلاسیک: 1- یونان باستان ( افلاطون و ارسطو) 2- اسلام (فارابی، ابن خلدون) 3- قرون وسطای مسیحی (قدیس آگوستین) 4- آرمانشهرگرایان اروپایی(تامس مور، فرانسیس بیکن، توماسو کامپانلا، جیمز هرینگتون، رابرت اوون، شارل فوریه، اتین کابه)، 5- نظریههای دش شهری (ژرژ اورول، الدس هاکسلی، ریمون داگلاس برادبری) 6- مارکسیسم (کارل مارکس، فریدریش انگلس، ولادیمیر ایلیچ لنین، مائوتسه تونگ، فیدل کاسترو) 7- جامعهشناسی کلاسیک (ماکس وبر، فردیناند تونیس، گئورگ زیمل، امیل دورکیم)
ب: نظریات جدید: 1- مکتب شیگاگو (ویلیام ایساک تامس، فبوریان ویتولد زنانیسکی، رابرت ازرا پارک، ارنست برگس، لویس ویرث، رادریک مک کنزی) 2- جامعهشناسی امریکا پس از شیکاگو (ویلیام للوید وارنر، رابرت ردفیلد، اسکار لویس، ایروینگ گافمن، ویلیام وایت) 3- رویکرد معماری – تاریخی به شهر (لویس مامفورد، لوکوربوزیه جین جاکوبز، کوین لینچ) 4- رویکردهای نومارکسیسیت (هانری لوفبور، ریمون لودرو، مانوئل کاستلز، دیوید هاروی)
نظرگاه سوم، حوزههای اصلی پژوهش انسانشناسی شهری را معرفی و به چالش میکشاند. شهر فضا، شهر زمان، شهر اقتصاد، شهر قدرت و خشونت، شهر فرهنگ، شهر نشانهها، شهر بیان.
نظرگاه چهارم، درآمدی مختصر بر انسانشناسی شهری ایران است. در این بخش، ابتدا به پیشینه مطالعات شهری در ایران پرداخته میشود. سپس، گونههای زیست غیر شهری، تحول شهر، عناصر شهری ایران، گونههای شهرهای ایران و حوزههای مطالعات انسان شناختی شهری در ایران مورد بررسی قرار میگیرند.
نظرگاه پنجم، به تشریح روشهای خاص انسانشناسی به ویژه در حوزه شهری یعنی در جوامع پیچیده میپردازد: برنامهریزی پژوهش، انتخاب موضوع، آمادهسازی پژوهش، هماهنگی برای حضور فعال در میدان پژوهش، انجام پژوهش، ورود به زمین، اطلاعرسانها، نقشه و کروکی، ابزارهای سمعی – بصری، مصاحبه، پرسشنامه، مشاهده، گردآوری اسناد شهری، گزارشهای مطبوعاتی، ماخذشناسی، تحلیل دادهها.
درآمدی بر انسانشناسی شهری
انسانشناسی شهری یکی از حوزههای رشته انسانشناسی است که انسان را در بطن شهر و بر پایه رویکردش به پدیده شهر بررسی میکند. این رشته از ارتباط بین فضا، زمان و نشانههای شهری از یک سو و انسانی که این مولفهها را ایجاد، بارایجاد و مصرف میکند پدید آمده است. سیستمهای فرهنگی شهرها، همچنین رابطه شهرها با مکانها و جماعتهای کوچکتر و بزرگتر به مثابه نظام جهان شهری بررسی میشوند.
انسانشناسی شهری به عنوان یک تخصصی خاص بعد از جنگ دوم بینالملل مطرح شد، یعنی در زمانی که وضع اقتصادی ـ سیاسی نوین موجب رشد فزاینده شهرها (هم در کشورهای شمال و هم در کشورهای جنوب) در جهان شده بود. به دنبال چنین روندی بیش از نیمی از جمعیت دنیا مستقیما به سمت نقاط شهری سوق داده شده و صورتهای اجتماعی و هنجارهای فرهنگی تغییر کردند، بینظمی و آنومی فزونی یافت و خصیصههای نوین شهری پدیدار گشت. این نوع از شهر گرایی که صورت مدرنی از شهرنشینی بود، بر پایه اصول کاملاً گوناگون با اصولی که در ادوار قبل، شهرهای ماقبل مدرن را از روستاها جدا میکرد. سازمان یافته بود.
این رشته بر اثر عوامل و دگرگونیهایی از میدان کلاسیک که مربوط به زمینه جغرافیایی اقوام ابتدایی و بومی بود، به جامعههای پیچیده شهری تغییر نگرش داد. از جمله این مولفهها میتوان به رشد فزاینده جمعیتهای شهری در شهرهای جدید و نتایج فرهنگی، اجتماعی و ظهور ویژگیهای فرهنگی جدید و خرده فرهنگها و همچنین گوناگونی قومی و بحث هم جواریشان اشاره کرد. با جنگ دوم بینالملل و دگرگونیهای شتابنده در جهان، انسانشناسان روند مطالعات خود را که ابتدا موسوم به جوامع ابتدایی بود دگرگون کردند و به واقعیتهای حیات اجتماعی نوین توجه کردند. این پژوهشها از نیمه قرن بیستم میلادی شروع گردید.
به باور بسیاری از اندیشمندان، انسانشناسی شهری سه دوره دو دههای را از سر گذرانیده است. در طی این دورهها، نسلهای متخصص انسانشناسی شهری به موضوعات متفاوتی توجه نشان دادهاند.
دوره اول؛ که به دو دهه اول ایجاد رشته، یعنی دهههای چهل و پنجاه باز میگردد، انسانشناسان در جستوجوی یافتن بقایای الگوی حیات غیرشهری (روستایی و عشایری) در شهر بود. گروه نخست را میتوان در مکتب منچستر و انسانشناسان شهری آن دید که در پی یافتن الگوهای قبیلهگرا در شهرهای قاره آفریقا بودند و حتی از خلال پژوهشهای مستمر و تطبیقی خود، دست به ابداع مفهوم «بازسازی قبیلهای» زدند. طی دهههای سی تا پنجاه، تمرکز مطالعه انسانشناسان حول محور روستاییان و اثرات زندگی شهری بر آنها بود. از سالهای دهه ۵۰ میلادی به بعد بود که تعدادی از انسانشناسها و جامعه شناسها پدیدههای منحصرا شهری را موضوع مطالعه خود قرار دادند.
دوره دوم، یعنی دهههای شصت و هفتاد قرن بیستم تا حدود سال ۱۹۸۰، انسانشناسان شهری در جستوجوی گذشته در شهرها بودند. به عبارت دیگر، در این دوره شهر به عنوان یک مفهوم کلی، در مرکز مطالعه قرار نداشت، بلکه موضوعهای ویژهای چون خویشاوندی، قشربندی اجتماعی، مهاجرت، سازگاری و نحوه سازگاری مهاجران، نقشهای اجتماعی و غیره را در شهر جستوجو میکردند. در واقع، تا دهه ۱۹۶۰ میلادی و اوایل دهه هفتاد، این رشته هنوز مرزهای خود را به درستی ترسیم نکرده بود. با وجود این، رشد انسانشناسی شهری در دهه ۱۹۶۰ مبین آن است که جماعتهای سنتی مانند قبایل و روستاییان به طور فزاینده در «جهان شهریشده» حضور پیدا میکردند. در این دهه، پژوهشهای فراوانی در مورد مهاجرتهای روستایی به شهرها، سازگاری مهاجران، قوم گرایی و فقر در شهر صورت پذیرفت.
در سالهای 1980 بود که در نهایت با ظهور دوره سوم انسانشناسی شهری پژوهشها در زمینه جنبههای گوناگون زندگی شهری شکل گرفتند. آنچه در این دوره مهم تلقی میشود خصیصههای فرهنگ شهری و صورتهای گوناگون زندگی در شهر است. این رویکرد انسانشناختی در پی بررسی ویژگیهای حیات روستایی و عشایری یا پدیدههای مشابه دیگر در شهر نیست.
البته ناگفته نماند که انسانشناسی شهری بیشتر ریشه در پژوهشهای جامعهشناختی دارد تا انسانشناسی کلاسیک، زیرا اولین افرادی که پژوهشهای خود را بر حیات شهری متمرکز کردند جامعهشناسان سنتی بودند. اما در حال حاضر انسانشناسی شهری حیطه پژوهشی خود را از جامعهشناسی شهری جدا کرده و اهداف گوناگونی را پیگیری میکند. پژوهشهای جامعهشناختی موضوعات چندپاره و منفک را مطالعه میکنند، در حالی که انسانشناسی شهری از بعد تئوریک بیشتر رویکردی کلگرا را در دستور کار خود قرار داده است و درست به همین دلیل است که این رشته با رویکردی میان رشتهای با رشتههایی مانند جغرافیا، اکولوژی و سایر رشتههای نزدیک همپوشانیهایی دارد. این همپوشانی اغلب در حوزه نگرشهای تئوریک و فهم فضای شهری و شهرسازی است. امروزه انسانشناسی شهری به اموری چون سازگاری و تطبیق انسانها در فضاهای شهری پر ازدحام، خرده فرهنگهای شهری، عملکرد نهادها و سازمانهای شهری و نحوه ارتباط مردم با آنها، تاثیرات فضای شهری بر تکثرگرایی فرهنگی و طبقهبندی اجتماعی، پیوندهای اجتماعی، کارکرد خویشاوندی، اشتغال، گسترش شهرها، جمعیتشناسی، سبک معماری و شهرسازی شهرها، مسئله جرم و جنایت و مشکلات عملی و راهبردی شهرها مانند تهیه مسکن، حمل و نقل، استفاده از فضا، مدیریت زباله و زیرساختها میپردازد.
بدین ترتیب، پیوند انسان و شهر هرگز پیوندی یک جانبه نیست بلکه چرخهای خلاق و درهم تنیده است که گروه بزرگی از تغییرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و فناورانه را ایجاد میکند.
اولین کتاب انسانشناسی شهری در ایران
کتاب انسانشناسی شهری اولین کتابی است که با این عنوان در سال 1383 در ایران منتشر میشود. رویکرد انسانشناختی-تاریخی در فصل اول تا سوم این کتاب برجسته میشود. در فصل اول ریشه و دگرگونی شهرها از بدو پیدایش تا کنون و دورنمای آینده شهر مطالعه میشود. فصل دوم تصویری از نظریههای موجود درباره شهر ارائه میکند «تا چارچوب نظری مشخصی که انسانشناسی شهری درون آن به پژوهش» میپردازد، مشخص شود. فصل سوم به حوزههای مورد مطالعه انسانشناسی شهری پرداخته شده است که بهنظر میتواند مهمترین فصل کتاب باشد. در این فصل، مفاهیم و حوزههای اصلی انسانشناسی در «ترکیبی پویا» مورد مطالعه قرار میگیرد. هفت محور اساسی متمایز شامل فضا، زمان، اقتصاد، قدرت، فرهنگ، نشانه و بیان در این فصل بررسی میشود. در واقع، مولف با بسط این محورها روزنههایی را برای پژوهشگران علاقهمند به مطالعه شهر میگشاید. فصل چهارم، درآمدی برای ورود به میدان نوین و وسیع انسانشناسی شهری در ایران است. فکوهی ابتدا از گذشته پژوهشهای شهری در ایران سخن میگوید و منابعی را به اختصار معرفی میکند. در ادامه، دگرگونی شهری در ایران با مطالعه تاریخی از شهرهای باستانی تا شهرهای جدید مورد بررسی قرار میگیرد و با بهرهگیری از هفت محور قبلی مولفههای شهری در ایران تحلیل میشود. فصل پنجم به تشریح روششناسی انسانشناسی شهری در میدان شهر اختصاص دارد. نویسنده در این فصل به روش پژوهش مطرح در انسانشناسی شهری و اجزای تحقیق مردمنگارانه میپردازد و انواع تکنیکهای موجود در این روش را بیان مینماید.
این کتاب به عنوان منبعی درسی و دایرهالمعارفی میتواند چشم اندازی از این رشته برای دانشجویان و علاقهمندان حوزه علوم اجتماعی از گرایش انسانشناسی شهری داشته باشد. مولف با برجستهسازی تفاوتهای انسانشناسی شهری از سایر حوزههای نزدیک، نقاط تاریک و مبهم این حوزه را تا حدی برای خواننده روشن میکند. معرفی منابع مهم و مفید، فهرستی از پایگاههای اینترنتی برای مطالعات انسانشناسی شهری از جمله امتیازات این کتاب به شمار میرود. استفاده از نقشهها، جداول و گزیدههایی از آثار برجسته در حوزه انسانشناسی شهری بر اهمیت این کتاب به عنوان مرجعی دایرهالمعارفی میافزاید. اما نکاتی هم هست که در این کتاب میتواند مورد نقد جدی قرار بگیرند.
چند انتقاد قابل بحث
مهمترین نقد بر کتاب انسانشناسی شهری این است که از زمان انتشار اول آن در سال 1383 تاکنون، با وجود استقبال دانشجویان و علاقهمندان حوزههای مطالعات شهری و رسیدن کتاب به چاپ نهم، هیچ گاه این اثر مورد بازنگری قرار نگرفته و به همان صورت نخست مدام تجدید چاپ شده است. در حالی که این بازنگری به دلایل متعدد ضروری حس میشود.
بخش اعظم کتاب به گردآوری نظریات و پژوهشهای صاحب نظران خارجی و داخلی حوزه مطالعات شهری اختصاص یافته و نقش مولف، به عنوان یکی از متخصصین این حوزه در آن پررنگ نیست. فکوهی به عنوان کسی که برای اولین بار دست به تالیف و تدریس چنین موضوع مهمی در ایران میزند، شایسته است که در حوزه طرح مفاهیم تازه و مختص به جامعه ایران مباحث جدیدی را به این مجموعه گسترده بیافزاید. قطعا ایشان میتوانند با استناد به پژوهشهای دیگر و متعددی که ایشان در طی این سالها در این حوزه انجام دادهاند کتاب را از لحاظ نظری و کاربردی غنا ببخشند.
همچنین، باید توجه داشت که از سال 83 تاکنون پژوهشهای میانرشتهای ارزنده و مهمی در حوزه شهر در ایران و جهان شکل گرفته که مولف میتواند با بازنگری در کتاب- که به چاپ نهم رسیده- از آنها برای غنا در محتوای کتاب بهره بگیرد. مرکز مطالعات شهرداری تهران و انتشارات خصوصی که حوزه تخصصی آنها به شهر اختصاص یافته، در سالهای گذشته پژوهشها و کتابهای ارزشمندی در این حوزه بهچاپ رسانده که لازم است در کتابی این چنینی مورد بهرهبرداری و نقد قرار بگیرند.
به نظر میرسد این کتاب به طور مشخص تمایزگذاری میان حوزههای نزدیک و دور را به درستی انجام نمیدهد. فکوهی در صفحه 36 کتاب در تعریف رویکرد انسانشناختی به شهر عنوان میکند که تشریح این تیتر ضرورتی ندارد زیرا فلسفه و موضوع این کتاب همین مسئله است و به در نظر گرفتن دو عنوان کلی «جامعگرایی» و «تحلیل خرد» در انسانشناسی شهری بسنده میکند. مشکل آن جاست که در ادامه کتاب ما نه با «جامعگرایی» مواجه میشویم و نه با «تحلیل خرد«. در واقع خواننده این کتاب شاید نتواند به درستی حدود این رشته را با رشتههای همجوار خود مشخص کند و این باعث ابهام خواهد شد. در واقع مشخص نیست اگر اسم کتاب جامعهشناسی شهری بود آیا واقعا تفاوتی ایجاد میکرد ؟ به عبارت دیگر، خواننده از بحثهای طولانی که در هر فصل ارائه شده شاید بیشتر گنگ شود و نتواند تشخیص دهد دقیقا آن مرزهایی که در ابتدای همین کتاب برای حوزههای انسانشناختی شهری تعریف شده چرا در فصول بعدی از آن عدول میشود و دیگر نمیتوان بین مباحث انسانشناسی شهری و مثلا جامعهشناسی شهری تفاوت قائل شد.
شکل دایرهالمعارفی کتاب باعث میشود تا «سطحی بودن» و «پراکندگی مطالب» در بیشتر بخشهای کتاب دیده شود. در واقع با وجود این که مطالب بسیار فراوانی و صد البته ارزشمندی در کتاب یافت میشود اما در عین حال از برخی افراد بسیار مهم و اثرگذار در حوزه شهر خبری نیست. برای مثال از نظریهپردازان فراوانی نامبرده میشود و تنها به بخشهایی از نظریات آنها در حوزه شهر اشاره میشود و حتی گاهی مشخص نیست چرا بحثها و نظریات شخصیتهای برجستهای مانند پییر سانسو[1]، که با آثار خود مانند «بوطیقای شهر»[2] در سال 1973 تاثیری بنیادین در حوزه پژوهشهای شهری داشته، در این کتاب آورده نشدهاند.
کتاب از ساختار علمی دقیقی تبعیت نمیکند بدین ترتیب که صرفا اطلاعات زیادی در کتاب گردآمده ولی نسبت آنها با هم و در نهایت با انسانشناسی شهری تبیین نمیشوند. کتاب بدون هیچ جمعبندی و نتیجهگیری به پایان میرسد و حتی فصلهای کتاب نیز دارای نتیجه گیری نیستند. همین امر باعث میشود خواننده در مواجه با دریایی از اطلاعات خود را غرقشده بپندارد و نتواند نسبتهای منطقی میان فصول و در نتیجه نگاهی عمیق و درست نسبت به رویکرد انسان شناختی به شهر پیدا کند.
با وجود کتاب نامه مفصلی که در انتهای کتاب وجود دارد، بسیاری از مباحث در کتاب، به ویژه در معرفی آراء نظریهپردازان در حوزه شهر، بدون ارجاع به متون اصلی رها شدهاند و ارجاع دهی در آنها وجود ندارد و یا به ارجاعات کلی بسنده شده است.
در این کتاب جای خالی پژوهشهای میدانی که از الزامات رشته انسانشناسی محسوب میشود، به شدت حس میشود. به نظر میرسد در کتابی با عنوان انسانشناسی شهری ضروری باشد پژوهشی میدانی از نوع انسانشناسی شهری در ایران وجود داشته باشد تا خواننده بهخصوص با توجه به مباحث روشی که در فصل سوم مطرح شده اند، بتواند نگاهی دقیقتر و عمیقتر نسبت به نوع پژوهش انسانشناسی شهری در ایران داشته باشد. در حالی که در بخش چهارم که به انسانشناسی شهری در ایران پرداخته شده، به ذکر منابع تاریخی و غیرانسانشناختی اکتفا شده و به عنوان نمونه از تاریخ شفاهی-اجتماعی که میتواند نوعی توصیف و تحلیل خرد را نمایندگی کند، غفلت شده است. لازم به ذکر است که مولف از سال تالیف این کتاب تاکنون پژوهشهایی را در این زمینه داشته که میتوانسته آنها را در این کتاب به عنوان نمونههایی قابل استناد ارائه دهد.
نتیجه
در نهایت باید عنوان کرد که این کتاب، به عنوان منبعی غنی و ارزشمند در حوزه مطالعات شهری محسوب میشود که با بازنگری مولف، میتواند سالها پاسخگوی نیاز علاقهمندان و دانشجویان حوزه مطالعات شهری در ایران باشد. مولف با بازنگری در شکل و محتوای کتاب، با دانش و تجربهای که در طی این سالها در حوزه پژوهشهای شهری در ایران بدست آورده، میتواند این کتاب را به منبعی بیش از پیش ارزشمند در حوزه علوم اجتماعی بدل سازد.
[1] - Pierre Sansot
[2] - Poétique de la ville, Paris; Klincksieck,(1973).