نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

کتاب انسان‌شناسی زبان‌شناختی که بر اهمیت فرهنگی زبان و گفتار تاکید دارد زبان را بخش جدایی‌ناپذیر زندگی انسان‌ها در یک جامعه می‌داند. کتاب حاضر که رویکردی مردم‌نگارانه به کارهای میدانی زبان‌شناختی دارد می‌تواند برای علاقمندان به پژوهش‌های زبان در بطن جامعه و فرهنگ اثری مفید فایده باشد. مطالب این کتاب در ده فصل سامان‌دهی شده است. نویسنده در سه فصل اول به مباحث نظری می‌پردازد و در فصل چهارم و پنجم درباره این موضوع سخن می‌راند که چگونه علاقمندان به این رشته می‌توانند تحقیقاتی میدانی انجام دهند. فصل شش و هفت و هشت نیز به گرایش‌های مختلفی که در دهه‌های اخیر در حوزه انسان‌شناسی زبان‌شناختی به‌وجود آمده است می‌پردازد. در نهایت در فصل نهم دورانتی به نقش مشارکت‌کنندگان در رویدادهای گفتاری می‌پردازد و فصل دهم نیز سخن آخر نویسنده و نتیجه‌گیری کتاب به شمار می‌رود.

در مجموع این کتاب را می‌توان کتابی درسی معرفی کرد که فصول آن به خوبی سازمان‌یافته و خوانندۀ علاقمند می‌تواند امیدوار باشد که با مطالعه آن به میزان نسبتاً مطلوبی با مباحث نظری و عملی این حوزه آشنایی پیدا کند. البته ممکن است خواننده در بخش نظری کتاب در مورد برخی مفاهیم نظری مانند "فرهنگ، "نسبیت زبانی" و "جامعه زبانی" به دلیل چندمعنایی بودن آنها و نظرات مختلفی که درباره هر یک از این مفاهیم ارائه شده است دچار سردرگمی و ابهام شود.

در فصل اول نویسنده کتاب اذعان می‌دارد که انسان‌شناسی زبان‌شناختی حوزه‌ای میان‌رشته‌ای است و حوزه تحقیق آن عمدتاً برگرفته از دو رشته علمی مستقل یعنی انسان‌شناسی و زبان‌شناسی است، اما در چند دهه اخیر انسان‌شناسی زبان‌شناختی توانسته است به حوزه فکری مستقلی دست یابد که هدف اولیه این کتاب توصیف این هویت مستقل و شرح ارتقای درک اندیشمندان این رشته از زبان است، درکی که بر اساس آن زبان دیگر تنها شیوه اندیشیدن نیست بلکه بیش از هر چیز عملی فرهنگی است که هم روش‌های بودن در این جهان را در پیش‌فرض خود دارد و هم پدید‌آوردنده آنهاست. به این ترتیب است که این رشته در عوض توجه به زبان به‌مثابه پدیده‌ای در خلأ آن را در بطن اجتماع و با توجه به کاربردهای زبانی مورد مطالعه قرار می‌دهد. در ادامه فصل دورانتی به سه مفهوم نظری مهم در این رابطه یعنی کنش، اشارتگری و مشارکت می‌پردازد. در مطالعه کنش زبانی انسان‌شناسان زبان‌شناس در تحقیقات خود وزن زیادی برای قدرت واژه‌ها قایل می‌شوند و معتقدند که نشانه‌های زبانی هیچ‌گاه خنثی نیستند بلکه همواره دلالت‌های پراهمیتی بر شباهت‌ها و افتراق‌های فرهنگی دارند. بر طبق این دیدگاه زبان پدیده‌ای خلاق و پویاست که بواسطه‌ آن فرد وارد عرصه‌ای از تعامل می‌شود که تا اندازه‌ای از قبل برای او شکل داده شده است. در مورد اشارتگری نویسنده مفهوم گامپرز از "سرنخ‌های بافت‌مندسازی" را معرفی می‌کند که از طریق آنها فرد امکان می‌یابد تا در هر لحظه از تعامل از جریان امور و از چگونگی پیشبرد احتمالی آن سردرآورد. این ویژگی همچنین در تفسیر جملات و موقعیت‌ها به مخاطب کمک می‌نماید. برای مثال، زیروبمی کلام در ادای یک پاره‌گفتار به مخاطب سرنخ‌هایی در مورد معنایی را می‌دهد که گوینده به دنبال انتقال آن است. مفهوم سوم مشارکت است که از نظر وی نسبت به دو مفهوم پیشین از اهمیت بیشتری برخوردار است و دلیلی که برای این ادعا می‌آورد آن است که مشارکت حلقه اتصالِ بالقوۀ سودمندی میان روندهای تحقیقی متعدد و مهمی است که در درون و بیرون انسان‌شناسی زبان‌شناختی وجود دارد، به‌ویژه زمانی که بحث در مورد واحد تحلیل برای مطالعه زبان مطرح است واحدهای مشارکت به محقق کمک می‌کنند تا بدون گم کردن رد پای ساختار اجتماعی، ساختارهای زبانی را مورد بررسی قرار دهد. برای دورانتی مشارکت در تعامل زبانی مفهوم تحلیلی جایگزینی است برای دوگانه‌های قدیمی همچون گوینده-شنونده یا فرستنده-گیرنده که از آن برای توصیف این واقعیت استفاده می‌شود که سخن گفتن بخشی از یک فعالیت بزرگتر است و بر ماهیت ذاتاً اجتماعی، جمعی و فراگیر بودن عمل سخن گفتن تاکید می‌گذارد"(ص. 47). البته نکته‌ای که باید در اینجا خاطر نشان کرد آن است که اگرچه این سه مفهوم در تحلیل‌های انسان‌شناسی زبان‌شناختی اهمیت زیادی دارند اما این مفاهیم بدون در نظر گرفتن بافتی که آنها در آن واقع می‌شوند تقریباً بی‌معنا هستند؛ به‌خصوص در مورد مفهوم مشارکت زیرا اینکه مشارکت زبانی افراد در چه بافتی صورت می‌گیرد یکی از متغیرهایی است که تحلیل‌گر باید به آن توجه داشته باشد و این درحالیست که دورانتی به مفهوم بافت در این کتاب توجه چندانی نکرده و آنطور که باید به آن نپرداخته است.

در فصل دوم کتاب نویسنده درباره نظریه‌‌های فرهنگ سخن رانده است و به کمک نظریه‌های جدید زبان‌شناختی و انسان‌شناختی خوانش‌های مختلفی که از فرهنگ وجود دارد را معرفی کرده است. دلیل اینکه دورانتی در این فصل به مسئله فرهنگ از زوایای مختلف می‌پردازد آن است که  او زبان را "مخزن فرهنگی" می‌داند و برآن است که نشان دهد تمامی نظریه‌هایی که در این فصل درباره فرهنگ معرفی شده است یک مخرج مشترک دارند و آن اینکه در همه آنها زبان مفهومی اجتماعی است که در عین حال هم محصول فرهنگ است و هم ابزاری است در دست آن. در این فصل نویسنده نشان می‌دهد که فرهنگ مفهومی پیچیده است چرا که می‌توان در آن واحد هم آن را به مثابه دانش، هم ابزار ارتباطی، هم نظامی برای وساطت، هم نظام عمل و هم امری مشارکتی در نظر گرفت. از این روست که این فصل برای محققان و دانشجویانی که با مفهوم فرهنگ و دلالت‌های مختلف آن آشنا نیستند می‌تواند بسیار مفید باشد.

در فصل سوم نویسنده به موضوع "گونه‌گونی زبانی" می‌پردازد و یکی از پیش‌فرض‌های مسلم‌انگاشته دستوریان را به باد پرسش می‌گیرد، و اذعان می‌دارد که انسان‌شناسان زبان‌شناس برخلاف دستوریان معتقدند که جامعه گفتاری به هیچ‌وجه همگن نیست بلکه در یک جامعه می‌توان شاهد تفاوت‌ها و ناهمگنی‌های جالب توجهی بود و دقیقاً محققان در این شاخه از علم علاقمند به بررسی این تنوعات هستند. به این ترتیب است که می‌بینیم دورانتی در این فصل به مفاهیمی مانند "گنجینه زبانی"، تنوع زبانی" و مفاهیم مختلف "جامعه گفتاری" می‌پردازد. همچنین دورانتی زمانی که تلاش می‌کند تا مفهوم "تنوع زبانی" را مورد بحث قرار دارد به فرضیه وورف درباره "نسبیت زبانی" اشاره می‌کند و هدفش از این بحث آن است که نشان دهد چگونه به دلیل وجود تنوع میان زبان‌ها جهان‌بینی‌های مختلف به‌وجود می‌آیند. نکته مهمی که در این فصل خواننده باید به آن توجه داشته باشد این است که در مطالعات انسان‌شناسی زبان‌شناختی زبان در آنِ‌واحد به مثابه گنجینه انسانی، محصول و فرایندی تاریخی در نظر گرفته می‌شود و در سایه چنین تعاملی است که ارتباط زبانی وارد حیات اجتماعی می‌شود و به آن قوام می‌دهد.

در فصل چهارم کتاب نویسنده به روش‌ها و نحوه تحقیق انسان‌شناسان زبان‌شناس در میدان می‌پردازد که برای دانشجویان و محققانی که علاقمند به کار میدانی در این زمینه هستند حاوی نکات کاربردی و مفیدی است. دورانتی در این فصل نشان می‌دهد که چگونه محققان این رشته با وام‌گیری از حوزه‌های مختلف آمیزه‌ای منحصربه‌فرد از فنون ثبت و ابعاد تحلیلی برای درک فرهنگ انسانی را فراهم می‌کنند. در واقع، انسان‌شناسی زبان‌شناختی با تلفیق شیوه‌های سنتی مشاهده مشارکتی با فنون جدید موجب شده است که مردم‌نگار دسترسی متفاوتی به تجربه‌ها را امکان پذیر کند. در فصل پنجم کتاب که ادامه همین فصل محسوب می‌شود نویسنده نشان می‌دهد که چگونه می‌توان اطلاعات ضبط شده از رهگذر روش‌های مورد بحث در فصل چهارم را به متن و سایر اشکال بازنمایی دیداری تبدیل کرد و از این رهگذر درک خود را از زبان به منزله عملی فرهنگی ارتقا بخشید. هدف اصلی این فصل آن است که به خواننده نشان دهد که اگرچه در امر پیاده‌سازی‌ داده‌ها واژگان بسیار مهم هستند اما اعمال و کنش‌هایی که در حین تعاملات رخ می‌دهند نیز باید ثبت شوند و این کار می‌تواند با نمادها، اشکال و تصاویر رقمی‌شده انجام گیرد. اما مشکلی که ممکن است خواننده در این بخش با آن مواجه شود آن است که نویسنده کتاب هیچ توضیحی در مورد نمادهایی که در این فصل به عنوان نمونه کار آمده‌اند ارائه نکرده است که این امر می‌تواند موجب سردرگمی مخاطب در مطالعه این فصل شود.

در فصل ششم کتاب، نویسنده درباره "معنی در صورت‌های زبانی" سخن می‌گوید. هدف نویسنده از این فصل آن است که به خواننده نشان دهد که چگونه عبارت‌ها و جملات حقایقی را درباره جهان اطراف ما آشکار می‌سازند و برای رسیدن به این هدف محقق باید واژه‌ها، تکواژها و حتی واج‌ها را تجزیه و تحلیل نماید و برای چنین تحلیلی باید به نظام‌مند بودن زبان توجه داشته باشد. از همین روست که دورانتی در این فصل به دستاورد ساختگرایان از لایه‌ها و ساختار زبانی می‌پردازد و به صراحت بیان می‌‌کند که برای انجام چنین تحلیلی وی بیش از هر جنبه در ساخت زبان(آواشناسی، واجشناسی، تکواژه‌شناسی معنا‌شناسی، نحو و غیره) به واژه‌شناسی توجه دارد چراکه معتقد است فهم ساخت‌واژه در بسط رویکردی نظام‌مند به جنبه‌های زبانی و جوانب خلاق زبان که برای انسان‌شناسی زبان‌شناختی اهمیت ویژه دارد نقش تعیین کننده‌ای را ایفا می‌کند.

فصل هفتم کتاب به رویکردهای کاربردشناختی به زبان، کنش و قدرت واژگان می‌پردازد. دورانتی زبان را به منزله کنش در نظر می‌گیرد و پیشنهاداتی را در این فصل برای بررسی چنین نظریه‌ای ارائه می‌کند؛ یکی از این پیشنهادات نظریه کنش‌گفتار آستین و سیرل که براساس آن واژگان نه تنها جهان را توصیف می‌کنند بلکه آن را تغییر می‌دهند و طبق آن گویشور به مثابه کنشگر اجتماعی در نظرگرفته می‌شود  و پیشنهاد دیگر طرح ویتگنشتاین برای فلسفه‌ای فعالیت‌محور از زبان است که بر اساس آن بازی زبانی در حکم واحد تحلیل در نظر گرفته می‌شود. در این میان نویسنده معتقد است که اگرچه نظریه کنش‌گفتار می‌تواند نقطه آغازین خوبی برای مطالعه زبان به‌عنوان کنش باشد اما این نظریه منحصر به شیوه‌ای از تحلیل است که اولویت را به گویندگان واحد، پاره‌گفتارهای واحد و نیات واحد می‌دهد و همین امر باعث می‌شود که این نگرش در مطالعات بین‌فرهنگی زبان اعتبار خود را از دست بدهد. دورانتی در ادامه می‌نویسد که روش ویتگنشتاین که بر کاربردهای زبانی برای درک معنای زبانی تاکید می‌کند در بررسی وجوه مختلف معنی زبانی و فرایند تعبیر به مطالعه مردم‌نگاران مناسب‌تر است اگرچه وی هیچ‌گاه درباره نحوه رفتار با داده‌های گردآوری شده از جهان واقعی حرفی نمی‌زند. از این روست که در ادامه دو فصل آینده وی تلاش می‌کند واحدهای تحلیلی دیگری برای تحقیقات انسان‌شناسی زبان‌شناختی معرفی نماید. نکته مهم دیگری که دورانتی در این فصل به آن می‌پردازد آن است که انسان‌شناسان زبان‌شناس به "تحلیل گفتگو" که به مطالعه ساختار صحبت کردن می‌پردازد رغبتی ندارند زیرا این نوع تحلیل به "پیامدهای گفتگو" بیشتر توجه دارد درحالی‌که انسان‌شناسان زبان‌شناس در تحقیقات خود به "کنشگران اجتماعی" توجه و تاکید می‌کنند.

همانطور که پیشتر نیز گفتیم، دورانتی در بین سه مفهومی که در فصل اول به آنها پرداخته بود به مفهوم مشارکت توجهی خاص داشته است و از این رو می‌بینیم که در فصل هشتم کتاب به تبادلات مکالمه‌ای می‌پردازد و معتقد است که این تبادلات نمونه‌های کوچکی از نظم اجتماعی هستند. همچنین دورانتی در این فصل استدلال می‌کند که چگونه مطالعه صورت‌های ترجیح/اولویت درمحاوره‌ها و محدودیت‌هایی که افراد در محاوره با هم در نظر می‌گیرند، مانند نوبت‌گیری، می‌تواند به محقق کمک کند تا در تحقیقات خود رفتارهای فردی را به ساختارهای نهادی بزرگ‌تر مرتبط سازد.

 در فصل نهم دورانتی به کار تعیین واحدهای تحلیل می‌پردازد  و هدفش از این کار وسعت بخشیدن به افق تحلیلی خواننده است تا بتواند از طریق آن موقعیت‌هایی هم که در گفتگو با منابع ارتباطی دیگر در هم می‌آمیزد را در تحقیقات خود در نظر بگیرد. این فصل نشان می‌دهد که محقق در تحلیل‌های خود علاوه بر واژگان باید به زمان و مکانی که تعاملات زبانی در آنها شکل می‌گیرند نیز توجه کند چرا که این عناصر در شکل‌گیری ماهیت و هستی‌شناسی مکالمه بسیار حائز اهمیت هستند. بنابراین محقق این رشته نه تنها باید به تحلیل گفتگو که بر ساختارها تاکید دارد توجه نماید بلکه باید آن را با روش‌های مردم‌نگارانه درآمیزد زیرا این کار علاوه بر اینکه نتایج تحقیق را به واقعیت نزدیک‌تر می‌کند به محقق نیز کمک می‌کند تا داوری‌ها و دیدگاه‌های خود را بر تحلیل‌ها تحمیل نکند.

در فصل آخر کتاب که در واقع جمع‌بندی کتاب محسوب می‌شود دورانتی اذعان می‌دارد که انسان‌شناسان زبان‌شناس با چرخشی نظری آنچه را پیش‌تر بیرون از زبان پنداشته می‌شد اکنون بخشی از زبان می‌دانند که شکل‌دهنده معنای آن است  و به این ترتیب از دیدگاهی که زبان را نظامی برای طبقه‌بندی و ابزاری برای مطالعه فرهنگ می‌داند، به سوی دیدگاهی حرکت کرده‌اند که زبان را مجموعه‌ای از ویژگی‌ها، گرایش‌ها و کنش‌ها بشمار می‌آورد که بستری برای  برساخت جهانی اجتماعی است.

حاصل کلام

کتاب انسان‌شناسی زبان‌شناختی اثر الساندرو دورانتی کتابی است که می‌تواند علاوه بر انسان‌شناسان زبان‌شناس، مورد توجه دانشجویان و محققان زبان‌شناسی اجتماعی، جامعه‌شناسی زبان و علاقمندان به ارتباط زبان و فرهنگ و مباحث کاربردشناختی زبان قرار بگیرد. همچنین مطالب کتاب برای کسانی که به دنبال پاسخی برای این پرسش‌ها هستند که چرا ما زبان را به گونه‌های متفاوت در موقعیت‌های مختلف مورد استفاده قرار می‌دهیم و چگونه زبان بر جهان‌بینی‌های ما تاثیر می‌گذارد و از طریق زبان چگونه می‌توان محیط اطرافمان را تغییر داد ارزشمند و مفید خواهند بود.

این کتاب به مخاطبان خود این بینش را می‌دهد که چگونه زبان را نه صرفاً ابزاری برای ارتباط بلکه آن را به منزله یک کنش اجتماعی در نظر بگیرند که با بررسی دقیق آن می‌توان به جنبه‌های پراهمیت فرهنگ و جامعه مورد نظر دست یافت. در واقع زبان علاوه بر اینکه رسانه‌ای برای برقراری ارتباط است ابزاری برای مفهوم‌سازی و مقوله‌بندی جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم و به ما کمک می‌کند تا به هستی خود نظم دهیم و ارزش‌ها، قضاوت‌ها، تصمیم‌‌گیری‌های خود را سمت و سو بخشیم. به بیان دیگر هر زبان الگوی از زندگی را در اختیار گویشور قرار می‌دهد که حیات اجتماعی-فرهنگی او رقم می‌زند، از این‌روست که با مطالعه زبان به منزله یک کنش اجتماعی می‌توان به الگوی جیات اجتماعی افراد در جوامع مختلف تا حد زیادی دست یافت.